• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4650 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۲۹ ارديبهشت

تجمل ايراني و مجازات تازيانه در دوران هخامنشي

فريدون مجلسي

در كتاب‌هاي تاريخي و سفرنامه‌هاي پيشينيان درباره اهميتي كه ايرانيان به پوشش خود مي‌داده‌اند اشارات ديده‌ام. مثلا در سفينه سليماني كه نگارش سفارت محمد ربيع از دربار شاه سليمان صفوي در اصفهان به دربار شاه نارايي در آيوديا پايتخت مجلل آن كشور در سال 1686 است، به تفصيل به كودتايي اشاره شده است كه در اكتبر 1658 همزمان با سلطنت شاه‌عباس دوم، به كمك ايرانيان در آن كشور رخ مي‌دهد و شاه نارايي پادشاه نامدار سيام موفق مي‌شود عموي غاصب خود را بركنار كند و به سلطنت بنشيند. در جاي ديگري شرحي درباره اين كودتا و حضور ايرانيان در مقامات بالاي آن كشور نوشته‌ام كه هنوز هم بخشي از بازماندگان آنان كه به آيين بودايي گرويده‌اند از اعيان تايلند به شمار مي‌روند. اينكه چرا شاه نارايي براي كودتا به ايرانيان كه معمولا بازرگان و پيشه‌ور بودند مراجعه مي‌كند، سابقه‌اش به كودتاي ديگري با كمك ايرانيان مي‌رسيد كه در سال 1630 ميلادي موجب بازگشت شاه سِري وراوُنگ به سلطنت مي‌شود كه پدر شاه نارايي بود. اما به‌طوري كه ميرزا ربيع مي‌نويسد دوستي و صميميت نارايي با ايرانيان دليل ديگري هم داشت و آن علاقه نارايي از زمان وليعهدي به غذا و پوشش ايرانيان بود. غذاي مردم سيام بيشتر دريايي و لباس‌شان به دليل گرماي پايتخت پيشين تايلند بسيار ساده بود و معمولا لُنگي به خود مي‌بستند كه اين كلمه يعني لُنگ يا لُنگي خود از آن مناطق و توسط بازرگانان وارد فارسي شده است؛ در حالي كه ايرانيان لباس‌هاي سنگين و فاخر مزين به يقه و لبه‌دوزي خز و قاقم با نقش و نگار مي‌پوشيدند و دستارهاي مجلل به سر مي‌گذاشتند. ميرزا ربيع درباره اينكه ايرانيان چگونه پوشش خود را با آن آب و هواي گرم تطبيق داده بودند چيزي نمي‌نويسد، اما هرچه بوده مزين به نقش و نگار و سوزن‌دوزي خاصي بود كه توجه نارايي را جلب مي‌كند و او را به خوردن غذاهاي ايراني و استفاده از لباس‌هاي آنان عادت مي‌دهد. همين آشنايي مقدمه‌اي مي‌شود براي همكاري آنان در آن كودتاي سرنوشت‌ساز. پيش از آن نيز در كتاب قابوسنامه در باب سفارت، به اهميت لباس فاخر براي سفير اشاره مي‌كند. در اين اندرزنامه كيكاووس ابن كاووس ابن وشمگير مي‌نويسد كه سفير نماينده شكوه و جلال و اعتبار دولت و پادشاه خود است و بايد سني از او گذشته و با هيبت و وقار باشد و لباس و رداي مجلل بپوشد. در باب لباس‌هاي ايراني كتاب‌هايي نوشته‌اند. در تواريخ ساساني به لباس‌هاي فاخر آنان و حتي رنگ پارچه اطلسي تاج و رداي آنان اشاره شده كه در تنديس‌ها و حجاري‌هاي ساساني خصوصا در طاق بستان ديده مي‌شود. اهميت تشريفاتي و سياسي لباس از همان دوره به پس از اسلام منتقل مي‌شود. پادشاهان براي قدرداني صميمانه به خدمتگزاران و سرداران خود لباس هديه مي‌دادند. رسمي كه پس از اسلام دادن خلعت نام گرفت. از دوران اشكاني آثار مكتوب كمتري در منابع ايراني باقي مانده استاما رابرت گريوز در كتاب كلوديوس به ورود سفراي ايران به شهر رُم اشاره مي‌كند. هنگامي كه امپراتور كلوديوس در كلزيوم مشغول تماشاي نمايش‌هاي گلاديوتوري بود خبر مي‌آوردند كه سفراي ايران آمده‌اند. امپراتور كه لازم مي‌داند آنها را در مكان مناسبي جاي دهد دستور مي‌دهد جايگاهي را در كنار خودش براي ايراني‌ها خالي كنند و در پاسخ به اعتراض ميهمانان كه روساي قبايل ژرمن و از رعايايش بودند، توضيح مي‌دهند كه در واقع مكان بهتر هرچه بالاتر است و آنان را به رديف‌هاي نامرغوب بالايي راهنمايي مي‌كنند. سپس گريوز كه داستانش را بر مبنايي مستندات باقيمانده در ايتاليا نوشته است، توضيح مي‌دهد هنگامي كه ايرانيان با لباس‌هايي مجلل وارد شدند، تماشاچيان كلزيوم همچون تماشاي نمايشي ديگر به آنها مي‌نگريستند كه با لباس‌هاي مجلل مزين به نقوش گوناگون و شمشير و جواهر وارد شدند و در كنار امپراتور نشستند. در پيش از اسلام هم پيروان لايق به صورت لباس پاداش مي‌گرفتند و حتي درباريان خطاكار كه با فروتني اظهار ندامت مي‌كردند به نشانه تجديد وفاداري خلعت مي‌گرفتند. به‌طوري كه لوِلين جونز در كتاب شاه و دربار در ايران باستان مي‌نويسد بخشيدن خلعت قطعا در امپراتوري هخامنشي مصداق داشته است (هرچند نام پارسي باستان آن معلوم نيست). شاه بزرگ در مقام ابراز لطف شخصي يا براي خدماتي كه به مقام سلطنت شده بود اغلب به ساتراپ‌ها، مقامات نظامي و درباريان لباس هديه مي‌كرد و با توجه به اينكه تشريفات اهداي ردا به‌طور علني در دربار برگزار مي‌شد يا در مورد آنهايي كه در دربار حضور نداشتند، ردا در مراسمي علني در ايالات يا ساتراپي‌ها از سوي مقامات اهدا مي‌شد، اين عمل به حفظ وفاداري درباريان كمك مي‌كرد. (هرودوت مي‌نويسد كه حتي شهرها مي‌توانستند به افتخار دريافت ردا نائل شوند) . مِري بويس معتقد است كه حتي در دوران هخامنشي جشن سال نو زمان تشريفات خلعت دادن بود كه مجلل‌ترين نمايش هديه دادن سلطنتي محسوب مي‌شد. كساني كه به افتخار دريافت ردايي شاهانه نائل مي‌شدند آن را نزد عموم نمايش مي‌دادند، همان كاري كه مهرداد كرد، به گفته پلوتارك در شرح تاريخ اردشير، وقتي سردار مهرداد پس از نبرد كوناخا نيم‌تنه زيبايي دريافت كرد آن را به همگان نشان داد. يا چنان كه در باب اِستر در كتاب مقدس آمده است، كاري كه مُردخاي كرد، هنگامي كه به دنبال اسب شاه در خيابان‌هاي شوش رژه رفت. گزنوفون مي‌گويد درباريان هخامنشي با لباس‌هاي پرزرق و برق و زيباي‌شان گويي تنديس‌هاي ظريفي را به نمايش مي‌گذارند و شوخ‌طبعانه روزي را شرح مي‌دهد كه درباريان همگي خاك‌آلود و گِل‌پاشي شده مي‌كوشيدند گاري‌هاي حمل اثاثه را از جاده باتلاقي‌شده دشواري برهانند. لِوِلين جونز مي‌گويد اين فكر كه علاقه‌اي جادويي ميان فرد و پوشاكش وجود دارد، نخست به توسط جِيمز فرِيزِر مطرح و تاييد شد كه به اعتقادي بدوي اشاره كرد كه «هركاري با پوشاك بشود به‌وسيله خود انسان احساس مي‌شود. اين امر ممكن است توضيحي بر آيين هخامنشي باشد كه به موجب آن براي مجازات دربارياني كه مرتكب خلاف و محكوم به خوردن تازيانه مي‌شدند، به جاي تازيانه زدن به بدن خطاكار، بر لباسش شلاق مي‌زدند. اين كار بسيار نمادين بود كه همزمان موجب تحقيرِ قرباني و مايه عبرت ساير هم‌قطارانش مي‌شد به‌طوري كه كياوِني مي‌گويد منظور به اندازه كافي روشن به نظر مي‌رسد. منظور اين بود كه مجازات‌شدگان درد را توسط لباس‌هاي‌شان احساس كنند ... به معناي واقعي، انسان ساخته لباس‌ها بود».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون