• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4387 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲۲ خرداد

درباره نويسنده‌اي كه معجزه فاصله‌ها را مي‌داند

هاروكي موراكامي، نويسنده بي‌وطن

ساسان فقيه

 

 

جايزه‌ نوبل ادبيات فقط سه بار سهم نويسندگان ژاپني (يا ژاپني‌تبار) شده است: ياسوناري كاواباتا (۱۹۶۸)، كنزابورو اوئه (۱۹۹۴) و كازوئو ايشي‌گورو (۲۰۱۷). اما بسياري از مخاطبان ادبيات بر اين باورند كه جاي هاروكي موراكامي، نويسنده‌ محبوب و بحث‌برانگيز ژاپني در اين فهرست خالي است. كنزابورو اوئه در گفت‌وگويي با ايشي‌گورو با نام «رمان‌نويس در دنياي امروز: يك گفت‌وگو» كه در مجله‌ Boundary2 (پاييز سال ۱۹۹۱) چاپ شد، مي‌گويد: «موراكامي به زبان ژاپني مي‌نويسد اما نوشته‌هاي او در واقع ژاپني نيست... و به طور طبيعي بايد در نيويورك خوانده شود.» شايد كنزابورو هنگام مطرح كردن اين ادعا، روند تاثيرپذيري ژاپن امروز از غرب را در نظر نگرفت؛ اينكه اگر در خيابان‌هاي ژاپن قدم بزنيم، امكان ندارد مورد هجوم هزاران نشانه از دنيا و فرهنگ غربي قرار نگيريم، از تمرين شش روز در هفته‌ تيم‌هاي بيسبال دبيرستاني گرفته تا كلمه‌هاي مخلوط ژاپني- انگليسي كه روي تي‌شرت‌ها نقش بسته‌اند يا حتي خانم‌هاي مسني كه هنگام خداحافظي با دوستان‌شان مي‌گويند: «باي باي!». تاثيرپذيري و اختلاط جامعه‌ ژاپن و غرب، انكارناپذير است ولي اين مساله چيزي از بزرگ‌ترين نقدي كه به موراكامي وارد است، كم نمي‌كند؛ او بيشتر از اينكه براي مردم ژاپن بنويسد، براي مخاطبان خارجي‌اش مي‌نويسد. آثار موراكامي خارج از بافت فرهنگي و اجتماعي ژاپن شكل مي‌گيرند. پس آيا درست است كه او را يك نويسنده‌ ژاپني بدانيم؟

رويكرد‌هاي متناقضي كه نسبت به آثار موراكامي وجود دارند، در دو سطح كاملا متفاوت شكل مي‌گيرند: ابتدا، منتقدان و نويسندگان ژاپني‌اي كه آثار او را به زبان اصلي مي‌خوانند و در مقابلش، خوانندگان خارجي كه با ترجمه‌اي از آثار او مواجه هستند. دسته‌ اول درگير اين بحث هستند كه آيا اساسا آثار موراكامي را بايد نمودي از ادبيات حقيقي دانست يا صرفا آثار عامه‌پسند داستاني. اما گروه دوم بر اين باورند كه او به ‌شدت تحت تاثير جامعه‌ مدرن ژاپن است و در داستان‌هايش تصاويري را مي‌سازد كه شايد بسياري از نويسندگان غربي از خلق آن عاجزند. البته كه نقل‌قول‌هاي خود موراكامي بيشتر بر اين فرضيه صحه مي‌گذارد كه او تحت تاثير زندگي در امريكا و فرهنگ غربي است. به‌طور مثال پس از مهاجرتش به امريكا عنوان مي‌كند كه نسبت به جامعه‌ ژاپن ناآشنا شده يا اينكه خلق بعضي از آثارش مديون تجربه‌ زندگي در امريكاست. اما در اين بين، در فاصله‌ بين آثار موراكامي به زبان اصلي و ترجمه‌ آثار او دقيقا چه اتفاقي مي‌افتد كه اين نظرهاي متضاد و دوگانه شكل مي‌گيرند؟

نويسندگان معاصر ژاپني به موضوعات متفاوتي مي‌پردازند اما توجه آنها به زندگي دروني و تاكيد بيشترشان روي مسائل حسي نسبت به ماجرا و پيرنگ، از ويژگي‌هاي مهم ادبيات داستاني ژاپن است. بسياري از اين نويسندگان در راستاي اهميت دادن به تاريخ كشورشان، آگاهانه به گذشته رجوع مي‌كنند و با توجه به نگرش‌هاي بودايي درباره‌ اهميت شناخت خود، به انتقاد از عصر مادي حاضر مي‌پردازند. در اين آثار تاكيد زيادي روي نقش زنان، پرسوناي جامعه ژاپني در دنياي مدرن و سرگشتگي آدم‌هاي معمولي در پيچيدگي‌هاي زندگي شهري وجود دارد. شايد اين دقيقا همان چيزي باشد كه منتقدان موراكامي از آن به عنوان ادبيات حقيقي ياد مي‌كنند و آثار او را فارغ از اين ويژگي‌ها مي‌دانند. اما مهم‌ترين دلايل اين منتقدان براي ادعاي‌شان در دو موضوع كلي خلاصه مي‌شود: ارجاع‌هاي موراكامي در داستان‌هايش و اختلاط زباني.

آثار موراكامي مملو از نام گروه‌ها و خوانندگان غربي، متن ترانه‌هاي آنها و ارجاعات سياسي است. به‌طور مثال در توصيف وسايل بازي آركيد، از حجم انبوهي از فلز مي‌نويسد كه با آن مي‌توان مجسمه‌ تمام رييس‌جمهور‌هاي امريكا را ساخت و داخل پرانتز مي‌گويد شايد كسي دوست نداشته باشد مجسمه‌اي از نيكسون را بسازد. اين طعنه‌ موراكامي شايد بيشتر از هر كسي براي يك امريكايي معنا داشته باشد تا يك مخاطب ژاپني. به عنوان مثال واضح ديگري كه مي‌توان از عنوان رمان «جنگل نروژي» نام برد، اسم يكي از ترانه‌هاي گروه بيتلز است. كسي كه آثار موراكامي را مطالعه كرده باشد، به وفور به اين ارجاعات غربي برخورده است، ارجاعاتي كه به ندرت مي‌توان نمونه‌اي بومي از فرهنگ و جامعه‌ ژاپن را در آن ديد. حتي گاهي اين غربي‌سازي در نامگذاري بسياري از شخصيت‌هاي او ديده مي‌شود. اين روند به حدي پيش مي‌رود كه اگر در جايي اسمي از شهر وقوع داستان يا نام ژاپني شخصيت‌ها برده نشود، مخاطب بي‌درنگ مي‌تواند تمام آن داستان يا فضا را در هر جاي ديگري تصور كند. اين اتفاق حتي در توصيف‌هاي چهره‌ شخصيت‌ها نيز مي‌افتد، اينكه موراكامي دست روي ويژگي‌هاي ظاهري‌اي مي‌گذارد كه بسيار جهان‌شمول است و اصلا محدود به جغرافياي خاصي نمي‌شود.

اما كاري كه موراكامي با زبان مي‌كند، تنها براي مخاطبان ژاپني او قابل فهم است. شايد بتوان به عنوان نمونه به نام كتاب «۱Q۸۴» اشاره كرد، تلفظ حرف Q شبيه تلفظ عدد ۹ در زبان ژاپني است و موراكامي با اين بازي زباني، پيوندي بين انگليسي و ژاپني ايجاد كرده است. ظاهرا اتفاق‌هاي زباني‌اي از اين جنس، در كارهاي موراكامي به وفور وجود دارد و باعث شده است تا زبان او از زبان فاخر ادبي ژاپن فاصله بگيرد و به زبان عامه‌ مردم نزديك‌تر شود و اين خود به تنهايي، يكي از دلايل موفقيت موراكامي در جذب مخاطبان عامه‌ مردم ژاپن است. اتفاقي كه در ترجمه گم مي‌شود و تنها رواني و سليس بودن نثر او به مخاطب زبان دوم مي‌رسد.

موراكامي به عنوان يكي از موفق‌ترين و پرفروش‌ترين نويسنده‌هاي معاصر دنيا، درست به همان اندازه كه در دنيا به عنوان يك نويسنده‌ خارجي محسوب مي‌شود، در كشور خودش نيز بيگانه است. آثار او چه در داخل چه در خارج از ژاپن، درست به همان‌ اندازه كه آشنا به نظر مي‌آيند، غريبه نيز هستند. شايد بايد موفقيت موراكامي را در همين غريبه بودنش دانست، در اينكه او معجزه‌ فاصله‌ها را مي‌داند. آدم‌ها همواره نسبت به هر چيز غريبي احساس كنجكاوي دارند. براي خواننده‌ ژاپني، موراكامي در كنار زبان مادري و اصالت ژاپني‌اش، در داستان‌هايش مدام از عبارات و ارجاعاتي استفاده مي‌كند كه به واسطه‌ غريبي و دور بودنش از بافت زندگي مردم ژاپن، حس كنجكاوي‌شان را برمي‌انگيزد. در عين حال مخاطبان غربي، با اثري داستاني مواجه مي‌شوند كه در عين تمام آشنايي‌هايش - ارجاعات بسيار فرهنگي و هنري - از جايي دور و غريب، يعني شرق مي‌آيد و اين براي برانگيختن حس كنجكاوي آنها كافي است. شايد بايد دليل اقبال موراكامي را در بي‌وطني ادبي‌اش دانست، اصرار زيركانه‌اي كه او نسبت به فاصله گرفتن از هر طرفي دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون