روزي كه از آسمان برف سرخ ببارد
اسدالله امرايي
مجموعه داستان برف سرخ و داستانهاي ديگر نوشته طيبه گوهري در انتشارات نيلوفر منتشر شده است: «بلد را ديديم، كمي جلوتر پشت به ما، لابهلاي نيهاي سبز، زيپ شلوار ششجيبش را پايين كشيده. امير به من نگاهكرد و با نوك كفش زد زير قوطي كنسروخالي، قوطي پرت شد جلوي پاي سگي كه دمش را پرچم كرده بود، او روبهرويمان ايستاده بود. سگ گوشهايش را سيخ كرده بود و داشت از روبهرو به بلد نگاه ميكرد. باد داغي پرزهاي روي سرش را پوش كرده بود به يك سمت، خورشيد هم از بالاي سرمان مثل گلولهاي سربي كه زيرش آتش باشد، سرخ بود. بلد خودش را تكاني داد و زيپ شلوارش را بالا كشيد و برگشت رگههاي سرخ متورمي افتاده بود روي سفيدي چشمهاي امير و اشك از كنارههاي چشمش راه باز كرده بود و غبار صورتش را ميشست. بلد تا رو برگرداند و امير را ديد، حساب كار آمد دستش. پيش آمد دست امير را گرفت و برد سمت قايق وارويي كه تا نيمه در گل فرو رفته بود، نشاندش روي قايق. اول قايق لق زد و بعد ثابت ماند.»اين كتاب سومين مجموعه داستان و چهارمين كتاب اين نويسنده است. كتاب «و حالا عصر است» تحسين شده دوازدهمين دوره دوسالانه مهرگان ادب و نامزد يازدهمين دوره جايزه گلشيري و منتخب جايزه ادبي بوشهر هم شد. «بزرگراه» مجموعه داستان دوم و «برف سرخ» هم مجموعه داستان سوم ايشان است و نشان ميدهد خانم طيبه گوهري داستاننويس جدي و پركاري است كه آهسته و پيوسته مينويسد. طيبه گوهري، نويسنده ساكن شيراز است هر چند در يزد به دنيا آمده و داستانهايش در مجلههاي ادبي عصر پنجشنبه، زندهرود و تجربه منتشر شده است. طيبه گوهري در مقام داستاننويس يا شايد به سنت داستاننويسان شيرازي دايره وسيع واژگاني دارد و كلمات در دستش مثل موم است و به هر شكلي كه ميخواهد درشان ميآورد. در داستان «برف سرخ» با ماجراي مادري مواجه هستيم كه فرزندش دور است و پدري كه ميخواهد ثابت كند، ميتواند بدون همسر سابقش از پس نگهداري بچهها برآيد اما تلاشش بيهوده است و نهايتا بچه را به مادر برميگرداند. مادري كه در هر حال با مشكلات دوري از فرزند ساخته اما مشكلات خاص خودش را هم دارد. رستاخيز، قرار بيقراري، دستان چسبناك، همسايههاي ساحلي و دلتاي روشن از جمله داستانهاي مجموعه هستند: «از صداي اين جارو متنفرم. ميداني وقتي سالار افتاد داشتم جارو برقي ميزدم. سالار از صداي اين جاروي لعنتي ميترسيد هميشه تا تمام شدنش ميرفت توي بالكن.» گرچه نميتوان به تكتك داستانها در اين مجال پرداخت اما در يك جمله ميتوان گفت كه اين داستانها روايت انسان دردمند امروز است.