• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4807 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۱۵ آذر

انسانِ ايراني، مي‌گويد و مي‌خندد

مجتبي احمدي

يك. مواجهه ديروزيان با وضع پريشان

«زيركي را گفتم: اين احوال بين، خنديد و گفت:

صعب‌روزي، بوالعجب‌كاري، پريشان‌عالمي».

در اين بيتِ«حضرت حافظ» -عليه‌الرحمه- مواجهه‌اي زيركانه و رندانه با اوضاع و احوال پريشان عالم مي‌بينيم؛ رندانه گفتن و زيركانه خنديدن. اين گونه از رويارويي با روزهاي دشوار و مضحكه بودن كار و مصايب روزگار، پيشينه‌اي دراز در اين آب و خاك دارد؛ آن‌گونه كه انگار جزيي از حياتِ انسان ايراني است.

در روزگاران كهن، مصيبت كه از آسمان فرو مي‌آمد يا از زمين برمي‌دميد، انسان دردمند ايراني گاهي چاره‌اي نداشت جز خنديدن؛ خنديدني كه با گفتن همراه بود يا نبود. بارِ گفتن اما، بر دوش‌ شاعران و نويسندگاني بود كه‌ خود از تبار دردمندان بودند و مي‌كوشيدند شكايتِ آدميان از زمين و آسمان را با شعر و نثر، به گوش آسمانيان و زمينيان برسانند. آن كوشش‌ها و جوشش‌ها، يا به «طنز» و «هزل» مي‌انجاميد يا به «هجو» و «فكاهه» منجر مي‌شد كه نمونه‌هاي گوناگونش در تاريخ ادبيات فارسي، خواندني است.

يورش بي‌رحمانه مغولان به خاك ايران در قرن هفتم، يك‌ نمونه از پرشمار بلاهاي ناگواري است كه بر سر مردمان سرزمين ما آمده است. پيامدهاي آن هجوم شوم، هم مرگ بود و هم ويراني؛ هم آوارگي بود و هم نااميدي و البته گسترش بي‌بندوباري و بزهكاري در جامعه ايراني. در پي آن اوضاع و احوال نابسامان، مثلا كليات «عبيد زاكاني» را در قرن هشتم ببينيم كه چه آيينه تمام‌قدي است در برابر چهره زخمي اين كشور و زشتي كردار برخي از مردمانش، خاصه حاكمان و صاحبان زر و زور.مواجهه زيركانه و رندانه عبيد، به نمايندگي از مردمان دردمند، گاهي «لطيفه» مي‌شود و در «رساله دلگشا» جاي مي‌گيرد، گاهي«طنز» مي‌شود و در كتاب «اخلاق‌الاشراف» مي‌نشيند و گاهي به «تعريفات» و «ريش‌نامه» و از اين دست مي‌انجامد.مرحوم اقبال در جايي گفته: «از مطالعه رساله دلگشاي عبيد به‌خوبي واضح است كه در عصر او و چهل پنجاه سال قبل از آن، يك‌عده از اين عقلا و فضلا بوده‌اند كه هريك هرچند در علم و فضل استاد زمان خويش به‌شمار مي‌رفته‌اند، باز در مواجهه با اوضاع آن ايام و برخورد با امراء مقتدرين عصر، رندي را پيشه كرده بودند و به اين وسيله به همه‌كس و به همه‌چيز خنديده و به زبان طنز و هزل، خرابي زمان و فساد مردم را انتقاد مي‌نموده‌اند».

در اين نكته هم ترديدي نيست كه برخي لطيفه‌هاي عبيد زاكاني در «رساله دلگشا»، ساخته ذهن لطيفه‌ساز مردمان دوران اوست و بخشي پرداخته طبع طنزپرداز خودش كه همه از تنگناي كار و دشواري روزگار، به گفتن و خنديدن پناه مي‌برده‌اند.

 

دو. مواجهه امروزيان با وضع پريشان

امروز هم، همان‌ آش است و همان كاسه، البته با تفاوت‌هايي در نوع طبخ و شكل خوردن! ديگرزندگي انسان امروز، به‌گونه‌اي بامحصولات رسانه‌ها و ازدحام اخبار و تراكم اطلاعات انباشته شده كه هر لحظه بيم تركيدنش مي‌رود! اگر در روزگار عبيد، مدت زيادي طول مي‌كشيد تا خبر حادثه‌اي ناگوار از گوشي در يك گوشه شهر به گوش ديگري در گوشه ديگر شهر برسد، در روزگار ما، هر گوشه دنيا كه باشيم، با گوشي‌هاي همراه، فاصله‌اي بين گوش‌ها نيست. حوادث بيشترند و تندتر مي‌رسند، پس لطيفه‌ها هم بيشترند و تندتر ساخته مي‌شوند؛ يعني كه به هر حال، ‌آش ‌همان ‌آش است و كاسه همان كاسه و همچنان انسان ايراني با ذهن لطيفه‌سازش و شاعر و نويسنده با طبع طنزپردازش، چاره‌اي ندارد جز آنكه از تنگناي كار و دشواري روزگار، به گفتن و خنديدن پناه ببرد.

فيلسوفان پرشماري بوده‌اند كه به موضوع «لطيفه» و فلسفه «خنده» پرداخته‌اند و پاي نظرياتي همچون «برتري‌جويي»، «رهاسازي و آسودگي»، «عدم تجانس» و از اين قبيل را به‌ميان آورده‌اند؛ از افلاطون و ارسطو بگير و بيا تا هابز و برگسون و فرويد و ديگران. مي‌توان از پيچيدگي‌هاي فيلسوفانه هم فاصله گرفت و سطح حرف را تقليل داد به همان بيت معروف عاميانه كه: «خنده بر هر درد بي‌درمان دواست»؛ يا از زبان «جامي»بشنويم كه: «در رخِ تنگدلي، خنديدن/ بهتر از تنگ شكر بخشيدن// از شكر، كام و دهان آسايد/ وز شكرخنده، روان افزايد// پُرگره رو چو شب از انجم، چند؟/ بي‌گره شو، چو دم صبح و بخند// باغ خندان ز گلِ خندان است/ خنده، آيينِ خردمندان است».

باري، فيلسوفانه به موضوع بنگريم يا عاميانه‌اش نگاه كنيم، در مواجهه با واقعيتِ يك وضعيتِ موجود چه فرقي به حال‌مان دارد؟ فرض كنيد در خانه نشسته‌ايد و باخبر شده‌ايد كه ويروسي «كرونا»نام به جان جهان افتاده و همچون لشكر مغولان به ايران هم تاخته است.

از طرفي پيامك رسيده كه سيل هم در راه است.چه چاره‌اي مي‌ماند جز اينكه با كنار هم گذاشتن دو عبارت، لطيفه بسازيد و ناگزير، به ريش‌ زمين و آسمان و ستاد بحران و وزارت درمان بخنديد: «وزارت بهداشت: كرونا آمده، در خانه بمانيد!... ستاد بحران: سيل داره مياد، در خانه نمانيد!».

زيركي را گفتم: اين احوال بين، خنديد و گفت:

صعب‌روزي، بوالعجب‌كاري، پريشان‌عالمي

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون