• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4556 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱۷ دي

درباره اجراي «سه‌گاه» در مدرسه 33

بازپس‌گرفتن چشم‌ها از كلمات

نويد قويدل

۱- فقدان تصوير بديل: سه‌گاه، متشكل از سه قطعه رقص معاصر و حاصل يكي از دوره‌هاي آموزشي مدرسه ۳۳، زير نظر عليرضا كي‌منش است. سه‌گاه و مدرسه ۳۳
به تصريح بروشور اجرا «تا بلوغ راه بسياري در پيش» دارند و اين گزاره بيش از هر چند در مورد سياست استتيكي آن صدق مي‌كند. سه‌گاه هر چه از حيث خاستگاه، نوع و آمادگي فني اجراگران قابل تقدير است، از حيث راهبردهاي سياست‌ورزي استتيكي كاري ميانه‌رو محسوب مي‌شود. گرچه قطعات دوم و سوم سه‌گاه يعني «عاري» و «فليكر» به وضوح مضامين انتقادي را مي‌پرورانند، اما در نهايت به چيزي بيش از كنايه زدن به خشونت و انقياد موجود، از خلال بازتوليد مخدوش آنها نائل نمي‌شوند. حتي قطعه اول، «كوارك‌ها» نيز به علت فقدان بسط و گسترش، در حد رويكردي ناتوراليستي باقي مي‌ماند و به اين ترتيب هيچ يك از قطعات سه‌گاه موفق به برگذشتن از شمايل‌هاي مضموني و استتيكي رسانه‌هاي مقتدر وضع موجود نمي‌شوند. هرچند كه محقق كردن چنين سياستي در شرايط بياني موجود در اختيار كارگردانان و وضعيت مميزي امري پرهزينه و سخت مي‌نمايد، جاي اميدواري بسيار است كه طراحان و اجراگران بسيار جوان سه‌گاه در كارويژه‌هاي بعدي خود به آنچه قرار است استتيك كارشان حفظ و نگهداري كند، حساسيت بيشتري به خرج دهند و آن ‌چيزي را به نمايش بگذارند كه به رهايي تخيل شمايل‌شكن مخاطبان ياري رساند. با اين حال، سه‌گاه واجد سويه‌هاي بنيان‌ستيزي نيز است كه مواجهه با آن را ترديدآميز، دشوار، جذاب و البته ضروري مي‌كند. در ادامه اين يادداشت به تشريح اين سويه‌ها مي‌پردازم.

۲- خاستگاه و غايت نهادي: در كوران كالاييدگي هنر، فرمانروايي تهيه‌كنندگان، اقتدار مخاطبان بام‌لند‌دوست و حكومت ‌نظامي كارهاي عامه‌پسند «سه‌گاه» ضدجرياني است كه بايد آن را پروژه اقتصادي شكست‌خورده‌اي به حساب آورد. شكستي اقتصادي كه به برد سياسي قابل ‌توجهي منجر مي‌شود. در حالي كه استتيك‌هاي نوعا سه‌گاهي جز در جشنواره‌هاي مهجور يا خارجي فرصتي براي عرضه ندارند، به يمن سازوكارهاي مدرسه ۳۳ و هم‌افزايي مستتر در آن، عوامل سه قطعه سه‌گاه موفق مي‌شوند در كنار هم رويدادي را برگزار كنند كه به احتمال زياد به تنهايي موفق به انجام آن نمي‌شدند. گرچه سه‌گاه تماما از جريان مقتدر توليد و عرضه هنر خارج نمي‌شود اما طنين تلاش براي توليد صداهايي مستقل از جريان رايج بازار هنر و سليقه آكادمي‌هاي رسمي از آن به گوش مي‌رسد كه مي‌تواند نشاني از شكل‌گيري شيوه‌هاي دست‌كم متفاوت توليد هنري باشد. تفاوتي كه مي‌توان به امكان‌هاي رهايي‌بخش نهفته در آن اميدوار بود: امكان‌هايي نظير مشاركت گروهي در توليد و سودي كه در كار نيست، دموكراتيك كردن روند ساخت اثر و... روي هم رفته، از اين نظر مي‌توان سه‌گاه را مقاومتي در برابر سانسور اقتصادي و تك‌صدايي جريان رسمي هنرهاي اجرايي و نمايشي دانست كه شايسته توجه است. از سوي ديگر، تاكيد مدرسه ۳۳ بر پژوهش‌محوري اين اجرا نشانه اميدبخش ديگري است كه نمود عيني آن را در هر سه قطعه سه‌گاه مي‌توان مشاهده كرد. قطعه اول، حاصل رويكردي استعاري به نظريه‌اي فيزيكي درباره حركت ذرات، قطعه دوم، مبتني بر پژوهشي كيفي درباره تاثير لباس بر هويت فردي و قطعه سوم بر پايه تحقيق درباره حركات در آرايش نظامي است. هيچ كدام اين قطعات بر اساس متني موجود ساخته نشده‌ است، بلكه حاصل روندي از تحقيق در اتاق تمرين و كتابخانه بوده‌اند، روندي كه خواه‌ ناخواه از اقتدارگرايي رايج «عقلي-در-مركز» مي‌كاهد و ديالوگ را در بطن توليد قرار مي‌دهد. اين شيوه كمتر آزموده و تمرين شده توليد هنر در مختصات فرهنگي-سياسي ما با نقص‌ها و نارسايي‌هايي همراه است كه نهايتا خود را در استتيك كار مي‌نشاند. از اين حيث سه‌گاه نيز همچون بسياري از آثار تاريخي شمايل‌شكن واجد نقصي است كه نقطه قوت آن است. نقصي كه اثر را به ورطه انكار ماهيت‌اش مي‌كشاند: آيا اين هم هنر است؟**

۳- در ستايش پديدار: سه‌گاه در مقام كنشي نهادي همچنين در پاسخ به پرسش «آيا اين هم هنر است؟» و در امتداد سنتي كه به آن تعلق دارد، يعني رقص معاصر تلويحا پرسشي را در ميدان ادراكي ما مي‌گسترد كه قابل تامل است: «معنا كجاست؟». اگر اجراگران حرف نمي‌زنند، اگر موسيقي روايتگري وجود ندارد، اگر قصه‌اي ساخته نمي‌شود «چطور بفهمم كه كار دارد چه مي‌گويد؟». اهميت اين پرسش مخصوصا وقتي آشكار مي‌شود كه تماشاگران اجرا بر آن مي‌شوند تا درباره اثري كه ديده‌اند، گفت‌وگو كنند. اما وقتي كه چيزي جز حركاتي انتزاعي يا شبه‌عيني براي ديدن و شنيدن وجود نداشته آنها از چه مي‌توانند حرف بزنند؟ (اين امر درباره قطعه دوم سه‌گاه يعني «عاري» كمتر صدق مي‌كند، زيرا اين قطعه بر خلاف دو قطعه ديگر ارتباط تنگاتنگي با گفتار دارد) .يك پليس هنر دلسوز و جدي ممكن است درباره بخش‌هاي مختلف سه‌گاه چنين بنويسد: «به‌ نظر مي‌رسد تمركز بيشتر طراحي بر زمانبندي بدن و دريافت و انتقال تكانه‌هاي حركتي است» يا «هدف‌گذاري دقيقي در اجرا وجود ندارد» و سخناني مانند اين. تفتيش، تاويل و نيت‌خواني، اين ميراث الهياتي مميزي، مسلما شيوه‌اي مطمئن براي فرار از مواجه‌هاي صبورانه و كنجكاوانه با اثر است اما به هر حال راهي به معناي اثر نمي‌يابد. مخاطب ديگري ممكن است از آنچه تجربه كرده ابراز تعجب كند يا به بيان تداعي‌هايش اكتفا كند: «آن قسمتش مرا ياد فلان يا بهمان چيز مي‌انداخت» و...، چنين واكنش‌هايي البته واكنش‌هايي بسيار ارزشمند براي فهم مواجهه با اثري تنانه به نظر مي‌رسد: به ياد آوردن، حدس زدن، احساس كردن، متعجب شدن، خنديدن، حس و انگيزه‌اي از حركت داشتن، يا حتي مرعوب شدن، همه و همه سرشار از نوعي خودانگيختگي و بي‌واسطگي معنايي‌اند كه زميني براي رويش گزاره‌ها، حكم‌ها و گفت‌وشنيد‌ها مي‌سازد.احساسات بالا و تجربياتي مانند اين اولين و تنها تكانه‌هايي است كه مخاطب براي فهم اثر در اختيار دارد. اما مخاطب با اين تكانه‌ها و احساسات چه مي‌تواند بكند؟ مسلما هيچ بايدي در كار نيست. هر اثر هنري نهايتا در افقي رقم مي‌خورد كه مخاطب در آن تخيل‌اش را براي هم‌آفريني هنر فعال و به ميدان مي‌كشاند. از اين‌رو مخاطبان سه‌گاه ممكن است هرگز راه به آن نظريه فيزيكي، مساله هويت، يا حركت در آرايش نظامي كه منشا ساخت قطعات بوده‌ است، نبرند اما آنها در نهايت در حال‌وهوايي كه همين طرح‌هاي كلي پيش‌روي‌شان مي‌گستراند، تفسيرشان را از اثر مي‌پرورانند. در اجرايي مانند سه‌گاه كه عامليت گفتار به حداقل رسيده است، گشودگي و دقت به عناصر بصري، موسيقايي، معماري و حركتي از اهميت ويژه‌اي برخوردار مي‌شود. چنانكه رسيدن به هر تفسيري (چه از منظري نشانه‌شناختي، چه از منظري ادراكي) در گرو چنگ زدن به اين عناصر است.واقعيت اين است كه در مختصات فرهنگي فعلي ما، ميانگين ذخيره تجربه‌هاي حركتي بدن‌هاي ما مخاطبان هنر و نمايش، آنقدر اندك است كه اجراهايي مانند سه‌گاه را خواه‌ناخواه واجد خصلتي زمينه‌ساز مي‌كند: زمينه‌اي براي قياس تنانه، به يادآوري‌، تخيل، بيدارسازي جسماني، آشنايي‌زدايي از عادت‌هاي حركتي، تمرين الفباي ديدن و شنيدن با سراسر تن-هوش و از همه مهم‌تر، زمينه‌اي ضروري براي شكل‌گيري اصطلاح‌شناسي درخوري براي توصيف و تحليل تجربياتي تن‌انديشانه. از اين‌رو سه‌گاه اجراي پيشگامي است كه به‌رغم كيفيتي كه با‌گذشت زمان پديدار مي‌كند، اجراي محترمي به شمار مي‌آيد. ساده بگويم، آنها مي‌رقصند و اين پيروزي بزرگي است.

* براي بحث‌هاي بيشتر درباره شمايل‌شكني و تصوير بديل نگاهي بيندازيد به كتاب قدرت هنر نوشته بوريس گرويس، ترجمه اشكان صالحي، نشر اختران.

** در اينجا نقدهاي بسيار جدي اقتصاد سياسي همچنان به قوت خود باقي است كه بجاست در فرصتي ديگر به آن پرداخته شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون