• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4721 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۸ مرداد

چنگيزخان مغول

مرتضي ميرحسيني

طبق افسانه‌ها و روايت‌هاي خود مغول‌ها-كه به منابع ديگر هم راه يافته است- در سالي نامعلوم(شايد حوالي 1150ميلادي) با لخته‌اي خون در مشت دست راستش متولد شد و يكي از شمن‌هاي آن منطقه چنين تولدي را نشانه آينده درخشان به جنگاوري و بزرگي نوزاد تفسير كرد. هرچند پدرش را كه رييس قبيله بود همان سال‌هاي كودكي از دست داد و آوارگي و اسارت و همنشيني با مرگ را هم تجربه كرد، زندگي‌اش- حداقل تا اوايل جواني- تفاوت زيادي با زندگي ديگر اعضاي قبايل صحراگرد حوالي رود اونون(شمال مغولستان كنوني) نداشت. جهاز زنش را كه پوست سمور سياه بود و گويا در فرهنگ آن قوم كالايي بسيار ارزشمند محسوب مي‌شد به رييس يكي از قبايل همجوار هديه داد و آن را خرج اتحادي سياسي كرد. قبيله‌اي را كه بعد از مرگ پدرش به ضعف و تجزيه افتاده بود دوباره متحد و نيرومند كرد، رفته‌رفته قبايل و طوايف نزديك را نيز گاهي به جنگ و گاهي به صلح به اطاعت خود كشيد. سال 1183 روساي همين قبايل، شورايي تشكيل دادند و در آنجا بود كه تموچين را چنگيزخان (به فارسي: خانِ خان‌ها) ناميدند. طبق سنت خودشان قسم ياد كردند كه در جنگ مطيعش باشند، در صلح همراهش بمانند و زنان زيبا و اسبان تيزرو دشمن را برايش به غنيمت بگيرند. چنگيزخان بعد از آن با پشتيباني همين اتحاديه قبايل با قبايل بزرگ‌تر درگير شد و اتحاديه‌هاي ديگر را يكي بعد از ديگري فروشكست و قدرت و وحشت خودش را به سراسر آن دشت پهناور گسترش داد. تشكيلاتي كارآمد -و در چارچوب جوامع بدوي، پيشرفته- ايجاد و براي هركدام از قبايل تابع و اعضاي اتحاديه وظيفه‌اي معين كرد. تقريبا همه زندگي‌اش در جنگ گذشت.  با سلسله جورچن‌ها كه بر شمال چين حكومت مي‌كردند جنگيد، شهرهاي آنان را غارت و مردم‌شان را بي‌رحمانه قتل‌عام كرد. به قلمرو دولت خوارزمشاهي هم- كه ايران امروز ما هم بخشي از آن بود- يورش برد و سلطان محمد خوارزمشاه را مغلوب و متواري كرد. شرق جهان اسلام را به خاك و خون كشيد و چند شهر بزرگ را در خراسان و ماوراءالنهر به كام مرگ و تباهي انداخت.
 تموچين تقريبا از همه مغول‌ها، قدبلندتر و تنومندتر بود و با چشمان نافذ كشيده و صورت پهن، ظاهري مهيب داشت. به كسي اعتماد نمي‌كرد و به تجربه آموخته بود كه دوام رشته دوستي و اتحاد به علل و عوامل زيادي وابسته است و احتمال پارگي آن هميشه وجود دارد. انتقام‌جو و سخت‌كوش بود اما هميشه حتي در اوج خشم هم خونسرد و آرام به نظر مي‌رسيد. در كشتار و تخريب مردد و سست نمي‌شد اما شهرهايي را كه بي‌جنگ تسليم مي‌شدند ويران نمي‌كرد؛ از اهالي باجي سنگين مي‌گرفت و آنان را به تهيه آذوقه و اسب مجبور مي‌كرد. درباره همه‌ چيز خودش شخصا تصميم مي‌گرفت و حرف آخر را مي‌زد اما در هر كاري با اهل فن به مشورت مي‌نشست و درباره چيزهايي كه نمي‌دانست چندان لجاجتي از خود نشان نمي‌داد. مجموعه قوانيني كه وضع كرده بود «ياسا» خوانده مي‌شد و مجموعه پند و اندرزهايش را هم «بيليق» مي‌ناميدند. اين دو كتاب تا چند نسل ميان مغولان تقدس داشت با تكيه به آنها بر مردم امپراتوري حكومت مي‌كردند. اما اين ميراث او حداقل در غرب امپراتوري دوام نيافت و در فرهنگ برتر جهان اسلام بي‌اعتبار و محو شد و حتي خود مغولان نيز آنها را كنار گذاشتند.  او را نزديك زادگاهش، زير كوه بورخان قلدون(كه مغول‌ها محل وصلت نياكان توتمي خودشان، يعني گرگ نر آبي و گوزن ماده بي‌تحرك مي‌شناختند) دفن كردند. هرچند خود قبر را از همه پنهان نگه داشتند و از اين‌رو امروز كسي نمي‌داند كه قبر چنگيزخان دقيقا كجاست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون