• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4682 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۲ تير

آن كوچه كجا بود؟

آلبرت كوچويي

كوچه فريدون مشيري را مي‌گويم. كوچه‌اي كه دهه‌هايي چند، نسل‌هايي را به انديشيدن درباره آن واداشت با چه دريغ‌ها و افسوس‌ها، از عشق‌هاي از دست رفته و به باد سپرده. در اواخر دهه 40 بود كه «مرتضي اخوت» با صدايي رويايي، شعر كوچه از فريدون مشيري را در راديو ايران خواند. به گمانم برنامه «پنج و سه دقيقه»بود. برنامه‌اي پرشنونده، كه جايگاهي غريب، ميان مخاطبان آن هنگام داشت. به هر شكلي بود، شعر كوچه را با صداي مرتضي اخوت به دست آوردم. روي نوار ريل بود كه بعدها روي كاست آوردم. بي اغراق شايد، صدها بار آن را شنيده‌ام.
كوچه، شعر فريدون مشيري را با صداي اخوت اگر نگويم، هزاران بار بي‌ترديد صدها بار شنيده‌ام. كار مرتضي اخوت در بازي با واژه‌ها، اوج‌ها و فرودها، تكيه‌هاي كلامي و جاري شدن واژه‌ها، نمايش آوايي خيال‌انگيزي بود. بعدتر كه مجموعه شعر فريدون مشيري را نخست به خاطر كوچه و بعد به سوداي يافتن عاشقانه‌هايي ديگر در اين حال و هوا خريدم. ناگهان ديدم تغييراتي غريب در آن اجرا و اين شعر در مجموعه سروده‌هاي فريدون مشيري هست. از آن جمله است: واژه هاي« به تو گفتم، كه در اجراي راديويي شاعرانه‌تر شده آمده بود: با تو گفتم... يا اشكي از شاخه فرو ريخت، با يك مكث، شده بود: اشك، از شاخه فرو ريخت.
برتر از همه «گُل» در سروده مشيري در راديو، شده بود «گِل»، حالا چرا شده بود «گِل»؟ گفته بودند گِل، به سنگ و غبار و ترك‌هاي دلتنگ ساز گِل، به صحرا و تنهايي‌ها و خلوت‌ها و ... نزديك‌تر بود تا به گُل و گلستان. بعدتر دانستم، شعر مشيري در گروه ادب راديو، ويرايش شده و اين تغييرات در آن شكل گرفته بود. كوچه در راديو شعري براي شنيده شدن بود نه براي خواندن. بعدتر ديدم شعر كوچه مشيري را «نادر نادرپور»، شاعر و مسوول گروه ادب راديو ايران، ويرايش و به گونه‌اي «راديويي» كرده بود. 
در دهه 60 «شعر كوچه» در يك مجموعه شعر در يك كاست به نام «دفتر عشق» از سوي انتشارات واژه، درآمد. «دفتر اول»بود و آخرين هم شد. كاست فروشي‌ها، در آن هنگام تعطيل شدند و كاست دفتر عشق يعني دفتر اول از قفسه‌ها به درآمده، به خانه‌ها و زيرزمين خانه‌ها راه يافت. هر دلداده‌اي در خانه يا دفتر، براي خود و به احتمال يارش، آن را، تكثير كرد كه تا به امروز هم ادامه دارد. در آن مجموعه، صداهاي ديگري هم بود: بيژن مفيد بود كه با ساز ذوالفنون، ترانه دوتا چشم سياه را خوانده بود. رضا رويگري هم، مناجات خوانده بود و چه عارفانه خواند. هوشنگ حسامي هم شعر نشاني را از سهراب سپهري خواند و صداي فروغ فرخزاد هم بود و ...  .
باري، اما اين «كوچه» كجاي تهران بود؟ اصلا در تهران بود؟ يا در ولايت آبا و اجدادي مشيري؟ با «هيوا مسيح» شاعر شناخته در اين باره در گپ وگو بودم.كه اين كوچه كجاست؟  او در پژوهشي سترگ،در شعر نو و گوشه چشمي هم به خود «كوچه» داشته است. كوچه‌اي كه مشيري از آن گذشته بود.  هيوا مسيح  مي‌گفت: مشيري  با حقوقي  از آن «كوچه» بسيار گفته است.آن هم در گذري با يار از آن كوچه. هيوا مسيح مي‌گفت: آن كوچه در پس پشت كوچه‌هاي ميدان هفت تير بوده است. جايي نزديك به ورزشگاه شيرودي. آن موقع آنجا جويي وجويباري بود،كه حالا سال‌هاست، پوشيده شده است. زمزمه‌هاي عاشقانه از سفر از عشق، از جدايي، از دلتنگي‌ها، از اشك‌ها، از مهتاب و از گذر شاعر، اينجا بود. سال‌ها بعد شاعر از آن كوچه، در نبود آن يار، آن دلدار، گذشت كه: 
بي تو اما، به چه حالي، من از آن كوچه گذشتم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون