• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4568 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱ بهمن

اما و اگرهاي اجراي يك ايده

حفاظت از يوز با چشمان بسته

ليلي خلعتبري

روز پنجشنبه مورخ ۱۹ دي ماه سال ۱۳۹۸ گزارشي در روزنامه‌ اعتماد با عنوان «تكثير در اسارت، مروري بر تجربه نجات يوزپلنگ در آفريقا» منتشر شد كه ضمن اشاره به تجربه‌هاي موفق تكثير يوز در اسارت، سازمان حفاظت از محيط‌ زيست را نيز تشويق به تسريع در اجراي طرح تكثير يوز در اسارت كرده و مدعي شده كه تعلل در اجراي اين طرح انقراض يوز را در پي خواهد داشت. در مقاله پيش رو به قلم اينجانب ليلي خلعتبري، دانشجوي دكتراي تنوع زيستي، ژنتيك و تكامل دانشگاه پورتو، مركز تحقيقاتي CIBIO كه رساله دكتراي خود با موضوع بررسي حداقل اندازه جمعيت، وضعيت ژنتيكي، رژيم غذايي و پيوستگي زيستگاه يوزپلنگ آسيايي در ايران را در دست انجام دارم، تلاش شده تا به برخي نكات كليدي اين گزارش اشاره كرده و موارد متعددي را كه مي‌تواند منجر به برداشت‌هاي نادرست، نه‌تنها براي خوانندگان روزنامه بلكه حتي براي تصميم‌گيرندگان سازمان حفاظت محيط زيست شود، با ذكر اولويت بيان كنم. نكته حائز اهميت اين است كه مقاله حاضر، صرفا به منظور ارايه مستندات علمي و مستدل و پرهيز از بزرگنمايي موفقيت‌هاي غيرواقعي تنظيم شده است.

 

تعريف برخي مفاهيم اصلي

تكثير در اسارت Captive breeding:

تكثير يك گونه در محيطي كنترل شده با هدف حفاظت از آن: اين تكثير ممكن است در باغ‌وحش، محيط نيمه‌طبيعي، محيط آزمايشگاهي و ... صورت گيرد. معمولا اين روش با دخالت انساني در مراحل مختلف صورت مي‌گيرد.

 

تكثير در نيمه اسارت Semi-captive breeding:

اين روش معمولا بدون دخالت انساني در زيستگاهي فنس‌كشي شده و محدود كه شبيه به زيستگاه اصلي است انجام مي‌شود. در اين روش مديريتي اعم از بهداشتي و دامپزشكي اعمال نمي‌شود و گونه هدف بايد به تنهايي قادر به شكاركردن باشند و شكار طبيعي آنها نيز بايد بتواند بدون اعمال مديريت تكثير شود.

 

معرفي مجدد Reintroduction:

رهاسازي يك گونه در زيستگاهي كه گونه قبلا در آن حضور داشته ولي به دلايلي منقرض شده است. اين افراد ممكن است از زيستگاهي ديگر زنده‌گيري شده باشند يا در اسارت تكثير شده باشند.

 

عدم توجه به تفاوت مناطق حفاظت شده در ايران و آفريقا

در گزارشي كه با عنوان «تكثير در اسارت، مروري بر تجربه نجات يوزپلنگ در آفريقا» در روزنامه اعتماد چاپ شد، بارها از موفق بودن «رهاسازي در محدوده‌هاي فنس‌كشي نشده و وحشي» سخن به ميان آمده و اين در حالي است كه به جز چند مورد محدود در ناميبيا و بوتسوانا همه مناطقي كه تا به حال يوزها در آنها رهاسازي شده‌اند، مناطق محصور بوده‌‌اند نه مناطق آزاد. بايد توجه داشت كه تعريف و موقعيت مناطق حفاظت‌شده در كشورهاي آفريقايي كاملا با تعريف و موقعيت مناطق حفاظت شده آزاد در كشور ما ايران متفاوت است. نمونه شاخص گزارش مذكور منطقه‌اي در مالاوي است كه پس از ۲۰ سال كه از انقراض يوزها در مالاوي مي‌گذشت، مجددا يوزها به آن معرفي شده‌اند. برخلاف آنچه در اين گزارش ذكر شده، منطقه Majete Wildlife Reserve با فنس‌هاي الكتريكي محصور شده و منطقه‌اي كاملا بسته است. اين قاعده در مورد تمامي مثال‌هايي كه از كشور آفريقاي جنوبي ذكر شده نيز مصداق دارد چرا كه كليه اين مناطق كاملا محصور هستند؛ ضمن اينكه تمامي مثال‌هايي كه در ارتباط با زادآوري‌ها و افزايش جمعيت يوزها در برنامه
Cheetah Metapopulation Management از كشور آفريقاي جنوبي آورده شده نيز مربوط به مناطق كاملا فنس‌كشي شده است و رهاسازي يوزها در آنها تحت شرايط كاملا كنترل و مديريت شده است. تجربه‌هاي معرفي مجدد يوز در زيستگاه‌هاي آزاد ناميبيا و بوتسوانا هم محدود به چند فرد است و در زيستگاه‌هايي انجام شده كه از نظر امنيت، پوشش گياهي، وجود طعمه، ويژگي‌هاي توپوگرافيكي و ... وضعيت بسيار متفاوتي با زيستگاه‌هاي يوز در ايران دارد و نمي‌توان موفقيت آنها را به عنوان تضمين موفقيت پروژه‌هاي اينچنيني در كشوري ديگر در نظر گرفت. نبايد فراموش كرد كه منظور از معرفي مجدد يوز (Reintroduction) در آفريقا مفهومي كاملا متفاوت با آن چيزي است كه در گزارش «تكثير در اسارت، مروري بر تجربه نجات يوزپلنگ در آفريقا» به آن اشاره شده است، چرا كه در معرفي مجدد يوزهاي آفريقايي در اكثر موارد آنها صرفا از فنسي به فنس ديگر منتقل شده‌اند نه آنكه به طبيعت آزاد برده شوند. تاكيد بر اين موضوع به اين دليل است كه اگر برنامه‌هاي تكثير در اسارت يا نيمه اسارت، با فرض موفقيت كامل در انتقال، سازش با محيط جديد، زادآوري و بقاي زاده‌ها - منجر به رهاسازي و معرفي مجدد يوزهاي تكثير شده در اسارت به طبيعت نشود، عملا تاثيري در حفاظت از گونه يوز آسيايي نخواهد داشت.

 

ترديد در تضمين موفقيت

نبايد فراموش كرد كه موارد ذكر شده در بالا صرفا مثال‌هاي موفق هستند. در حالي كه مثال‌هاي ناموفق در اين گزارش كاملا ناديده گرفته شده است. به عنوان مثال در همان فصل بيست كتاب مورد اشاره
(Cheetahs Biology and Conservation) گفته شده كه حداقل ۷۲۷ فرد يوز بين سال‌هاي ۱۹۶۵ تا ۲۰۱۰ به ۶۴ منطقه معرفي شدند كه از مجموع اين ۶۴ مورد، فقط و فقط شش مورد آن را مي‌توان موفق در نظر گرفت. يعني در واقع در ۵۸ مورد يوزهاي معرفي‌شده قبل از به اتمام رسيدن سال اول بعد از رهاسازي تلف شده‌اند! پرواضح است كه با وضعيت فعلي يوز در ايران ما امكان چنين آزمون و خطايي نداريم. در مورد موضوعي مانند تكثير در اسارت يا نيمه‌اسارت يوز بايد اول اهداف بلندمدت برنامه به‌طور واضح مشخص شود. اگر هدف از تكثير، معرفي مجدد زاده‌ها به طبيعت است، طبق تجارب بين‌المللي احتمال موفقيت بسيار پايين است حتي اگر تكثير در محيطي بسيار شبيه به محيط زندگي طبيعي يوزها (تكثير در نيمه‌اسارت) باشد. چنانچه نتايج يك مطالعه موردي (Beck و همكاران، ۱۹۹۴) نشان داده از ميان برنامه‌هاي معرفي مجدد، تنها ۱۱ درصد برنامه‌ها موفقيت داشته‌اند. يا در يك مطالعه ديگر در سال ۲۰۰۰ ميلادي Fischer و Lindenmayer نرخ موفقيت برنامه‌هاي معرفي مجدد و انتقال حيوانات را ۲۶ درصد عنوان كردند. در جمع‌بندي اين بخش مي‌توان گفت كه قطعا مواردي موفق از تجربه زادآوري در محيط نيمه‌اسارت و معرفي مجدد يوز به مناطق حفاظت‌شده و قرق‌هاي محصور در آفريقا وجود داشته است. اما بايد در نظر گرفت كه سهم تجربه‌هاي ناموفق بسيار بيشتر بوده است. اشتباه در مثال آوردن از رهاسازي و معرفي مجدد يوزها در يك منطقه محصور به عنوان يك تجربه موفق از رهاسازي در زيستگاه طبيعي يا اشتباه ناشي از عدم اطلاع از وضعيت مناطق مورد بحث است يا به عمد اين واقعيت كه اكثر اين مناطق محصور هستند، ناديده گرفته شده است. در هر دو صورت اين مثال‌ها را نمي‌توان به عنوان تجربه موفقي از رهاسازي و معرفي مجدد يوز در زيستگاه آزاد در نظر گرفت و مهم‌تر از آن اينكه نمي‌توان آن را به عنوان شاهدي براي تاييد چنين رويكردي براي حفاظت از يوزهاي ايران در نظر گرفت، چه برسد به آنكه تاكيد كنيم كه تعلل در انجام چنين كاري منجر به انقراض يوز خواهد شد.

 

چرا مقايسه شرايط زيستگاه‌هاي ايران و آفريقاي جنوبي از اساس اشتباه است؟

نه‌تنها زيستگاه‌هاي ايران از نظر فون و فلور و ويژگي‌هاي توپوگرافيكي شباهتي به زيستگاه‌هاي آفريقاي جنوبي ندارند بلكه حتي نحوه مديريت آنها نيز از اساس با يكديگر متفاوت است. تقريبا تمامي مناطقي كه در كشور آفريقاي جنوبي به عنوان زيستگاه‌ حيات وحش مي‌شناسيم سال‌ها پيش به دلايل بسيار متفاوتي فنس‌كشي شده‌اند و در اين كشور زيستگاه‌هاي آزاد مانند آنچه در بقيه مناطق دنيا از جمله ايران مي‌بينيم وجود ندارد. اما اگر قرار به مقايسه و الگوبرداري از تجربه‌هاي مديريتي آنها است، نمي‌توانيم يك بخش مشخص يعني تكثير يوز را بزرگ كرده و بخش‌هاي ديگر مانند حفاظت از مناطق و طعمه‌هاي دشت‌زي را ناديده بگيريم. در مناطق محصور آفريقاي جنوبي گونه‌هاي طعمه به دليل امنيت زياد، نبود تعليف و شكار غيرمجاز جمعيت‌هاي بزرگي دارند، در حالي كه تقريبا در تمامي مناطق حفاظت شده ايران جمعيت گله‌هاي علفخوار، به خصوص علفخواران دشت‌زي، به دلايل مختلف به ‌شدت كاهش يافته و در مواردي حتي به كلي از بين رفته است. در نتيجه حتي اگر ده‌ها يوز در اسارت يا حتي نيمه‌اسارت داشته ‌باشيم، بدون داشتن زيستگاهي امن براي طعمه و گوشتخوار امكاني براي نجات يوز از انقراض وجود نخواهد داشت. ناگفته پيداست كه راه‌حل داشتن زيستگاهي امن و جمعيت مناسبي از علفخوار نه تكثير آهوها در اسارت، بلكه حفاظت موثر از زيستگاه‌ها است. هرچند در ايران رقباي طبيعي يوزپلنگ خطر به نسبت كمتري نسبت به رقباي يوزهاي آفريقايي نظير شيرها دارند اما نبايد فراموش شود كه در ايران يكي از خطرهاي بزرگ براي يوزها و طعمه‌هاي آن سگ‌هاي گله هستند. بدون مديريت مناسب دام و كنترل تعداد سگ‌هاي گله اين خطر همچنان يوزهاي وحشي و يوزهاي متولد شده در محيط نيمه اسارت را پس از رهاسازي تهديد مي‌كند. در واقع بدون حل مشكلات اينچنيني (حضور وسيع دام در مناطق)، برنامه‌هاي تكثير در اسارت يا نيمه‌اسارت كمكي به بهبود وضعيت يوز آسيايي نخواهند كرد. مهم‌تر از همه اينكه ما در ايران نه علم و تجربه مديريت زيستگاه‌هاي فنس‌كشي شده را داريم و نه طعمه طبيعي كافي براي ايجاد چنين محوطه محصوري در زيستگاه‌هاي يوز موجود است، بنابراين طعمه‌ها بايد از ساير زيستگاه‌ها تامين و به‌طور مداوم براي يوزها تامين شود كه مستلزم بودجه، برنامه‌ريزي و دانش كافيست و ظاهرا تا به‌حال برنامه‌اي به اين منظور مطرح نشده است. پايداري جمعيت‌‌هاي حيات‌وحش در داخل سيستم‌هاي بسته، وابسته به دخالت مستقيم مدام در جمعيت‌ها و تركيب‌بندي گونه‌ها دارد؛ در آفريقاي جنوبي به پشتوانه ده‌ها سال تجربه و با كمك صدها كارشناس و البته بودجه هنگفت اين مهم انجام مي‌شود. اما در ايران نه چنين تجربه‌اي داريم و نه طرح تكثير يوز در اسارت مورد مناسبي براي آزمون و خطاي انجام آن است.

 

اطلاعات ما از وضعيت فعلي يوز كافي نيست: يافتن شواهدي از يك يوز ماده در يزد

محدوده پراكنش يوزپلنگ در ايران بسيار وسيع است. از مجموع شش ميليون هكتار زيستگاه يوز در ايران، در طول سال‌هاي گذشته تنها محدوده بسيار بسيار كوچكي از آن، طي دو سال قبل در مدت زمان بسيار كوتاهي پايش شده است. از سوي ديگر بنا به دلايل متعدد، موارد مهمي نظير گشت‌زني محيط‌بانان، حضور گروه‌هاي پژوهشي و حفاظت‌گران در مناطق تحت حفاظت نسبت به سال‌هاي قبل كاهش محسوسي داشته است. در اين حالت طبيعي است كه مشاهدات يوز يا آثار و شواهدي كه حضور آنها و زادآوري آنها در منطقه را تاييد مي‌كند، كاهش ‌يابد. جالب اينجاست كه بر اساس داده‌هاي سازمان حفاظت محيط‌زيست، شش ميليون هكتار زيستگاه يوزهاي آسيايي در ايران، تنها توسط ۹۶ محيط‌بان حفاظت و پايش مي‌شود يعني سهم شاخص‌ترين گونه جانوري كشور كه به گفته خود مسوولان از ۹۰ درصد تمركز، انرژي و حتي هزينه اين سازمان در زيستگاه منتفع شده است، از مجموع ۲۸۰۰ محيط‌بان سازمان، فقط و فقط ۹۶ محيط‌بان است! (مصاحبه معاونت پيشين محيط طبيعي با همشهري آنلاين، ۱۵ بهمن ۱۳۹۷)

در مورد گونه پنهانكاري مانند يوزپلنگ با اين ميزان از پايش نمي‌توان نتيجه‌گيري كرد كه جمعيت‌ يوزها در حال حاضر چه وضعيتي دارد، به خصوص اينكه به ‌دليل جابه‌جايي‌هاي وسيع يوز بين زيستگاه‌هاي مختلف نمي‌توان اطمينان حاصل كرد كه همه افراد ممكن در مدت زماني كه پايش انجام شده است در آن منطقه حضور داشته‌اند يا از مقابل دوربين‌ها در چند نقطه خاص عبور كرده‌اند. به‌طور مثال چندين سال است كه عدم وجود يوز ماده در زيستگاه‌هاي جنوبي (استان يزد) در بوق و كرنا مي‌شود و همين موضوع از مهم‌ترين استدلال‌هايي است كه به لزوم انجام برنامه تكثير در اسارت يا نيمه اسارت عنوان مي‌شود. در تمام اين مدت ما به نبود پايش‌هاي علمي مناسب و مستمر پافشاري كرده و بيان اين موضوع را اشتباه و غيرعلمي مي‌دانستيم. اكنون بررسي ژنتيكي سرگين‌هاي گردآوري شده در يك گشت‌زني ساده 3-2 روزه در سال ۱۳۹۶ در پناهگاه حيات‌وحش دره ‌انجير نشان از حضور يك يوز ماده در اين منطقه دارد. در اينجا بايد تاكيد كنم، آنچه در بررسي ژنتيكي اين چند نمونه‌ (سرگين) در آزمايشگاه به دست آمد حاصل يك سفر كوتاه من و تعدادي از همكاران به اين منطقه بود. پر واضح است انجام مطالعات ميداني گسترده‌تر و مستمر مي‌تواند اطلاعات دقيق‌تري از وضعيت واقعي يوز‌ها در مناطق را به ما دهد. ممكن است كه اين يوز بعد از پايش‌هاي قبلي به منطقه آمده باشد، ‌زاده جديدي باشد يا هميشه آنجا حضور داشته و فقط در دوربين‌گذاري‌هاي قبلي، به هر دليلي، از جلوي دوربين‌ها عبور نكرده باشد. يافتن آثار مربوطه به يك يوز ماده در زيستگاه‌هاي جنوبي به هيچ عنوان نجات‌دهنده يوزهاي آسيايي نخواهد بود بلكه فقط بر اين موضوع تاكيد مي‌كند كه نمي‌توان بر پايه پايش‌هاي محدود و پراكنده‌اي كه سال‌ها پيش انجام شده در مورد وضعيت فعلي يوزها نتيجه‌گيري كلي ارايه داد. به‌طور مثال گاهي گفته مي‌شود كه به دليل جمعيت و تراكم بسيار پايين يوزهاي نر و ماده به يكديگر دسترسي ندارند در صورتي كه ما هيچ داده‌اي كه بتوانيم چنين نتيجه‌اي از آن بگيريم نداريم و اتفاقا مطالعات قبلي (فرهادي‌نيا و همكاران، ۲۰۱۶) نشان‌ مي‌دهند كه يوز‌ها در مسيرهاي بسيار طولاني بين مناطق جابه‌جا مي‌شوند. بدون پايش سيستماتيك منطقه تصميم‌گيري در مورد سرنوشت افراد باقي‌مانده غيرمنطقي است.

 

ايجاد جمعيت پشتيبان

در گزارش مورد بحث به نكته مهم ديگري هم با عنوان «برنامه اصولي تكثير در شرايط نيمه‌‌طبيعي كه منجر به ايجاد جمعيت پشتيبان از يوزپلنگ آسيايي خواهد شد» اشاره شده است. بايد توجه داشت كه اگر به هر دليلي يوزها در طبيعت ايران از بين بروند، داشتن دو، سه، پنج يا ده فرد در اسارت تحت عنوان «جمعيت پشتيبان» به معناي نجات گونه يوز از انقراض نخواهد بود. واضح است ميزان درون‌آميزي (Inbreeding) افراد حاصل از زادآوري اين چند فرد به قدري بالا خواهد بود كه خواه، ناخواه در چند نسل به دليل مشكلات ژنتيكي مختلف از بين‌ خواهند رفت. براي «تضمين حفظ ژن گونه» هم نياز به ذخيره‌سازي اسپرم و تخمك يوزهاي مختلف است كه اين كار تا حدي انجام شده و بايد از اين به بعد هم در مورد يوزهايي كه اتفاقي به اسارت در مي‌آيند اجرا شود. اما تبليغ اين تفكر كه تكثير در اسارت مي‌تواند به عنوان راهي براي «ايجاد جمعيت پشتيبان» و «تضمين حفظ ژن گونه» و در نهايت حفظ گونه از ورطه انقراض باشد، بسيار گمراه‌كننده است. در چنين بحث‌هايي بايد دقت كرد كه از مفاهيم اساسي به درستي استفاده شود.

 

حفاظت از گونه يا حفاظت از چند فرد؟

نكته مهم بعدي كه بايد به آن اشاره شود اين است كه حتي در صورت موفقيت برنامه‌هاي تكثير در نيمه‌اسارت شامل ايجاد يك منطقه با فنس‌كشي مطمئن كه نه گوشتخواران ديگر مانند پلنگ و گرگ به آن وارد شوند و نه يوزها بتوانند از آن خارج شوند، جابه‌جايي موفق جمعيت كافي از طعمه، دوام اين جمعيت به مدت چند سال، جابه‌جايي موفق يوزها به اين فنس، بقاي آنها در محيط جديد، مديريت و نگهداري موفق اين مجموعه به مدت چندين سال، موفقيت در جفت‌گيري، زايمان و بزرگ‌ كردن زاده‌ها و از همه مهم‌تر معرفي مجدد موفق آنها، همه اين تلاش‌ها و هزينه‌ها نهايتا منجر به حفظ چند فرد و زاده‌هاي آنها خواهد شد و تاثيري بر وضعيت يوز نخواهد داشت چرا كه هيچ كدام از تهديدات اصلي كه يوز را به آستانه انقراض كشانده‌اند در اين طرح برطرف نمي‌شوند!

يوزها نسبت به ساير گربه‌سانان تنوع ژنتيكي بسيار پاييني دارند و اين تنوع در يوزهاي آسيايي به احتمال زياد كمتر هم هست. در چنين شرايطي راه‌حل نمي‌تواند سرمايه‌گذاري براي زادو ولد چند فرد محدود و ايجاد نسلي با تنوع ژنتيكي حتي كمتر باشد. بلكه راه‌حل حفاظت از گونه بايد افزايش شانس ارتباط بين افراد يا جمعيت‌ها از طريق حفاظت و ايمن‌سازي كريدورها و بهبود وضعيت زيستگاه‌هاي بينابيني و امن كردن زيستگاه‌ها براي حفاظت از افراد موجود و به ويژه جمعيت‌هاي زادآور باشد تا بتوانند به‌طور طبيعي جمعيت خود را افزايش داده و قلمرو خود را به زيستگاه‌هاي امن جديد گسترش دهند. اين در حالي است كه خوشبختانه اخيرا حضور يوز در زيستگاه‌هاي بينابيني نيز مستند شده است (رجوع شود به خبرگزاري ايمنا، مورخ ۳ شهريور سال ۱۳۹۸ با تيتر خبر چاه‌شيرين زيستگاه جديد يوزپلنگ آسيايي؛ رجوع شود به خبرگزاري ايرنا مورخ ۹ دي ۱۳۹۸ با تيتر خبر دومين حضور يوزپلنگ در خراسان رضوي ثبت شد).

حتي براي سه يوز موجود در اسارت (كوشكي، دلبر و ايران) هم ترديدهاي بسياري وجود دارد؛ آيا انتقال يوزهايي كه به صورت دستي بزرگ شده‌اند به يك محوطه ديگر و به دور از شرايطي كه تاكنون داشته‌اند به نفع آنها است يا خير؟ درباره مشكلات تكنيكي و دامپزشكي ايجاد چنين سايتي قبلا متخصصان امر (از جمله دكتر معماريان) توضيحات كافي و جامع داده‌اند كه در سايت خبرگزاري مهر (گفت‌وگو با مهر، ۲۳ دي ۱۳۹۸) منتشر شده است. اما ابهامات زيادي درباره سرنوشت و برنامه‌هاي ممكن براي اين سه يوز در گزارش هفته گذشته «اعتماد» كه در ساير خبرگزاري‌ها نيز انعكاس پيدا كرد وجود داشت. براي مثال صحبت از تركيب جمعيتي ۲ نر و يك ماده براي شروع شده بود. اما مشخص نشده اين نر دوم قرار است از كجا وارد اين جمعيت شود؟ چه مستندات و شواهدي براي تاييد اين كار داريم؟ چه تضميني وجود دارد كه معرفي يك نر وحشي به يك ماده كاملا اهلي و دستي شده در يك محوطه كوچك (هزار هكتار براي گونه‌اي مانند يوز بسيار كوچك محسوب مي‌شود) باعث كشته شدن يوز ماده و حتي يوز نر دوم (در صورتي‌كه منظور كوشكي باشد) نشود؟ و پرسش‌هاي بسيار ديگري از اين دست! بهتر است كه تصميم‌گيري براي برنامه تكثير در اسارت يا نيمه‌اسارت با استفاده از سه فرد موجود در مشورت با كارشناسان داخلي و خارجي كه تجربه كار با چنين گونه‌هايي در كشورهاي مختلف را دارند و با ظرفيت‌ها و محدوديت‌هاي موجود در ايران هم آشنا هستند، انجام شود.

 

شفاف‌سازي، مسووليت‌پذيري و پاسخگويي در مورد طرح توجيهي

از آنجايي‌كه آغاز چنين طرحي بدون داشتن طرح توجيهي، غيرعاقلانه و غيرعلمي است، لازم است كه براي پاسخ به چنين پرسش‌ها و ابهاماتي طرح توجيهي تهيه شده براي برنامه تكثير در اسارت يوز با كارشناسان داخلي و خارجي به اشتراك گذاشته شود تا شبهات موجود برطرف شود. قطعا بازخوردهايي از كارشناسان مختلف يا تجربه‌هايي در زمينه‌هاي مختلف و به ويژه افرادي كه با وضعيت زيستگاه‌هاي ايران آشنا هستند، مي‌تواند به سنجيدن بهتر همه‌ جوانب اين طرح، بهتر شدن آن و برطرف كردن ايرادات احتمالي منجر شود. در سال‌هاي گذشته به وفور شاهد شروع شتابزده طرح‌هاي بلندپروازانه و احساسي، بدون مطالعات كافي و بدون در نظر گرفتن شواهد بوده‌ايم كه پس از صرف هزينه‌هاي بالا متاسفانه به نتيجه مورد نظر نرسيد‌ه‌اند. از آنجايي‌كه به‌طور معمول مديريت سازمان محيط‌زيست، معاونت محيط‌طبيعي، مديريت مناطق و ... هر چند سال عوض مي‌شود و به نتيجه رسيدن چنين طرح‌هايي نياز به چندين سال زمان دارد، معمولا نه كسي مسووليت شكست اين طرح‌ها را قبول كرده و نه مجري طرح پاسخگوي هزينه‌ از دست رفته بوده است. در موارد معدودي هم كه افكار عمومي و رسانه‌ها به دنبال عوامل شكست طرح‌ها بوده‌اند معمولا عوامل پيش‌بيني نشده، عدم اطلاع از وضعيت واقعي، در نظر گرفتن بعضي فاكتورهاي اساسي، تامين نشدن بودجه و .... به عنوان مقصر اصلي معرفي شده و در مواردي حتي با تغيير زيركانه هدف پروژه، آن را موفق جلوه داده‌اند! در مورد يوز با وضعيت فعلي كه با آن مواجهيم، هزينه شكست اين پروژه مي‌تواند انقراض يكي از گربه‌سانان آسيا باشد! چنانچه سازمان محيط‌زيست به عنوان متولي حفاظت از حيات‌وحش و زيستگاه‌ها، با وجود همه هشدارها و بدون پيش‌بيني راهكارهاي لازم تصميم به اجراي چنين طرحي گيرد، لازم است گروه يا فردي مسووليت موارد نوشته شده در اين طرح و اجراي آن را برعهده گيرد تا در صورت شكست طرح (كه متاسفانه بسيار محتمل است) فرد يا گروهي پاسخگوي آن باشد.

 

سخن پاياني

همان‌طوركه كارشناسان متعدد و مستقل بارها هشدار داده‌اند، يكي از منفي‌ترين تبعاتي كه ايجاد چنين طرحي مي‌تواند براي حفاظت از يوزها داشته باشد به حاشيه رانده شدن حفاظت از زيستگاه‌ها است. ۱۸ سال حفاظت از زيستگاه‌ها اگر با همين جديتي كه طرح تكثير در اسارت پيگيري و پشتيباني مي‌شود انجام شده بود، وضعيت يوز آسيايي احتمالا اكنون متفاوت بود. اما امروز هم اگر واقعا هدف جلوگيري از انقراض گونه يوزپلنگ در طبيعت و نه طرح‌هاي بلندپروازانه براي تكثير چند فرد است، بايد با جديت راهكار حفاظتي ارايه‌شده براي بهبود وضعيت حفاظتي و زيستگاه را چه از طريق فعاليت‌هاي ميداني و چه از طريق هدايت سرمايه‌هاي خصوصي حاميان بالقوه پيگيري كرد، پيش از آنكه دير شود. به همين منظور مي‌توان طي يك كارگاه مشاركتي با حضور متخصصان داخلي و خارجي، يك برنامه عمل اضطراري تهيه كرد تا همه فعاليت‌هاي لازم چه براي حفاظت از گونه و چه براي تعيين بهترين راهكار براي سه فرد موجود در اسارت، شناسايي و براي اجراي آنها برنامه‌ريزي شود. اجراي بي‌برنامه و هيجان‌زده طرح‌هاي اينچنيني بي‌شك موجب اتلاف بودجه محدود، سرخوردگي فعالان محيط‌زيست و محيط‌بانان و در نهايت تنها محكوم به شكست است. متاسفانه در دو سال گذشته و با وجود همه هشدارها درباره وضعيت اضطراري يوزپلنگ و نياز به اقدام فوري، فعاليتي كه شايسته وضعيت فعلي گونه باشد، حتي در حد افزايش تعداد محيط‌بانان و گشت‌زني‌ها هم، صورت نگرفته است. در صورت ادامه وضع موجود متاسفانه به زودي شاهد اولين انقراض يك گربه‌ بزرگ در يك قاره در دوران معاصر خواهيم بود.

منابع: در دفتر روزنامه موجود است


در چند سال اخير، حفاظت از يوز به يكي از بحث‌هاي پرحاشيه در ميان فعالان محيط‌زيست، مســـوولـــان سازمان حفاظت محيط‌زيست و كارشناسان مختلف تبديل شده است. برخي بر حفاظت از زيستگاه تاكيد دارند و برخي تكثير در اسارت را به عنوان راه‌حل نهايي مي‌شناسند. به نظر مي‌رسد كه هنوز توافقي در بين آنها براي انتخاب بهترين رويكرد حاصل نشده است. اخيرا گزارشي نيز در تاييد اين راهكار در روزنامه اعتماد منتشر شده است اما همان‌طوركه در يادداشت دبير گروه اجتماعي عنوان شد، فارغ از اينكه روزنامه اعتماد و دست‌اندركاران بخش محيط زيست آن كدام شيوه حفاظت و نجات يوزپلنگ را معقول بشمارند؛ لازم است تا ديدگاه‌هاي مختلف رصد و علاقه‌مندان از آن باخبر شوند. متن پيش رو جوابيه خانم ليلي خلعتبري، دانشجوي دكتراي تنوع زيستي، ژنتيك و تكامل دانشگاه پورتو، مركز تحقيقاتي CIBIO به مقاله‌اي است كه در تاريخ ۱۹ دي سال جاري در صفحه ۷ روزنامه اعتماد به چاپ رسيده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون