• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4388 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۳ خرداد

به مناسبت نمايش «آبي مايل به صورتي» در تماشاخانه سپند

ما همه، آدم هستيم

فاروق مظلومي

 

 

شگفتي آن است كه ما با انتخاب‌هايي كه براي‌مان شده است به دنيا مي‌آييم. روز و محل تولد اولين تسليم ما در برابر خواهش ديگران است و شگفت‌تر آنكه اين روز را جشن هم مي‌گيريم. درست از لحظه‌اي كه نطفه‌مان بسته مي‌شود، بسته‌اي از مشخصات ناگريز را تحويل مي‌گيريم. اگر اجدادمان در ارتفاع خيلي بالاتر از سطح درياهاي آزاد زندگي كرده باشند، صداي‌مان بم‌تر از افرادي خواهد بود كه سلسله ايادي توليدشان در سطوح همتراز با اقيانوس‌ها زيسته‌اند و شايد تا پايان عمر به خاطر ژن‌هاي موروثي‌مان بگويند همان آقايي كه صداي زنانه داشت يا همان خانمي كه صدايش مردانه بود. داستان همين جا تمام نمي‌شود؛ مشخصات ناخواسته قضاوت‌ها و مجازات‌هاي ناخواسته‌تر را هم به همراه خود مي‌آورد. احتمالا الگوهاي كهن براي مجازات‌هاي حكومتي همه جاي دنيا عوض شده باشد يا حداقل الان قطع سر با گيوتين يا سلاخي در ملأعام نداريم، اما آيين‌هاي پنهان مجازات مردمي هنوز به تقطيع روح و سلاخي روان مشغولند. در صحن علني يا غيرعلني اين دادگاه‌هاي پنهان و سيار افرادي محاكمه و مجازات مي‌شوند كه بي‌گناه‌تر از مرده به دنيا مي‌آيند و بي‌دفاع‌تر از مرده زندگي مي‌كنند.

داستان افرادي كه در وضعيت تراجنسيتي متولد مي‌شوند، پيچيده‌تر از شباهت‌هاي ساده زنانه و مردانه است. اين وضعيت در جامعه‌هاي سنتي براي عموم مردم هنوز ناشناخته مانده و از آن به اختلال، بيماري يا انحراف خودخواسته تعبير مي‌شود و از پيشرفت‌هاي روانشناسي، تبديل عبارت تغيير جنسيت به تطبيق جنسيت است. در كشور ما بعد از فرمان امام خميني(ره) ملاحظه و مطالعه افراد تراجنسيتي به شكل قانوني شروع شد و افراد مواجه با اين موضوع از اين فرمان با نام امان‌نامه ياد مي‌كنند. اما آنها هنوز با وجود اين امان‌نامه در بين همه مردم امان ندارند. پناه ندارند. آنها از بعضي از ماها مي‌ترسند و خيلي از ماها از آنها مي‌گريزيم. ما در تماشاخانه سپند از آنها نگريختيم و آنها از ما نترسيدند. پا به پاي‌شان رنج كشيديم و چشم به چشم‌شان اشك ريختيم. اگر از تماشاچي نمايش «آبي مايل به صورتي» بپرسيم، اين نمايش موفق است يا نه؟ منصف و آگاه باشد، خواهد گفت كاري را كه مي‌خواست كرد. نمايش «آبي مايل به صورتي» در مورد انسان‌هايي است كه به خاطر تفاوت درون و برون‌شان رنجي عظيم را به دوش مي‌كشند آن هم رنجي كه بيشتر محصول ناآگاهي اطرافيان و جامعه است. در اين نمايش بخش - من براي ديگري - از بخش‌هاي سه‌گانه‌اي كه ميخاييل باختين براي روان انساني قائل شده بود، پررنگ ديده مي‌شد، بخشي كه در نظر باختين منجر به شكل‌گيري هويت شخصي بر اثر قضاوت‌هاي ديگران مي‌شود. حتما كسي كه يك دستگاه موبايل هوشمند دارد باهوش هم نباشد با كلمات ترنس و تراجنسيتي آشناست. اما نويسنده و كارگردان اين نمايش، ساناز بيان با تحقيق چند ساله در اين موضوع ما را با جامعه ترنس‌ها و ساير افراد مواجه با تراجنسيتي آشنا نمي‌كند، بلكه صد وبيست دقيقه ما را با آنها چنان همراه مي‌كند كه با تجربه زيستن در زندگي آنها رنجي بزرگ و در عين حال باشكوه را با خود به خانه بياوريم. روايت‌هاي گوناگون، دقيق و كافي از زبان شخصيت‌هاي نمايش با محوريت قتل شهرزاد توسط پسرش مهرداد نشان مي‌دهد در كشوري كه در عرض يك هفته فيلم مي‌سازند انسان‌هاي وفادار به خود و ديگري براي نوشتن يك نمايشنامه سال‌ها تحقيق مي‌كنند. اين همان شرافت ابدي تئاتر در برابر سينماي كاپيتاليستي و تزييني است. در ابتدا مهرداد پسر شهرزاد است اما شهرزاد مادر مهرداد نيست، او مجيد پدر مهرداد است كه با عمل تطبيق جنسيت شهرزاد شده است.

در ادامه نمايش معلوم مي‌شود مجيد هم پدر مهرداد نبوده است و مجيد بعد از فهميدن بارداري همسرش خانه را ترك كرده است. پيچيدگي و دگرگشت ارتباط‌هاي فردي كه حاصل عمل تطبيق جنسيت است آن قدر غيرقابل كنترل و مقاوم در برابر توصيف است كه فقط بايد در معرض آن قرار گرفت و دستگاه معرفتي تئاتر براي اين عرضه بسيار مناسب است.

در نمايش «آبي مايل به صورتي» اين اتمسفر غيرقابل كنترل به خوبي طراحي و بازنمايي شده بود و عنصر بازي به شكل سيال بين بازيگران حركت مي‌كرد و در لحظه‌اي كه با بازي عبوس يكي از بازيگران، امكان گسست بود توسط بازيگرهاي ديگر خصوصا بهنام شرفي اتصال برقرار مي‌شد. نيمه اول نمايش كه بازي آناهيتا اقبال‌نژاد در سكوت و صرفا معروض به فيگور بود، لحظاتي درخشان از تئاتر فرماليستي به نمايش گذاشته شد. اينكه نمايش آبي مايل به صورتي در طبقه‌بندي‌هاي كلاسيك تئاتري قرار نمي‌گيرد و مطلق به سبك يا مكتب ويژه‌اي ارجاع داده نمي‌شود از پيشرفت‌هاي تئاتر ايران است كه مي‌تواند در وضعيت فرادانشي و فراتاريخي توليد اثر كند.

اگر نورپردازي در تئاتر از عوامل موثر توزيع بازي است، در اين نمايش مخاطب از طراحي نور عليرضا ميرانجم بايد راضي باشد اما حضور قاطع و سنگين نيمكت‌هاي بزرگ پله‌اي آن هم از جنس آهن با رنگ تيره كه صحنه اجرا را به خود اختصاص داده بود كمي عجيب مي‌نمود، چرا كه جنس آهن به دليل قدرت و سنگيني‌اش حضور عوامل ديگر مثلا بازيگران را كمرنگ مي‌كند و كمي طول كشيد تا مجموعه بازيگران كنش ناضرور پله‌ها را خنثي كنند. اين همان تقدم ماده بر فرم است. از طرفي شخصيت پله بيشتر صعودآميز و اصطلاح پله‌هاي ترقي بسيار معمول است كه با فضاي نمايش سازگار نبود. ساناز بيان كارگردان نمايش در خصوص طراحي صحنه توسط رضا مهدي‌زاده گفت: طراحي صحنه به شكل پله‌هاي سياه و سرد آهنين براي القاي سردي و سختي فضاي شهري بي‌رحم و خشن براي شخصيت‌هاي نمايش است تا به فضاي ديستوپيايي ايجاد شده براي آنها تاكيد شود و از پله‌ها براي تفهيم صعود و سقوط بي‌انتها و سيزيف‌وار آنها استفاده شده است. او تاكيد كرد: «من در اين كار به مواجهه رو در رو اقليت‌هاي جنسي با افراد توجه داشتم، پله‌ها بازيگر و تماشاچي را رو در رو قرار مي‌داد به همين دليل هم بازيگرها خيلي كم در وضعيت نيمرخ بودند.»

اما مي‌شد در حركتي آوانگارد با توجه به ناسازي درون و برون - محتوا و فرم - در اقليت‌هاي جنسي نوعي تضاد بين فرم و محتواي نمايش هم باشد مثلا بازيگرها با لباس‌هاي معمول در جامعه در فضايي اتوپيايي حضور داشته باشند. واقعيت هم اين است كه نامهرباني‌ها با دوستان مورد بحث در نمايش فقط در فضاهاي سياه و ويران اتفاق نمي‌افتد. آنها به مهماني، پارك، كافه‌هاي مجلل و. . . . شاد مي‌روند و اندوهگين برمي‌گردند. ناگفته نماند بخشي از اين فضاي اتوپيايي در روايت‌ شخصيت‌هاي نمايش طراحي و ساخته مي‌شد.

روايت‌هاي منفرد بازيگرها و كنش متقابل آنها با خودشان و تماشاچي‌ها و اينكه همه آنها فارغ از موقعيت‌هاي اجتماعي در وضعيت يكسان بودند، نشان مي‌داد خانم بيان به تئوري كارناواليسم باختين - چندآوايي در وضعيتي يكسان - هم اشراف دارد. وقتي بازيگرها روايت‌هاي مختلف را رخ به رخ تماشاگر تعريف مي‌كنند و يكي از بازيگرها - خانم عاطفه رضوي - با بداهه‌هاي نافذ از دفترچه يكي از تماشاگرها به عنوان دفترچه خاطرات شهرزاد اسم مي‌برد، يعني مشاركت تماشاچي و استفاده از اشياي خارج از صحنه در اين تئاتر حداقل براي عوامل نمايش جدي است و اين با روح متن هم سازگاري داشت. اما وقتي تعداد محدودي از تماشاگرها به وضعيت‌هاي گروتستيك مي‌خندند، آدم خودش درگير وضعيت گروتسكي - بهت، شوك، طنز، تلخي، عدم قطعيت - مي‌شود. نمايش «آبي مايل به صورتي» وضعيت‌هايي خنده‌داري دارد كه نمي‌خنداند، بلكه اندوهگينت مي‌كند همان وضعيت گروتسك كه ذكر شد. مثلا لحظه‌اي كه امير با اعلام متوقف كردن هورمون تراپي‌اش روسري قرمز را از جيبش در مي‌آورد و مي‌گويد مي‌خواهد به وضعيت زنانه سابقش برگردد و رژ قرمز را روي لب‌هايش مي‌كشد. البته همچنان تماشاگر تئاتر از تماشاگر سينما جلوتر است چون هنوز در سينما خيلي‌ها از ديدن وضعيت‌هاي گروتسكي ريسه مي‌روند.

حضور بازيگرهاي مطرح سينما در تئاتر به عنوان مشاور يا حامي معنوي و حتي حامي مالي رويدادي است كه هم استقبال مي‌كنيم و هم از خودمان مي‌پرسيم چرا تئاتر به حمايت سينما نياز دارد؟ اگر همه جاي دنيا اين‌گونه است پس حال دنيا خوب نيست. حميدرضا آذرنگ عزيز هم در اين نمايش، مشاور كارگردان بود. البته ايشان بيشتر از خانواده تئاتر هستند تا سينما. كاش روزي حضور بازيگرهاي سينما در تئاترهاي خوب آنها را در موقعيت سينمايي‌شان تقويت كرده و تئاتر به حال سينما كمك كند. اما آرزوي دور و ديري است دنيا توسط اكثريتي كه سينماي دكوراتيو و تزييني را از تئاتر بيشتر دوست دارند، تصرف شده است. مرضيه بدرقه، اميد سليمي، محمد هادي عطايي، آيه كيان‌پور، امين ميري و مليكا پارسا بازيگرهاي ديگر اين نمايش هستند كه با كمك طراح گريم ماريا حاجيها با زيبايي و باقدرت تمام، جهان خاكستري آبي‌هاي مايل به صورتي را تا هفتم تيرماه به تماشاخانه احترام‌برانگيز سپند مي‌آورند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون