• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4543 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۲ دي

گفت‌وگو با امين ميري و شهاب مهربان به بهانه اجراي نمايش «قتل در موقعيت 35 درجه شمالي»

چگونه يك قاتل سريالي ساخته مي‌شود

احسان صارمي- بابك احمدي

 

 

اين روزها در پرديس تئاتر شهرزاد امين ميري و شهاب مهربان كمي در تاريخ سرك كشيده‌اند و سراغ قتل‌هاي سريالي رفته‌اند؛ قتل‌هايي كه در دهه 70 به خوراك فكري مردم بدل شده و ناگهان محو شدند. هر چند به نظر مي‌رسد صرفا جنبه رسانه‌اي اين رويدادها كمرنگ شده است، اما ميري و مهربان تلاش مي‌كنند با روايتي كاملا قصه‌محور و با تكيه بر آراي علمي، دلايل قتل‌هاي سريالي را بيان كنند؛ قتل‌هايي كه مي‌توانند هم ما را قرباني كنند و هم ما را بدل به يكي از قسي‌القلبان تاريخ. امين ميري كه بيشتر با نمايش‌هاي مستندش با موضوع اعدام و زنان كارتن‌خواب شناخته شده است، نشان داده كماكان برايش معضلات اجتماعي اهميت دارد. او رويكردي تازه پس از نمايش موفق «شلتر» اتخاذ كرده كه مي‌تواند براي مخاطب رعب‌آور و تكان‌دهنده باشد. همكاري او با شهاب مهربان، نويد كارهاي گروهي نسل جوان را مي‌دهد. شهاب مهربان، نويسنده جوان تئاتر، پيش‌تر هم موفق به روايت‌هاي جنايي شده است، اما اين‌بار دلهره‌آورتر عمل كرده است.

 

چرا تمايل به ساخت آثار جنايي در ايران چنين اندك است؟

ميري: فكر مي‌كنم به سبب نگاه تجاري قالب است. چه در سينما و چه در تئاتر اصولا از عبارت اين كار بفروش است و اين نفروش است، استفاده مي‌شود. اين يك رويه آسيب‌زاست. توليد يك اثر جنايي نياز به تحقيقات بسيار دارد و اين تحقيقات است كه موجب پديد آمدن يك فيلم يا تئاتري جنايي جذاب مي‌شود. امكان دسترسي هنرمندان در اين حيطه به پرونده‌هاي واقعي بسيار كم است. اين سخت بودن تحقيقات و پژوهش با زمان‌بر بودن هزينه‌بر هم مي‌شود. اين تصور هم پديد مي‌آيد كه براي مخاطب جذابيت هم ندارد كه به نظر من خلاف آن است و همواره براي مخاطب كشف يك معما جذاب بوده است. مساله ديگر آن، نگاهي است كه سالن‌دار پديد مي‌آورد، اينكه چه كنيم كه بفروشد. چه كسي را بياوريم كه بفروشد. روي چه كمدي كار كنيم كه بفروشد. در مرحله آخر است كه فكر مي‌شود سوژه و متن و ژانر چه باشد، نگاه كاسبكارانه بيشترين آسيب را به تئاتر ما مي‌زند.

در نمايش بخشي از مستند سعيد حنايي را پخش مي‌كنيد كه درباره انگيزه‌هاي قتلش مي‌گويد. همچنين در نمايش شخصيت ميرزا را داريم كه صد سال قبل مانند حنايي دست به قتل سريالي زده است. همان‌طور كه همه به ياد دارند، حنايي براي خطاي خود توجيه و ادله ديني مي‌آورد كه رد بودن‌شان روشن بود. آيا اين رابطه از نظر علمي-طبق تلاش نويسنده براي بررسي علمي قتل سريالي- اثبات شده است يا جامعه ايران واجد چنين رابطه‌اي است؟

ميري: از منظر من، چه در شخصيت ميرزا و چه در شخصيت حنايي -كه از ديد من هر دو يكي هستند- رويكرد افراطي در اين شخصيت‌ها مورد بررسي قرار مي‌گيرد. به لحاظ علمي نمي‌شود اين رويكرد قاتلان سريالي را تاييد كرد، اما نگاه افراطي بر پايه چه اعتقادي، فارغ از ايران، در هر جامعه‌اي مي‌تواند موجب پديده قاتل سريالي شود. در تمام دنيا هم چنين پديده‌اي وجود داشته و دارد. همان‌طور كه در داعش ديده‌ايم و در نمونه طالبان سراغ داريم. همين‌طور كه در هر گروه ديگر افراطي ديده مي‌شود و آنچه بيان مي‌كنم از اين پديده‌ها دور نيست.

ايراني‌ها تمايل به ديدن پاياني چنين تكان‌دهنده ندارند، علت خلق چنين فضايي چيست؟

ميري: پايان تكان‌دهنده را بگويم كه همواره در رمان‌ها و فيلم‌ها و سريال‌هاي معمايي -جنايي چه از آگاتا كريستي كه نسبت به ديگران شاخص‌تر و شناخته‌شده‌تر است و چه از هر كارگردان و نويسنده‌اي وجود داشته است. در پايان آثار معمايي و جنايي قرار است كارآگاه يا پليس كدها و سرنخ‌ها را كشف كرده و قاتل را پيدا و معما را حل كند. من خيلي دوست داشتم كه كارم متفاوت باشد. نسخه اوليه‌ متن هم بر سياق آثار جنايي بود. من از شهاب مهربان خواستم كه اين‌گونه كليشه‌اي نباشد. مي‌خواستم بفهمم پايان متفاوت باشد. برايم واقعي بودن و آنچه در واقعيت رخ مي‌دهد، مهم بود. وقتي با‌ آقاي محسن عبداللهيان، مشاور جنايي صحبت مي‌كردم، به اين نتيجه رسيديم كه پايان نمايش ممكن است. نمي‌گويم پايان چيست كه قصد لو دادن داستان را ندارم. به هر حال اين يكي از ترفندهاي پليسي است و چيز دور از واقعيتي نيست، هر چند ممكن است براساس عرف چنين داستان‌هايي دور از ذهن باشد. واقعا دوست داشتم پاياني تكان‌دهنده باشد.

در دوران كودكي ما تلويزيون تله‌تئاترهايي با موضوع جنايي و البته براساس نوشته‌هاي آگاتا كريسيتي توليد مي‌كرد. به نظرت چرا آن نمايش‌ها از بين رفت و چرا ما هيچ‌وقت در ادبيات جنايي پيشرفت نكرديم؟

ميري: اصولا چه در ادبيات جنايي و چگونه‌هايي ديگر نسبت به اروپايي‌ها و امريكايي‌ها عقب هستيم. نمي‌توانم دليلش را بگويم، چون به نظرم مقوله گسترده‌اي است كه نياز به آسيب‌شناسي دارد. اينكه چرا قدرت ادبي ما در داستان نسبت به غرب ضعيف است، هر چند در گونه‌هاي ادبي ديگري در تاريخ موفق‌تر از غرب بود. در گذشته، كودكي ما با چيستان‌ها مي‌گذشت و امروز ديگر اين وضعيت وجود ندارد. در مدارس و در ميان بچه‌ها ديگر نمي‌توانيد اين خلق معما را ببينيد. فضا دستخوش تغيير شده است. به نظرم در ادبيات جنايي همين نگاه جمعي اهميت دارد. يك نفر به تنهايي نمي‌تواند يك قصه جنايي را روايت كند؛ چون ممكن است با باگ‌هاي بسياري روبه‌رو شود. نياز به يك ذهن متمركز در مسائل جنايي است. اصولا نويسندگان ما تخصصي روي يك ژانر تمركز نمي‌كنند. آنان در ژانرهاي مختلف فعاليت مي‌كنند. براي ادبياتي مثل ادبيات جنايي بايد ذهن معطوف به ماجرا باشد تا بتواند گره‌افكني‌ها و اوج و فرودهاي روايي بيافريند تا بتواند اثري واقعي و باورپذير باشد.

آيا قصه‌ها مي‌توانند ما را نجات دهند؟

ميري: به نظرم قصه‌ها مي‌توانند ما را نجات دهند يا بهتر است بگويم قصه‌ها مي‌توانند باعث ممانعت از اشتباهات جبران‌ناپذير ما شوند و ما را در مسير درست‌تري قرار دهند. ما را از افتادن يك منجلاب نجات مي‌دهد؛ اما اگر در يك منجلاب باشيم، ديگر قصه نمي‌تواند ما را نجات دهد، قصه تنها مانع سقوط ما مي‌شود.

براي بازآفريني يك فضاي رعب‌آور از تاريخ استفاده كرديد، مساله‌اي كه در بسياري از آثار هنري ايراني تكرار شده است. خطر عنوان كردن كليشه‌اي بودن نمايش وجود داشته، براي مقابله با چنين مساله چه تمهيدي به كار گرفتيد؟

مهربان: من ناچار بودم از تاريخ استفاده كنم. در رمان اصلي اين فاصله صدساله وجود دارد. ما در حال آداپته كردن بوديم. البته اگر رمان را بخوانيد متوجه مي‌شويد داستان ما ديگر ارتباطي با رمان ندارد. من كمتر از 200 صفحه از رمان را خواندم و ديدم رمان ديگر آن كشش براي جذب را ندارد. من مسيرم را پيدا كرده بودم و نياز به كپي عين به عين نبود. مهم فاصله صد ساله قتل‌ها بود كه من آن را تبديل به دستمايه نمايشنامه كردم. براي من تاريخ همواره مبهم است. تاريخ را نديديم و هميشه به ما رسيده است. به هر حال تاريخ را همواره فاتحان مي‌نويسند، پس واقعيت نيست. براي من قاجار و آدم‌هاي‌شان مخوف است؛ عجيب‌و‌غريب هستند. همين قهوه‌قجري چقدر مي‌تواند رعب‌آور باشد، از همين رو برايم دوره قاجار مبهم بوده است. شايد هم به كودكي ما برگردد؛ چيزهايي كه ديديم و خوانديم. در اين فضاها زياد هم كار نشده است. تمايل به اين دارم كه اولين داستان قتل‌هاي سريالي را بنويسم. قاتلي كه 80 سال پيش بيش از 40 نفر را به قتل رسانده و از اين حيث هم ركورددار است.

كمتر پيش مي‌آيد در درام ايراني وجهه علمي ظاهر شود. در گفت‌وگوي دكتر امدادي بحث علمي قاتل سريالي مطرح مي‌شود. گفته‌هاي امدادي چقدر علمي است و اگر پاسخ مثبت است به عنوان نويسنده چقدر روي اين موضوع تحقيق كرديد؟

مهربان: ما قصد داشتيم به مخاطب مسائلي را انتقال دهيم كه يك قاتل سريالي چه ويژگي‌هايي دارد. مطالب دكتر امدادي كاملا مستند است و مقالاتش وجود دارد. من از افسران آگاهي و محسن عبداللهيان به عنوان مشاور نظامي كار صحبت كردم. آقاي عبداللهيان در آگاهي مشهد و تهران كار كرده بود. بخشي هم از تحقيقات خودم بود و آن مطالب صحت داشت. سريال‌ها و فيلم‌هايي هم بود كه به من كمك كرد. اتفاقاتي است كه وجود دارد و كاملا علمي است.

آيا در مقام درام‌نويس اين عليه داستان بودن را درك مي‌كنيد؟

مهربان: احساس مي‌كنم از ضعف قصه‌گويي است و اين مشكل به سينما هم انتقال پيدا كرده است. اكثريت فيلمنامه‌نويسان ما سابقه تئاتري دارند، ولي به سينما نگاه كنيد كه قصه‌اي در كار نيست و صرفا شخصيت‌ها دارند با هم حرف مي‌زنند. اين خوب نيست و احساس مي‌كنم مطالعات نمايشنامه‌نويسان نسل ما كم شده است. رمان نمي‌خوانند، زيست نمي‌كنند. در كار من به جز يكي از نريشن‌ها يك ديالوگ گل‌درشت ندارد. همه از چيزهايي است كه در جامعه استفاده مي‌شود. اصغر فرهادي مي‌گويد، هر آنچه در فيلمنامه يا نمايشنامه مي‌نويسي بايد چيزي باشد كه در طول روز مي‌شنوي. متاسفانه در نمايشنامه‌ها كلمات قلمبه سلمبه و لفاظي است و درامي هم شكل نمي‌گيرد و ما را گول مي‌زنند.

در نهايت آنكه وقتي به دهه هفتاد نگاه مي‌كنيم مي‌بينيم دو قاتل سريالي آن روزها از يك منطقه بودند. رابطه جغرافيايي و زيستي وجود داشت كه چنين اتفاقي در آن سال‌ها رخ مي‌دهد؟

مهربان: جالب است كه چند مدت پيش پشت‌صحنه با امين صحبت مي‌كردم كه اين قاتلين سريالي هر دو اهل يك خطه هستند. نمي‌دانم چه ارتباطي وجود دارد. بايد آسيب‌شناسي شود و از متخصصان امر پرسيد.

من تو را بيشتر با رويكردهاي مستند در تئاتر به ياد مي‌آورم ولي اينجا تغيير رويكرد اتفاق افتاده و ماجراي معمايي و جناييِ قصه‌محور روي صحنه آمده. چطور به اين سمت حركت كرديد؟

ميري: بله؛ به لحاظ فرم و اجرا با كارهاي گذشته‌ام تفاوت مي‌كند، اين تفاوت هم از جنبه اجرا و هم از نظر حركت به سمت نوعي داستان‌گويي است. در كارهاي گذشته فرم اجرا به تئاتر مستند گرايش داشت و مضامين و ماجراها تفاوت مي‌كرد. در اين نمايش محتوا در قالب يك قصه منسجم گفته مي‌شود كه از همان ساختار كلاسيك شروع، ميانه و پايان پيروي مي‌كند. در اين نمايش درباره قتل‌ها و قاتل‌هاي سريالي كار كرده‌ام و تصميم گرفتم در قالب داستان‌گويي به آن نزديك شوم نه شيوه تئاتر مستند. دلايل مختلفي هم داشت؛ مثلا در مورد شخص سعيد حنايي اصلا امكان اينكه با او گفت‌وگو كنم، وجود ندارد.

تا يك جايي هم مي‌توانيد به اطلاعات پرونده دسترسي پيدا كنيد.

ميري: دقيقا، چون نمي‌توان چندان به سوژه نزديك شد. البته همين روزها عده‌اي مشغول ساختن فيلمي درباره ماجراي قتل‌هاي سريالي سعيد حنايي هستند كه كار بر اساس صحبت‌هاي خودش و مطالعه پرونده پيش مي‌رود. گفت‌وگو با شخص مي‌توانست من را به چيزهايي نزديك كند يا به ايده‌هايي برساند كه در مرحله نگارش متن به كارم مي‌آمد چون جنس گفت‌وگو و مصاحبه با سوژه‌هايي از اين دست تفاوت دارد با كاري كه يك ژورناليست يا خبرنگار انجام مي‌دهد. ضمن اينكه بايد تاكيد كنم صرف گفت‌وگو با سوژه و نوشتن متن از دل آن نمايش يا فيلم نهايي را به مستند تبديل نمي‌كند. اينجا من در شرايطي قرار گرفتم كه بايد رويكرد را تغيير مي‌دادم و نمايشي در قالب معمايي جنايي روي صحنه مي‌آوردم، ضمن اينكه اينجا هم مي‌توان مسائل و معضلات اجتماعي را طرح كرد.

دغدغه اصلي چه زماني به وجود آمد؟

ميري: از وقتي رمان «در خياباني كه تو زندگي مي‌كني» نوشته مري هيگينز كلارك را خواندم جرقه در ذهنم شكل گرفت. هميشه ‌هم اين ماجرا در سرم بود كه چرا نمايش‌هاي دلهره‌آور در تئاتر ما كم است يا اصلا وجود ندارد. برايم چالش بود كه چطور مي‌توان در تئاتر به فضاي دلهره نزديك شد، چون اگر بحث سينما مطرح باشد دست كارگردان بازتر است ولي در تئاتر كار بسيار دشوار مي‌شود. بايد به اين نكته‌ اشاره كنم كه در همين نمايش هم بدون تحقيق و پژوهش پيش نرفتم و مساله را از بعد روانشناختي مورد بررسي قرار دادم؛ يعني با مشاوراني صحبت كردم. در مورد سعيد حنايي با وكيلش هم كه متاسفانه همين چند ماه قبل از دنيا رفت گفت‌وگو كردم و قرار بود براي مطالعه پرونده سفري به مشهد داشته باشم، اما در نهايت به نتيجه رسيدم كه اطلاعات فعلي براي هدف مورد نظر من كافي است و ضرورت ندارد بيشتر به ماجرا نزديك شوم.

بله در اجرا هم با قصه سعيد حنايي مواجه نيستيم.

ميري: درست مي‌گويي؛ اينجا ما با يك تفكر يا با نوعي نگرش افراطي مواجهيم. يعني بحث ما شخص نيست، بحث شكلي از فكر و مباحث روانشناختي اجتماعي است كه فرد را در چنين موقيعتي قرار مي‌دهد.

در دو سال اخير دو نمونه موفق از نمايش‌هاي پليسي و جنايي ديده‌ايم. «فيل در تاريكي» و «لانچر5» ، هر دو هم محصول جمع شدن يك گروه جوان غيرمشهور كنار هم بودند. يعني مختصات دانشجويي بر كارها حاكم بود. چرا تئاتر ما كمتر به اين شكل اجراها روي خوش نشان نمي‌دهد در حالي كه خواهان دارد؟

ميري: متاسفانه در سال‌هاي اخير جريان تئاتري ما به سمتي حركت كرد كه قصه‌گويي را به رسميت نمي‌شناخت و از اين جريان فاصله گرفت. نه اينكه وجود نداشت ولي با بي‌توجهي مواجه شد، به ويژه متن‌هاي نوشته شده توسط نويسندگان ايراني بيش از پيش از رونق افتاد. ضمن اينكه بايد بپذيريم قصه گفتن اصولا كار ساده‌اي نيست و اگر به ادبيات ايران هم نگاه كنيم با داستان‌ها و رمان‌هاي پليسي و جناييِ چنداني مواجه نمي‌شويم. پيچيدگي‌هاي معمايي‌نويسي به صرف زمان زياد نياز دارد و اگر قرار باشد نمايش جنايي و معمايي هم روي صحنه بيايد كه بحث سختي و صرف زمان بيشتري هم مطرح است. اينجا است كه بحث هزينه تمرين و پيش‌توليد به ميان مي‌آيد. پيش از آنكه نتيجه نهايي و نمايشي كه به صحنه مي‌آيد مورد توجه مخاطب قرار مي‌گيرد يا خير، همه ابتدا مي‌پرسند: «چكار كنيم كار بفروشد؟» يعني اصلا متن را كامل نكرده، ولي بازيگر انتخاب مي‌كند.

آن هم در كوتاه‌ترين زمان ممكن.

ميري: دقيقا، كه هزينه توليد كاهش پيدا كند و نمايش در كوتاه‌ترين زمان ممكن روي صحنه بيايد. اينجا با ورود سلبريتي و برند افراد مواجه مي‌شويم و ماجراي دستمزدهاي آنچناني مطرح مي‌شود. يك نفر در گروه به مطالبه مالي‌اش مي‌رسد، ديگران هم بايد سماق بمكند.

توليد همين نمايش چطور پيش رفت؟ يعني نوشتن متن چقدر طول كشيد و تمرين‌ها چقدر زمان برد؟

ميري: يك سال و نيم روي متن كار شد. 100 جلسه تمرين كرديم، 30 جلسه سال قبل و 70 جلسه در سال جديد. در اين بين تغييراتي به وجود آمد چون بعضي بازيگرها به تداخل كاري برخوردند.

وضعيت اقتصاد تئاتر طوري است كه گروه از پيش باخته است. يعني با منفيِ 100 تا 200 ميليون تومان وارد كار مي‌شود. اصلا چه چيز به شما و ديگر گروه‌هاي تئاتري انگيزه كار مي‌دهد؟

ميري: من تهيه‌كننده‌اي داشتم كه به معناي واقعي حامي گروه و پاي كار بود. در حال حاضر تنها نگراني و دغدغه‌ام اين است كه شرمنده او نشوم. راستش را بخواهيد خودم كم‌كم پشيمان هستم. چون دلم نمي‌خواهد دست به هركاري بزنم يا به هر شكل شده نمايش را بفروشم! اين رفتارها در سليقه‌ام نيست. با توجه به اينكه در زمينه بازيگري هم تمركز دارم به اين فكر مي‌كنم كه شايد آن جنبه از فعاليت‌هايم پررنگ‌تر شود. گر چه همين حالا هم مي‌دانم موضوع نمايش بعدي‌ام چيست، ولي نمي‌دانم فردا چه اتفاقي مي‌افتد. اصلا حواشي به صحنه آوردن نمايش كافي است تا خيلي‌ها را از ادامه كار پشيمان كند. پروسه نوبت اجرا و گرفتن سالن، عبور از سد شوراي نظارت، پرداخت هزينه‌هاي پيش‌‌توليد، اضطراب فروش و غيره در مجموع كار را بسيار سخت مي‌كند. نگاه كاسبكارانه‌اي هم به وجود آمده كه بسيار آزار‌دهنده است.

شايد بعضي براي آرامش رواني پركاري مي‌كنند.

ميري: در كارگرداني به نظرم نمي‌توان چندان پشت سر هم كار كرد. شايد همان يك نمايش در سال هم بحث آرامش رواني را تامين كند. نگاهي كه در بعضي سالن‌هاي خصوصي وجود دارد و دست به هركاري مي‌زنند تا پول بيشتري به دست بياورند. اينجا كيفيت با كاهش مواجه مي‌شود و مخاطب از دست مي‌رود. وقتي نگاه كاسبكارانه وجود دارد براي من سوال به وجود مي‌آيد كه مثلا فلان فرد چرا سوپرماركت زنجيره‌اي تاسيس نكرده يا چرا رستوران‌داري نمي‌كند؟

به تجربه‌هايي از اين دست ادامه مي‌دهيد؟

قطعا، چون پيش‌تر حتي كارگردانيِ كمدي را هم تجربه كرده‌ام، مدتي هم روي بحث تئاتر مستند متمركز شدم و حالا هم نمايشي با رويكرد داستان‌محوري و جنايي روي صحنه است. به اين تجربه‌هاي متفاوت علاقه دارم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون