سخنراني منتشر نشده استاد شهيد مطهري(2)
خداي انبيا يا خداي فيلسوفان ؟
سياستنامه| استاد شهيد آيتالله مطهري در بيان معارف و حقايق اسلامي، زبان گويا و قلم رساي خويش را به كار ميگرفت و برتري مكتب اسلام را بر مكاتب قديم و جديد برملا ميساخت. مطلب زير گواه صادق اين مدعاست. استاد شهيد در اين مطلب، قوت و استحكام منطق اسلام را در برابر مكتب هندي در موضوع خودسازي و مبارزه با نفس به خوبي نشان داده است. شايان ذكر است كه اين مطلب مشتمل بر دو جلسه سخنراني استاد مطهري در زمستان 1350 و بهار 1351 هجري شمسي است و بخشي از كتاب «انسانشناسي قرآن» را كه توسط انتشارات صدرا به چاپ رسيده است؛
تشكيل ميدهد.
سياستنامه متن اين دو سخنراني منتشر نشده از استاد مطهري را در چند شماره متوالي به مناسبت فرارسيدن سالروز شهادت آن مرحوم منتشر خواهد كرد. بخش دوم اين متن
به شرح ذيل است.
ايمان به خدا، مستلزم بريدن از غير خدا
مساله تقرب به خداوند و حضور قلب نسبت به خداوند كه اتصال و پيوند به اوست، خواه ناخواه مستلزم نوعي قطع از غير اوست. ما جعلالله لِرجُلٍ مِنْ قلْبيْنِ في جوْفِهِ6 ؛ خدا دو تا دل در داخل بنيآدم نگذاشته است؛ يعني در آنِ واحد انسان نميتواند به سوي دو نقطه متضاد توجه داشته باشد، هم آن را بخواهد هم اين را؛ چنين چيزي نميشود. پيوند با خدا مستلزم نوعي قطع پيوند از غير خداست. رفتن و مهاجرت به سوي خداوند مستلزم بريدن از غير اوست و لذا هميشه اثبات، ملازم با يك نفي است. خود كلمه توحيد از نفي شروع ميشود و به اثبات ميرسد. اله إلاّالله؛ اول نفي است و بعد اثبات. سلب و ايجاب توأم با يكديگر است، بلكه كفر و ايمان توام با يكديگر است: فمنْ يكْفُرْ بِالطّاغُوتِ و يُومِنْ بِاللهِ7... ايمان به خدا در مقدمهاش كفر به طاغوتها و به مظاهر طغيان است. نميشود ايمان بهالله و ايمان به آنها با هم باشد؛ از اينجا بايد بُريد و به
آنجا بايد پيوند كرد.
اسلام تسليم است ولي اين تسليم بدون عصيان و تمرد نسبت به غير آنچه اسلام تقرير كرده امكانپذير نيست: يا أيُّها الّذين آمنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كافّه و لا تتّبِعُوا خُطُواتِ الشّيْطانِ إنّهُ لكُمْ عدُوٌّ مُبينٌ8؛نسبت به اين طرفْ سِلم، نسبت به آن طرف تمرد و عصيان.
ألمْ أعْهدْ إِليْكُمْ يا بنيآدم أنْ لا تعْبُدُوا الشّيْطان إنّهُ لكُمْ عدُوٌّ مُبينٌ. و أنِ اعْبُدُوني هذا صِراطٌ مُسْتقيمٌ 9.اول لاتعْبُدُوا شيطان را، بعد أُعْبُدُوني؛ اين پيوند بدون آن قطع، امكانپذير نيست.
دو نوع پيوند با اشيا
اما نكته اين است كه از نظر تعليمات اسلامي در مرحله اول يعني آنجا كه خدا و غير خدا با هم بر انسان عرضه ميشود، انسان از غير خدا به هر شكلي هست بايد ببُرد و به خداوند پيوند كند و بعد، از طريق خدا با اشيا پيوند كند. پس دوباره پيوندش با اشيا برقرار ميشود، اما اين، پيوندي است كه با خداست نه بيخدا. چنين پيوندي با اشياء، ديگر با پيوند با خدا تضاد ندارد و اينجا ديگر تضاد برميخيزد. در مرحله اول، تضاد است ولي در مرحله ثاني جامعيت است نه تضاد. اينجاست كه به مرحله «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجاره و لا بيْعٌ عنْ ذِكْرِالله...»10 ميرسد؛ يعني همان تجارت و همان بيع جنبه غيرالهي و ماسوايي را از دست ميدهد و همهچيز - البته در جاي خودش و در حد خودش - مطابق برنامه الهي [ميشود و] جنبه «للّهي» و «فياللهي»
پيدا ميكند. پس يك «بريدنِ ابتدايي» از اشيا هست و يك «پيوند كردن ثانوي» با اشيا؛ كه پيوند كردن ثانوي، لله و فيالله و معالله است. و لهذا گفتيم كه عرفا ميگويند «سير من الخلق الي الحق» سير از خلق به سوي حق، بريدن از خلق و پيوند به حق. در مرحله دوم ميگويند «سير بالحق في الحق» كه مقصود، عرفان پيدا كردن نسبت به خداوند و صفات و اسماي حسناي اوست. بعد ميگويند انسان دوباره به ميان خلق برميگردد (سير من الحق الي الخلق) اما اين دفعه كه برميگردد مثل آن دفعه اول، تنها نيست، بيگانه از خدا نيست، با خداست كه برميگردد و بعد «سير في الخلق بالحق». اين از نظر طرح و برنامه اسلام خيلي
مشخص است. غالبا افراد يا اين طرف را ميگيرند يا آن طرف را، كه عرض كرديم نقطه حساس قضيه هم مطابق تعليمات اسلامي همين است كه انسان نه اين طرف بيفتد نه آن طرف؛ نه با اشيا باشد و از خدا بريده باشد و نه به شكلي از اشياء بريده باشد كه حتي با خدا هم نتواند بهسوي اشيا برگردد.
تفاوت اسلام با مكتب هندي
ما در مرحله اول، مساله بريدن از غير خدا و پيوند برقرار كردن با خدا را مورد بحث قرار ميدهيم. در اينجا مكتب و فلسفه هندي با ما در اصل هدف شريك است، ولي با تفاوتهاي اساسي.
نخستين تفاوت اساسي - كه اين تفاوت به نظر من فوقالعاده جالب است و انسان در يك تطبيق و مقايسه كاملا متوجه ميشود - اين است كه اساسا خداي اسلام و در واقع خداي انبياي واقعي با خداي هنديها در يك چيز - نميگويم در ذات- فرق دارد و آن اين است كه در خداي اسلام اين صفات قبل از هرچيز جلوه ميكند: رحمان است، رحيم است، رئوف است، هادي و راهنماست؛ [لذا] در همان مرحله اول، انسان به خدا متوجه و متمسك ميشود كه به سوي او برود. ولي اين صفات در خداي فلاسفه و همچنين خداي هنديها بروز و ظهور ندارد. وقتي كه بشر به خداي فيلسوفان توجه ميكند مثل اين است كه يك منجم دارد درباره سياره نپتون فكر ميكند كه آيا وجود دارد يا وجود ندارد. اگر وجود دارد، كه چيزي در دنيا وجود دارد و اگر هم وجود ندارد، كه وجود ندارد. تازه اگر هم وجود دارد يك شيء بيگانه از ما وجود دارد. ولي در خداي انبياي حقيقي، از همان اول اول، آن چيزي كه به چشم انسان ميخورد يگانگياش با انسان است؛ مقصودم از يگانگي، آن رابطه دوستي و آن رفاقتش با انسان است.
و إذا سألك عِبادي عنِّي فإنِّي قريبٌ اُجيبُ دعْوه الدّاعِ إذا دعانِ فلْيسْتجيبُوا لي و لْيُومِنُوا بيلعلّهُمْ يرْشُدُون11. نماز از اول چنين شروع ميشود: بِسْمِالله الرّحْمنِ الرّحيمِ. الْحمْدُ لِلّه ربِّ الْعالمين. الرّحْمنِ الرّحيمِ. مالِكِ يوْمِ الدِّينِ. إيّاك نعْبُدُ و إيّاك نسْتعينُ. بشر با او يكسره در حال داد و ستد است. اِهْدِنا الصِّراط الْمُسْتقيم12.از
او هدايت ميخواهد.
پاورقي:
6 . احزاب/4.
7 . بقره/ 256.
8. بقره/ 208.
9. يس/ 60 و 61.
10 . نور/ 37.
11. بقره/ 186.
12 . فاتحه/1-6.