• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4607 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۲ اسفند

شكوفه

سروش صحت

با احتياط و نگران سوار تاكسي شدم. راننده نگاهم كرد، من هم او را نگاه كردم. معلوم بود هر دو داريم ديگري را سبك، سنگين مي‌كنيم كه كرونا نداشته باشد. راننده گفت: «چه وضعي شده.» گفتم: «كي فكرش را مي‌كرد؟» راننده گفت: «دائم همه جا را الكل مي‌زنم، باز هم نگرانم.» گفتم: «حق داريد.» راننده از اسپري الكلي كه كنارش بود، كمي به دست‌هايش زد و دست‌ها را به هم ماليد. گفتم: «تا حالا هيچ وقت شب عيد خيابون‌ها را اينقدر خلوت نديده بودم.» راننده گفت: «كاش همين‌ها هم بيرون نمي‌اومدن.» بعد گفت: «هرچند كه اگه اينها هم بيرون نمي‌اومدن معلوم نبود خود من شب عيدي بايد چي كار مي‌كردم.» مدتي سكوت شد. راننده گفت: «ولي هر كس مي‌تونه نبايد بيرون بياد.» از بغل درختي رد شديم كه پر از شكوفه بود. اولين سالي بود كه ديدن شكوفه خوشحالم نكرده بود. راننده گفت: «اِ... شكوفه.» و لبخند زد. حالا من هم لبخند زدم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون