• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4411 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۰ تير

هجده سال سكوت

زهرا علي‌اكبري

آخر داستان را همان ابتدا براي‌مان گفته است. ما جور ديگري مي‌خواستيم ببينيم. باور كرديم وقتي گفت نويسنده، خالق جهاني است كه خلق مي‌كند؛ وقتي بخواهد باران ببارد، مي‌بارد و وقتي نخواهد بند مي‌آيد. اما نشد. هر چند خانه استاد فيلم‌ كاغذ بي‌خط آخر دنيا نبود اما خانه ما آخر دنياست. در هوايي نفس مي‌كشيم كه اسطوره‌اي چون تقوايي در آن نفس مي‌كشد اما فيلم نمي‌سازد. مي‌نويسد اما منتشر نمي‌كند؛ مي‌شنود اما نمي‌گويد؛ اين‌گونه است كه وقتي مي‌خندد، بايد گريه كنيم. به قول ناخدا خورشيد؛ دنيا مثل خرگوشه؛ نيمي حلاله و نيمي حرام، تكه حلالش به تقوايي افتاد و تكه حرامش به دوستدارانش. نه! صحبت از غم نيست، صحبت از مردي است كه در سرزمين خود غريبه مانده است؛ شايد هم نه؛ توقع ما بيش از اينها شد وقتي ديديم فيلم‌هاي نساخته‌اش از ساخته‌هايش فراتر رفت. مرور كارنامه بزرگ‌ترين‌ سينماگران جهان، شايد موفق‌ترين‌ها را به شش فيلم درخشان برساند، قله‌اي كه همين حالا ناصر تقوايي از پس 18 سال فيلم نساختن بر بلنداي آن ايستاده است.حكايت را همان ابتدا براي‌مان گفت، نه در هفتاد و هشت سالگي. در بيست و نه سالگي، وقتي فيلمي ساخت و در اولين برخوردش با سينماي ايران به در بسته خورد. آرامش در حضور ديگران اواخر دهه 40 ساخته شد و تا سال 1351 در محاق ماند. جناب سرهنگ فيلم، پايان داستان كساني بود كه تقوايي در اين سال‌ها براي‌مان روايت كرده است، مردي كه به خانه باز مي‌گردد، سوداي نظم آهنين پادگان را دارد اما خانواده را آشفته‌تر از آن مي‌يابد كه انتظارش را مي‌كشيد. او همه‌ چيز را از زبان «آتشي» در نقش خودش، مقابل سپانلو بازگو كرد: « آن وقت‌ها شوق و ذوقي بود، ريخت و پاشي بود، مثل حالا يخ و سرد و مرده نبود. چه كار داريم مي‌كنيم؟ زندگي؟ استراحت تنبلمون كرده، با يك لقمه نون فاسد، ششكممون كرم گذاشته، چه اميدي مانده؟ آن وقت از من مي‌پرسي با كي لجي؟ خوب لجم ديگه».

اما لج نكرد، باز هم ساخت، پشت در توقيف ماند و نااميد نشد، چرا كه اعتقاد داشت هيچ چيز از زمين باير دلگيرتر نيست.

پركارترين سال‌هاي عمر تقوايي همان سال‌ها بود، با همان لجاجت، هم آرامش در حضور ديگران توقيف مانده بود هم نفرين؛ صادق كرده اما اذيت شده بود؛ مردي كه مي‌خواست زندگي كند، آن قدر كشت تا كشته شد؛ تنها از اذيت كودكش نگران بود و با شنيدن اينكه «اگر اذيت كردن همه مثل اذيت كردن بچه بود دنيا حالا بهشت بود»، به دنبال انتقام رفت تا عنوان اولين ضد قهرمان سينماي ايران را از آن خود كند.

دهه شصت با «اي ايران» براي تقوايي به پايان رسيد و جمله‌اي طلايي كه از دهان حسين سرشار بيرون آمد خطاب به همكارش كه گفت: «كلمه‌هاي تو، مثل فرهنگ‌ لغت‌هايت، مال عهد بوقه».

به قول استاد فيلم كاغذ بي‌خط «هر كاري اسباب خودش را لازم داره، اسباب نوشتن فقط قلم و كاغذ نيست؛ اصل كار، يك جاي دنجه، حالا خيلي پاك و روشن هم نبود، نبود اما بايد جاي خودت باشه تا بتوني فكر كني.»راست مي‌گفت؛ بايد جاي خودت باشد تا بتواني فيلم بسازي تا چاي تلخ، يخ نكند و از دهن نيفتد.

نمي‌دانم تقوايي شمع هفتاد و هشتمين سال تولدش را فوت مي‌كند يا هجده سالگي فيلم نساختنش را. هر چه هست آرزوي عمر دراز دارم براي مردي كه هميشه مي‌خندد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون