• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4580 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۷ بهمن

شك

سروش صحت

جلوي تاكسي نشسته بودم. راننده زيرچشمي نگاهم كرد، بعد دوباره نگاهم كرد و گفت: «شما قبلا هم سوار تاكسي من شده بودي؟» به طرف راننده برگشتم چهره‌اش اصلا در ذهنم نبود، گفتم: «والا يادم نيست.» راننده گفت: «چرا دو بار هم سوار تاكسي من شدي، يك‌بار سه سال پيش، يك‌بار هم حدود يازده سال پيش.» باورم نمي‌شد. به راننده گفتم: «شما چه جوري يادتونه؟» راننده گفت: «من بيست و شش ساله، راننده تاكسي‌ام. تو اين بيست و شش سال هر كي سوار ماشينم شده يادم مونده. محاله كسي سوار تاكسي من شده باشه، من يادم رفته باشه.» داشتم شاخ درمي‌آوردم كلي از هوش و حافظه راننده تعريف كردم. پياده كه شدم از دست خودم ناراحت بودم. چرا من هيچ چيز يادم نمي‌ماند. فيلمي را مي‌ديدم و كلي خوشم مي‌آمد، سه ماه كه مي‌گذشت نصف صحنه‌ها را فراموش كرده بودم، كتابي مي‌خواندم و غرق لذت مي‌شدم، يك‌سال بعد يك كلمه هم يادم نبود، دوستي را مي‌ديدم كه كلي خاطره با او داشتم اما اسمش...

بعد يكدفعه فكر كردم وقتي من يادم نيست، چطور مي‌توانم مطمئن باشم كه راننده درست گفته است، شايد او اشتباه مي‌كرد...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون