• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4423 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۳ مرداد

كتاب مستطاب حسین كرد شبستري/ 23

ابوتراب جلی

اشاره: «کتاب مستطاب حسین کرد شبستری»، از یادگاران زنده‌یاد استاد «ابوتراب جلی» است که چند دهه پیش با اسم مستعار «فلانی» و در قالب پاورقی، در نشریه فکاهی «توفیق» منتشر می‌شد. هر هفته، طنز منظوم و شیرین جناب جلی را در ستون «طنز مستطاب» بخوانید.

 

آنچه گذشت:

به روی نیمکتی پایه‌شکسته

حسین کرد را بینی نشسته

نهاده پای خود را روی زانو

به کف، فنجان چای قندپهلو

رسیدی چون به نزدیک تهمتن

هم از او عذرخواهی کن، هم از من

در این ره بس خطا کردی و لغزش

بخواه از گفته‌های خویش پوزش

به شعرت پله‌پله، پایه‌پایه

تهمتن را زدی نیش و کنایه

به شکل نوعروسانش نمودی

دچار چاپلوسانش نمودی

تهمتن لعبت شیرین‌سخن نیست

تهمتن مرد میدان است، زن نیست!

اگر اکبر بیاراید سر و بر

تو نامش را بنه کبری، نه اکبر!

ز طعن من اگر شد خاطرت زخم

تهمتن جان، غلط کردم، مکن اخم!

نمای تا خطای خویش جبران

به همراه تو می‌آیم به تهران

تو را گردش دهم در هر مکانی

«اگر عقلت رسد حیران بمانی»

 

رسیدن تهمتن دوران به شهر تهران و مشاهده عجایب و غرایب آن سامان
و ختم داستان:

از آن دود و دم و گازی که پیداست

سواد مبهم تهران هویداست

در آن بیغوله تار و مه‌آلود

که از هر لوله بالا می‌رود دود

در آن پهنای بی‌شکل و قواره

که اصلا اول و آخر نداره!

در آن پست و بلندی‌های ناجور

کنار دره، پشت تپه‌ماهور

دراز افتاده شهری بی سر و بن

توحش گشته قاطی با تمدن

دفیله می‌رود پیش تو بی‌شک

ز دوران حجر تا عصر موشک

«رژه» در شعر من گر شد «دفیله»

به کار من نباشد شیله‌پیله

لغت، سرمایه اهل زبان است

اگرچه تابع جبر زمان است

بوَد نان‌دانی یک‌عده بیکار

خدایا، این جماعت را نگه‌دار!

 

قسمت آخر:

دکان واژه وقتی می‌شود باز

مکان گیرد به‌جای شرکت، «انباز»

سپس انباز و شرکت چون بمیرد

به ناگه «کمپنی» جایش بگیرد!

ردیف کلبه‌های تنگ و تاریک

بنای کاخ‌های محکم و شیک

ز یک‌سو بوق ماشین سواری

ز یک‌سو شیهه یابوی گاری

ز یک‌سو نغمه گیتار برقی

ز یک‌سو ضرب و دنبک‌های شرقی

ز یک‌سو کتلت و سوسیس و کالباس

ز یک‌سو آش کشک مشدی‌عباس

ز یک‌سو پرده‌ای از سیرک سیار

ز یک‌سو صحنه‌ای از شعر مختار

تهمتن جان، بیا ترک سفر کن

بیا زین شهر واویلا حذر کن

بیا برگرد و بپّر روی آستر

برو یکسر از اینجا تا شبستر

که اندر این دیار نابهنجار

حسین کرد باشد [طفل] بزّار

و گر سکنی کند «مارلون براندو»

به تهران می‌شود وردست و پادو

 

به استمداد و توفیق ربوبی

به پایان آمد این دفتر به خوبی

که بعد از ما به لطف کردگاری

حسین کرد ماند یادگاری.

پایان

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون