• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4778 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۱۰ آبان

شكربيگي جامعه‌شناس در مقايسه ماجراي ميدان كاج و ماجراي مشهد گفت

خشونت، ابزار تحقق خواسته‌هاي‌مان شده

سينا قنبرپور

 

 

يك دهه را درنظر بگيريد كه آغازش وقوع قتلي در ميدان كاج سعادت‌آباد تهران بوده و انتهايش ماجراي مرگ يك مرد در پي دستگيري توسط مامور قانون در مشهد. در ماجراي نخست ايستاديم و مردن يك نفر را تماشا كرديم. در ماجراي مشهد ايستاديم و به مردي با شوكر خنديديم. ما را چه شده‌ است؟ چيزي كه «عاليه شكربيگي» جامعه‌شناس در توصيف آن مي‌گويد كار ما از آنچه حضرت سعدي فرموده بود بني‌آدم اعضاي يك پيكرند، رسيده‌ايم به جايي كه مي‌ايستيم. اين عضو 58ساله انجمن جامعه‌شناسي ايران كه دكتراي خود را در «بررسي مسائل اجتماعي» گذرانده است به بروز و ظهور منيت‌ها در جامعه و فردگرايي اشاره مي‌كند و توضيح مي‌دهد:«خشونت به عنوان يك ابزار براي تحقق منيت به كار بسته شده است.» او كه در زمان وقوع حادثه ميدان سعادت‌آباد نيز به تحليل ماجرا پرداخته بوده با مد نظر قرار دادن ماجراي مشهد به واقعه دخترآبادان اشاره مي‌كند و مي‌افزايد:«آن دخترخانم در آبادان مي‌توانست برود شكايت كند اما احتمالا چشم‌اندازي كه مقابل خود ديده اين بود كه حالا بروم شكايت كنم قانون هزار و يك خان جلوي پاي من مي‌گذارد و آخر‌الامر هم خود مرا متهم مي‌كنند. پس ترجيح داده خودش مجري قانون شود و حق خودش را بستاند.» شكربيگي همچنان اميدوار است كه گوش مسوولان زنگ خطرهايي كه او و همكارانش از آن خبر مي‌دهند را بشنوند و زودتر براي آن چاره‌انديشي كنند.

 

هفته نخست آبان امسال درحالي آغاز شد كه به نوعي يادآور هفته نخست آبان 10 سال قبل بود. مردم در 6آبان89 در ميدان كاج سعادت آباد تهران ايستادند و 55 دقيقه ناظر خشونت بودند تا بالاخره يك نفر جان باخت. امسال در مشهد مردم ايستادند و بسته شدن يك فرد به ميله و تحمل آزار با شوكر را تماشا كردند. در فيلم‌هايي كه از آن ماجرا پخش شد صداي خنده حاضران شنيده مي‌شد. در آبادان و ماجرايي كه به دختر آبادان مشهور شد هم وضعيتي شبيه آن رخ داد. چه شده است كه ما مي‌ايستيم و خشونت را تماشا مي‌كنيم؟ چرا بايد از يك نفر به خنده بيفتيم؟

بله آنچه در آن فيلم بعد از آزاري كه به وسيله دستگاه شوكر به فردي كه دستش بسته بود و نمي‌توانست از خود دفاعي كند ديده مي‌شد، رفتار حاضران در محل بود. عده‌اي كه ايستاده بودند، نگاه مي‌كردند و در مواردي مي‌خنديدند. اگر عميقا روي اين مساله متمركز شويم اين پرسش پيش مي‌آيد؛ چه شده كه ما از عمل به شعر حضرت سعدي يعني آنجا كه مي‌گويد بني‌آدم اعضاي يكديگرند، كه در آفرينش ز يك گوهرند/ چو عضوي به درد آورد روزگار، دگر عضو را نماند قرار كه نماد اصلي اخلاقي در جامعه بوده به چنين رفتاري رسيده‌ايم؟ چه شده كه اين اصل اخلاقي را زير پا مي‌گذاريم؟ من در همان قضيه ميدان كاج سعادت‌آباد تهران كه ۱۰ سال پيش از اين روي داد و مردم ايستادند و جان دادن يك فرد و عربده‌كشي ضارب را تماشا كردند، مصاحبه‌اي كردم و از بي‌تفاوتي اجتماعي مردم ايران صحبت كردم و نسبت به آن هشدار دادم. اين بي‌تفاوتي برخاسته از بحراني است كه در اجتماع ماست. وقتي جدال و خشونت در جامعه افزايش يابد و بسترهاي خشونت‌زا شكل بگيرد و وقتي كرامت انساني، ارزش‌ والاي انساني و اصول اخلاقي جاي خود را به خشونت و شعف حاصل از ابراز خشونت بدهد آن جامعه دچار يك‌جور فروپاشي اخلاقي و فرهنگي شده است.

فرقي نمي‌كند ما از يك خانواده صحبت كنيم يا يك سيستم، يك خانواده وقتي مي‌تواند خروجي سالمي داشته باشد كه همه اعضاي آن سالم رفتار كنند. يك سيستم هم به همين گونه است. جامعه هم همين است وقتي يك جامعه از سلامت روان برخوردار است كه همه اعضاي آن جامعه رفتار سالمي داشته باشند. در چارجوب نظري هم وقتي هر كس وظايف خود را به درستي انجام ندهد، نمي‌توان انتظار داشت كه خروجي آن مجموعه از سلامت برخوردار باشد. اين در حالي است كه مهم‌ترين پيوست جامعه پيوست اخلاقي، پيوست انساني و پيوست فرهنگي آن جامعه است. آنجا كه احترام به انسان و انسانيت زير پا گذاشته مي‌شود شاهد پيدايش انسان‌هايي هستيم كه در آن اجتماع از خشونت لذت مي‌برند، از رفتارهاي خشن سرخوش مي‌شوند، مي‌خندند. اين رفتار گوياي يك فاجعه در دل جامعه ما و در دل فرهنگ ماست. اين تغيير رفتار مربوط به يك روز و دو روز نيست و در طول زمان به وقوع پيوسته است. در طول زمان ارزش‌هاي يك فرد تغيير كرده و به انساني «فردگرا» تبديل شده است. به انساني خشونت‌گرا تبديل شده كه از شكنجه و خشونت لذت مي‌برد.

در ماجراي ميدان كاج سعادت آباد تهران برخي اين توجيه را مي‌آوردند كه ضارب با قمه ايستاده بود و اجازه نمي‌داد كسي براي كمك به فرد مجروح پيش برود. بعد اين پرسش مطرح شد كه چرا ماموران كه سلاح داشتند، اقدامي نكردند. در ماجراي مشهد هم اين توجيه ممكن است مطرح شود كه ما اگر جلو مي‌رفتيم مامور به خود ما واكنش نشان مي‌داد.آيا اين توجيهات منطقي به نظر مي‌رسد؟

آنچه در مشهد مشاهده كرديم، گواه وقوع مساله‌اي اجتماعي‌ است. چسب اجتماعي كه همان سرمايه اجتماعي باشد دچار آسيب شده است. به گونه‌اي دچار آسيب شده است كه شاهديم يك انسان جلوي شما آزار مي‌بيند و شما به جاي آنكه برويد جلو و از فردي كه خود بايد حافظ نظم باشد، خواهش كنيد اين رفتار را متوقف كند. بگوييد حتي اگر اين فرد مجرم باشد و خطا كرده باشد قانوني هست، قواعدي هست، بايد تحت تعريف آن قوانين با او برخورد شود نه اينكه خود ما دست به تشخيص بزنيم. شاهديم كه چنين رفتاري نمي‌كنيم و ناراحت‌كنند‌ه‌تر اينكه فراتر از اين وضعيت انسان‌هايي هستند كه ايستاده‌اند و مي‌خندند.

ما در كشوري زندگي مي‌كنيم كه با تورم قانون مواجه است. به عبارتي ما قانون بازدارنده كم نداريم. الان شما به افول ارزش‌هاي اخلاقي اشاره مي‌كنيد. اينكه ديگر شعر سعدي براي‌مان كاركرد ندارد. چه شد كه به چنين تغييري در جامعه رسيديم؟

آقاي روحاني اواخر دولت اول و اوايل دولت دوم خودش منشور حقوق شهروندي را به جامعه و مردم معرفي كرد و خواهان اجراي آن شد. اما ما در مشهد و آنچه در شهرك حجت اين كلان‌شهر رخ داد چيزي را شاهد هستيم كه در آن متاسفانه انسان‌ها حقوق انساني و حقوق شهروندي همديگر را به رسميت نمي‌شناسند. اين نشان‌دهنده وضعيتي است كه در آن منيت و فرديت افراد تا به جايي رسيده كه فقط به خودشان فكر كنند. واقعيت اين است كه شرايط و بستر اجتماعي امروز ايران به شكلي شده كه انسان‌هايي جبار را پرورش مي‌دهد. در اين بستر انسان‌هاي خشونت‌گرا دارند پرورش مي‌يابند. در اين بستر است كه فرد با خود مي‌گويد اگر شما باشيد ما نخواهيم بود و اگر ما باشيم شما نبايد باشيد.

ما اميدوار بوديم در اصول اخلاقي كه زيربناي توسعه و زيربناي اقتصاد و سياست و ساير بخش‌هاست پيشتاز باشيم اما اكنون مي‌بينيم كه اصول اخلاقي در جامعه در حال مخدوش شدن است. به همين دليل ماجراي مشهد فقط ماجرايي نيست كه در يك شهرك حاشيه‌نشين اين كلان‌شهر روي داده باشد بلكه رويدادي است كه بايد از زواياي مختلف بررسي شود. آنچه روي داده گواه آن است كه سرمايه اجتماعي داراي ناكارآمدي شده و سرمايه‌هاي انساني و عاطفي از بين رفته است كه در آن انسان‌هايي به وجود آمده‌اند كه سلطه‌گرا هستند و در شكل بيروني آن مي‌بينيم با آن مامور خاطي كه خود بايد حافظ نظم مي‌بود همراهي مي‌كنند. ماموري كه بايد مردم را متفرق مي‌كرد و آن فرد خاطي را به قانون تحويل مي‌داد خود دست به كار شد و مردم هم با او همراهي كردند. اين بستر همان بستري است كه دو گروه انسان را پرورش مي‌دهد؛ يكي انسان‌هاي سلطه‌گرا و جبار و ديگري انسان‌هايي كه مجبورند اين سلطه را متحمل شوند. در شرايطي كه ما بيش از هر زمان ديگري نياز به نگاهي برخاسته از الگوي جامعه‌محوري و خانواده‌محوري داريم شاهد آن هستيم كه بيشتر فردگرايي و منيت‌گرايي دارد پيش مي‌رود. واقعه مشهد كه يادآور واقعه ميدان كاج سعادت آباد تهران بود، زنگ خطر جدي از بين رفتن ارزش‌هاي اخلاقي و انساني در جامعه ماست.

اگر بخواهيم واقعه مشهد و واقعه دختر آبادان را كنار هم بگذاريم آيا شباهت‌هايي بين اين دو ماجرا مي‌توانيم بيابيم و هر دو را نتيجه بي‌تفاوتي اجتماعي يا بروز فردگرايي در جامعه تحليل كنيم؟

حكايت همان است كه مي‌گويند مشت نمونه خروار است. در ميدان كاج مردم عكس‌العملي نشان ندادند و حالا در شهرك حجت مشهد مي‌ايستند و برخي مي‌خندند. در ماجراي دختر آبادان شاهد بوديم كه دختري بلند مي‌شود و خودش را محق مي‌داند و دست به كار احقاق حق خود مي‌شود. در مشهد شاهديم كه ماموري خودش را مبناي قانون مي‌داند. در همه اين موارد يا حتي آن مامور حراست شركت پالايش نفت آبادان كه بالاسر آن دختر كارهاي ناشايستي مي‌كرد، شاهد انسان‌هايي هستيم كه بر اين مبنا، جامعه و عصري كه در آن به سر مي‌برند خشونت را به عنوان يك عملكرد براي خواسته‌هاي خودشان به كار مي‌گيرند. يعني خشونت به عنوان يك ابزار براي تحقق منيت به كار بسته شده است. آن دخترخانم در آبادان مي‌توانست برود شكايت كند اما احتمالا چشم‌اندازي كه مقابل خود ديده اين بود كه حالا بروم شكايت كنم قانون هزار و يك خان جلوي پاي من مي‌گذارد و آخر‌الامر هم خود مرا متهم مي‌كنند. پس ترجيح داده خودش مجري قانون شود و حق خودش را بستاند. اين رفتار يعني فروپاشي اخلاقي. در ماجراي ماموري كه در مشهد خودش را محق به انجام اقداماتي مجازات‌گرايانه دانسته نيز همين وضع است. او براساس يك نظام سلسله مراتبي و براساس قانون صرفا مامور حفظ نظم است و اين مسووليت به او سپرده شده است. نه اينكه او بخواهد نقش فردي ديگر را بازي كند. اين وضع حاصل شرايطي است كه در آن، جامعه انسان‌هايي پرورش داده كه خشونت‌گرايي را وسيله و ابزاري براي رسيدن به منافع و خواسته‌هاي خود مي‌دانند. براي همين است كه هر روز يك خبر بد از جامعه خودمان مي‌شنويم. براي همين است كه افراد مي‌ايستند و بي‌تفاوت تماشا مي‌كنند. اين رفتار براي جامعه بسيار خطرناك است.

اگر به همان دوره وقوع ماجراي ميدان كاج در سعادت‌آباد برگرديم شاهد اتفاقات ديگري هم بوديم كه مشابه همان رويداد بود. مثلا در مرداد و شهريور ۱۳۹۰ ما در همين روزنامه اعتماد گزارش‌هايي تهيه كرديم كه مردم براي ديدن مراسم اعدام پيش از طلوع آفتاب درحالي كه فلاكس چاي و تخمه به همراه داشتند حاضر مي‌شدند. همان زمان پرسيديم لحظه جان‌ دادن يك انسان چه لذتي دارد كه كسي خودش را مجاب مي‌كند پيش از طلوع آفتاب برخيزد و با چاي و تخمه در آنجا حاضر شود و تماشا كند. اين وضع حالا به شكل تهيه فيلم يا ديدن فيلم و سرگرم شدن از طريق گوشي‌هاي هوشمند تبديل شده. اين را چگونه مي‌توان تحليل كرد. يا شايد همان طور كه مي‌گوييم خب همه چيز به همه‌ چيز بايد شبيه باشد. وقتي اقتصاد و سياست وضع‌شان خوب نيست پس اين هم تابعي از آن است و از كنار قضيه بگذريم.

حتي اگر به جهان‌بيني مذهبي خودمان رجوع كنيم مي‌بينيم كه در آنجا به ما گفته‌اند، جامعه‌اي تغيير نمي‌كند مگر آنكه اعضاي آن جامعه بخواهند سرنوشت خود را تغيير دهند. در يك كلام وضعيت جامعه ما تغيير نمي‌كند مگر آنكه تك‌تك افراد جامعه ما درون خودشان را تغيير دهند و به جهان‌بيني و آگاهي‌اي برسند كه در آن حق و حقوق انسان‌ها محترم شمرده مي‌شود. اينكه كسي مامور حكومت هست، باشد. رييس‌جمهور جامعه‌اي است، باشد. او حق ندارد به كسي توهين كند و عليه كسي خشونت ابراز كند. اما ما مي‌بينيم كه در جامعه ما هنوز رفتارهاي انساني و حقوق انسان‌ها رعايت نمي‌شود. آنچه انسان را به مقام خليفه‌اللهي رسانده و ما در جامعه‌شناسي آن را به مكتب انسانيت مي‌شناسيم همين است كه ارزش‌هاي انساني و خدايي بايد محترم شمرده شود. اگر شما تابع مكتب انسانيت نباشيد و اگر جامعه ما چنين نكند فرض كنيم شما ۵ سال ديگر با من در همين زمينه مصاحبه‌اي كنيد، بحثمان اين خواهد بود كه شرايط از سال جاري هم بدتر شده است. وقتي بنيادهاي اخلاقي جامعه آسيب ديد و هركس تابع آنچه خود مي‌خواهد باشد نه تابع اصول و ضوابط، آن وقت است كه شاهد بروز و تولد انسان‌هايي هستيم كه همه‌ چيز را براي خودش مي‌خواهد. براي همين است كه الان شاهد انواعي از تبعيض چه تبعيض طبقاتي چه تبعيض جنسيتي چه شكاف طبقاتي هستيم. الان بايد بگوييم دره عميقي در روابط انسان‌هاي جامعه به وجود آمده است. هم به لحاظ سياسي، هم به لحاظ اقتصادي و هم به لحاظ اخلاقي. اين شكاف خيلي عميق شده است و زنگ خطر در بالاترين سطح را بايد به صدا درآورد.

شما در تحليل اين ماجراها، چه مشهد و چه دختر آبادان و چه آنچه پيش‌تر در ميدان‌كاج سعادت‌آباد يا تماشاي اعدام‌ها، رخداد موضوع را با فردگرايي و بروز منيت‌ها مرتبط دانستيد. اين مي‌تواند عارضه دنياي مدرن يا دنياي سرمايه‌داري باشد. چرا ما و جامعه ما گرفتار آن شده است.

ما الان دست‌كم هر يك عضو يكي از شبكه‌هاي اجتماعي هستيم. هر كدام‌مان يك گوشي ‌هوشمند داريم و اكثرا اوقات‌مان را با اين گوشي‌ها مي‌گذرانيم. اين تكنولوژي‌ها و شبكه‌هاي اجتماعي فرديت افراد را بيشتر و بيشتر مي‌كنند. پيش‌تر مي‌گفتيم كه قرن بيست‌ويكم قرن تنهايي است. الان هم اين تنهايي بيشتر شده است. در همين تنهايي‌هاست كه فرد احساس افسردگي شديد مي‌كند و هيچ چيزي برايش ارزش ندارد و دست به خودكشي مي‌زند. چرا بايد امروز شاهد خودكشي دانش‌آموزان باشيم.

واقعيت اين است كه جامعه ما الان دچار يك دل‌زدگي شده است. مسوولان ما پشت درهاي بسته اتاق‌هايي كه فقط خودشان و تفكرشان وجود دارد تصميم‌سازي مي‌كنند و در مقابل شاهد آن هستيم آنهايي كه در اين تصميم‌گيري‌ها نيستند عملا بي‌تفاوتي اجتماعي را رقم زده‌اند. آنچه اينك بيش از هر زمان ديگري نيازمند آن هستيم اين است كه مسوولان كلان كشور حرف‌هاي ما جامعه‌شناسان و زنگ ‌خطرهايي كه ما از آن صحبت مي‌كنيم را بشنوند و براي آن كاري بكنند.


  آقاي روحاني اواخر دولت اول و اوايل دولت دوم خودش منشور حقوق شهروندي را به جامعه و مردم معرفي كرد و خواهان اجراي آن شد. اما ما در مشهد و آنچه در شهرك حجت اين كلان‌شهر رخ داد چيزي را شاهد هستيم كه در آن متاسفانه انسان‌ها حقوق انساني  و حقوق شهروندي همديگر را به رسميت نمي‌شناسند. اين نشان‌دهنده وضعيتي است كه در آن منيت و فرديت افراد تا به جايي رسيده كه فقط به خودشان فكر كنند.
  ما الان دست‌كم هر يك عضو يكي از شبكه‌هاي اجتماعي هستيم. هر كدام‌مان يك گوشي ‌هوشمند داريم و اكثرا اوقات‌مان را با اين گوشي‌ها مي‌گذرانيم. اين تكنولوژي‌ها و شبكه‌هاي اجتماعي فرديت افراد را بيشتر و بيشتر مي‌كنند. پيش‌تر مي‌گفتيم كه قرن بيست و يكم قرن تنهايي است. الان هم اين تنهايي بيشتر شده است. در همين تنهايي‌هاست كه فرد احساس افسردگي شديد مي‌كند و هيچ چيزي برايش ارزش ندارد و دست به خودكشي مي‌زند. چرا بايد امروز شاهد خودكشي دانش‌آموزان باشيم. 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون