• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4422 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲ مرداد

نگاهي به عادات نويسندگي خورخه لوييس بورخس

مثل هومر

احسان رضايي

 

 

تصور اينكه يك اثر ادبي، از همان اول با دستي غير از نويسنده اصلي روي كاغذ بيايد، تصور عجيبي است. يكي از آن مضمون‌هايي كه بورخس دوست‌شان داشت و در موردشان مي‌نوشت. خورخه لوييس بورخس، اسطوره كتابخواني و به قول اسپانيايي‌زبان‌ها «پيامبر خوانندگان» در داستان‌هايش سراغ چنين سوژه‌هاي محال و ممتنعي مي‌رود؛ داستان يك تمدن خيالي به نقل از يك دايره‌المعارف خيالي (در «تلون، اوكبر، اوربيس ترتيوس»)، حل يك معماي پليسي به مدد آموزه‌هاي عرفاني («مرگ و پرگار»)، بازآفريني كامل يك نمايشنامه در دنياي واقعي («مضمون خائن و قهرمان»)، سنگ‌هايي كه قدرت جادويي دارند («ببر آبي»)، كشف راز آفرينش روي خطوط بدن يك چيتا («مكتوب خداوند»)، مردي كه در زمان به عقب برمي‌گردد و گذشته‌اش را تغيير مي‌دهد («مرگ ديگر»)، ... و چيزهايي از اين دست. ماجراي داستان نوشتن خود بورخس هم همين قدر عجيب است. او از همان جواني به عنوان يك شاعر بزرگ در آرژانتين شناخته شده بود و با‌‌ همان شعر‌ها توانست به رياست كتابخانه ملي هم برسد. اما بورخس به يك بيماري چشمي پيش‌رونده مبتلا بود كه رنگ‌ها و تصويرها يكي‌يكي برايش محو مي‌شد. درست همزمان با رياست كتابخانه، بينايي‌اش كاملا از دست رفت و به قول خودش، خدا با او اين‌طوري شوخي كرد. بورخس اما آن موقع هم دست از كتاب خواندن برنداشت، منتها اين بار از دوستانش كمك مي‌خواست تا براي او كتاب‌ها را بخوانند. ايده نوشتن آن داستان‌هاي كوتاه جادويي كه او را از مرزهاي آرژانتين بيرون برد، هم از همين‌جا آمد. به قول خودش داستان‌هايش را در دوراني كه جهان را مثل هومر در تاريكي مي‌ديد، نوشت. يعني در واقع، گفت. آلبرتو مانگوئل، يك نويسنده ديگر آرژانتيني كه در جواني‌اش مدتي همنشين بورخس بود و براي او كتاب مي‌خواند، بعدها خاطراتش از آن روزها را در كتاب «با بورخس» روايت كرد. او تعريف مي‌كند كه بورخس چگونه جملات داستان‌هايش را يكي‌يكي به او ديكته مي‌كرد؛ بعد او هر جمله را چند بار براي بورخس مي‌خواند؛ خود بورخس با تقليد صداهاي مختلف، داستان را با اين لحن‌هاي متفاوت تكرار مي‌كرد؛ كلمات را زياد و كم مي‌كرد؛ دوباره جمله جديد را مي‌شنيد و مي‌گفت و اين كار آن قدر ادامه پيدا مي‌كرد تا نهايتا به جمله دلخواه برسد. بعد همين طور يكي‌يكي جملات بعدي را امتحان مي‌كرد تا يك پاراگرف بشود. بعد همين بازي تكرار را دوباره با پاراگراف انجام مي‌داد و در واقع نگارش يك داستان كوتاه، روز‌ها زمان مي‌برد. روشي براي نوشتن داستان در عين نابينايي، بلكه داستان نوشتني بر اثر نابينايي. يكي از آن مضمون‌هاي بورخسي ناب.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون