داروی خرسندی
فریدون جنیدی
خرسندی، به معنی قناعت است و البته کسی که قانع باشد در زندگانی نیز خرم است و به همین دلیل، کمکم، معنی خرسندی، به خرمی و خشنودی تغییر یافت.
در نوشتهای به زبان پهلوی با نام «داروی خرسندی»، چگونگی خرسند زیستن تجویز شده و این همان است که پس از اسلام در پند بسیاری از نویسندگان ایرانی، بهویژه سعدی شیراز آمده است. یکی از جملههای متنهای پهلوی این است که «خواسته را بورزیشن نیست»، یعنی ثروت و دارایی انتها ندارد، و
هرچه بیشتر به دست آوریم بیشتر از آن هم هست.
ما در روزگار خودمان، با یکی از شگفتترین بازیهای زندگی روبرو شدیم، و دانستیم که موضوع مهم در زندگی، همان زندگی و دریافت نبض طبیعت و تپش و جریان در رگهای جهان و آفرینش است، و همیشه به دنبال کسب مال رفتن، برابر است با هدر دادن لحظههای گرانبهایی از زندگی که دیگر هیچگاه فرادست نمیآید. و این هشداری است به آنان که، دم را از دست میدهند، تا درم انبار کنند! کوزه چشم حریصان پر نشد // تا صدف قانع نشد، پر دُر نشد. اکنون ترجمه این متن را با هم بخوانیم که در انجمنهای آموزش زبان پهلوی به پهلویآموزان در دوره مقدماتی در «بنیاد نیشابور» آموخته میشود، و آن را در سال 1360 در کتاب «نامه پهلوانی» ترجمه کردهام:
«داروی خرسندی به موضوعی چارهبخش است و آن چاره، درمان آسانی را این [گونه] دهد: دارو این بود: 1) یک درمسنگ (مثقال) به اندیشه (تفکر) آمیختن، 2) از روی دانش (آگاهانه) شناختن خرسندی، به اندازه یک دانگ،
3) این که و هرگاه، این را نکنم، چه کنم؟ دانگی، 4) از امروز تا فردا، شاید که [وضع] نیک شود، دانگی، 5) مبادا اگر از این بدتر شاید بودن (یعنی چون ممکن است از آنچه که بر من وارد شده، روزگار بدتری وارد میشد پس به همین که آسانتر از آن است، میبایستی خرسند بود)، دانگی، 6) به این که آمده است، خرسند بودنِ من آسانتر است، دانگی سنگ، 7) و هرگاه خرسند نباشم، به کار نیک من سختتر (یعنی ناخرسندی، کار مرا خرابتر میکند)، دانگی سنگ. 8) این داروها را اندر هاون شکیبایی کردن، به هاون دسته نیایش کوبیدن و به پرویزن گذشت بیختن، و هر روز پیش از بامداد، دو کفچه (قاشق) به کفچه اعتماد و پشتگرمی به یزدان به دهان اندر افکندن و آب نیز شاید کردن، از پسِ خوردن. پس از روی بیگمانی (اطمینان) خرسند بودن، چون که (زیرا که) به تن و روان بسیار سودمندتر است. فرجام یافت به درود (سلامتی) و شادی».
جملهای را که در آن از پرویزن یاد شده و نمونهای از کار داروخانه داشتنِ باستانی بوده است با این شعر سعدی مقایسه کنید: اگر شربتی بایدت سودمند // ز سعدی ستان، تلخ داروی پند // به پرویزن معرفت بیخته // به شهد ظرافت برآمیخته. یعنی داروی تلخ پند را از الک دانش میگذرانم و با شیرینی ظرافت (کپسول شیرین ظرافت سخنم) میآمیزم تا برای خورنده گوارا شود.
همچنین به این نسخه شیخ اشراق از رسالاتش توجه کنید: «برو چهل روز به اندک غذای موافق که از شبهت (شک در حرام بودنش) دور باشد، و نظر کسی بدان نباشد قناعت کن، آنگاه این اخلاط را در هاون توکل انداز؛ پس به دست رغبت آن را خرد کن و از وی مسهلی بساز و به یک دم باز خور».
بنیاد نیشابور
مهر 1398