• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4821 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۱ دي

ولفگانگ ايسينجر، رييس كنفرانس امنيتي مونيخ:

بايدن مسير سختي براي احياي اعتماد اروپا در پيش دارد

ترجمه: شهاب شهسواري

 

 

يك ماه مانده به شروع كار جو بايدن در كاخ سفيد، شركاي امريكا در غرب، كه در چهار سال گذشته، تلخ‌زباني‌ها و تهديدهاي دونالد ترامپ را چشيده‌اند، چشم‌انتظار بازگشت دوران همكاري‌هاي گسترده ميان قاره اروپا و ايالات متحده امريكا هستند. ولفگانگ ايسينجر، ديپلمات ارشد آلماني كه از سال ۲۰۰۸ رياست كنفرانس مهم امنيتي مونيخ را بر عهده دارد و پيش از اين سفير آلمان در بريتانيا و ايالات متحده امريكا بوده است، اعتقاد دارد كه هر چند پيش‌بيني مي‌شود بعد از يك دوره پرچالش در روابط دو سوي اقيانوس اطلس، چشم‌انداز بهبود روابط ميان امريكا و اروپا وجود دارد، اما آسيب شديدي به اعتماد اروپايي‌ها به تعهد امريكا به همكاري‌ها وارد شده است كه به نظر نمي‌رسد به سادگي قابل ترميم و بازسازي باشد. ايسينجر به تازگي كتابي با عنوان «جهان در مخاطره: آلمان و اروپا در آستانه دوران بلاتكليفي» در مورد آينده غرب، توازن قدرت جهان و روابط دو سوي اقيانوس اطلس و آثار آن بر اروپا و آلمان منتشر كرده است. يان برمر، استاد دانشگاه استنفورد و موسس انديشكده گروه اوراسيا (Eurasia Group) در مصاحبه‌اي با اين ديپلمات برجسته آلمان، نظر او را در مورد آينده روابط اروپا با امريكا، افزايش نفوذ چين در قاره سبز و آينده اتحاديه اروپا در برابر چالش‌هايي همچون پوپوليسم جويا شده است. در ادامه متن ترجمه شده مصاحبه يان برمر، استاد دانشگاه استنفورد و ولفگانگ ايسينجر، رييس كنفرانس امنيتي مونيخ را كه در پايگاه خبري GZERO منتشر شده است، مطالعه مي‌كنيد.

 

شما جزو نخستين كساني بوديد كه پيروزي جو بايدن و كامالا هريس در انتخابات امريكا را رسما به آن دو تبريك گفتيد و از آن دو براي شركت در كنفرانس امنيتي مونيخ دعوت كرديد. البته جو بايدن، دهه‌هاست كه در اين كنفرانس شركت مي‌كند. تا چه حدي تصوري مي‌كنيد كه دولت جديد باعث تحول در ميزان اعتماد و بي‌اعتمادي موجود اروپايي‌ها به واشنگتن شود؟

من تصور مي‌كنم كه فرصت بسيار بزرگ و فوق‌العاده‌اي وجود دارد كه آماده بهره‌برداري است. متاسفانه در طول سال‌هاي گذشته در همكاري‌هاي دو سوي اقيانوس اطلس، اعتماد از دست رفته زيادي انباشته شده است. به اعتقاد من هيچ كس به اندازه بايدن براي استفاده از فرصت بالقوه پيش رو، تواناتر نيست. او روابط شخصي بسيار قوي با رهبران اروپايي دارد. نمي‌توانم تصور كنم كسي بهتر از او بتواند مساله اعتماد ميان اروپا و امريكا را حل كند. در عين حال من تصور مي‌كنم كه تعدادي مسائل فوري و دم دستي وجود دارد كه به سرعت مي‌تواند براي بهبود اعتماد ميان طرفين اجرايي شود. اين اقدامات شامل اقدامات نمادين و برخي اقدامات بنيادين هستند كه عملي كردن آنها براي بهبود شرايط چندان زمان و تلاش لازم ندارد. فكر كنم يكي از اقدامات مهم مي‌تواند بازگشت ايالات متحده امريكا به پيمان آب و هوايي پاريس باشد كه اجازه مي‌دهد در آينده همكاري گسترده‌تري در حوزه آب و هوا و محيط زيست ميان دو طرف انجام شود. من تصور مي‌كنم كه چنين اقدامي مي‌تواند يك تحول جدي در نگاه كنوني اروپايي‌ها به امريكا ايجاد كند.

حتي در الفاظ هم باعث خرسندي ما اروپايي‌ها مي‌شود كه رييس‌جمهور امريكا از ما با عنوان متخاصم ياد نكند، بلكه ما را شريك خطاب كند، هر چند كه ممكن است اين شريك گاهي شريكي سختگير، گاهي باعث ناراحتي و گاهي هم يك شريك خوب باشد.

فكر مي‌كنيد در پي تحليف بايدن به مقام رياست‌جمهوري شاهد يك ماه عسل ميان امريكا و اروپا باشيم؟

معتقدم كه بله! اما شخصا به همه دوستان آلماني و اروپايي‌ام مي‌گويم كه چندان انتظاري نداشته ‌باشند. اروپايي‌ها نبايد منتظر بمانند و دست روي دست بگذارند كه بايدن و دولتش به شكل خودكار همه گام‌هاي مثبت را به سمت اروپا بردارند. ما هم بايد به سمت ايالات متحده گام ‌برداريم. ما هم بايد در مورد سهم برابر از هزينه بحث كنيم، بايد پيشنهادهايي در مورد بهبود وضع تجارت و نحوه مواجهه با چين و خيلي چيزهاي ديگر روي ميز بگذاريم. نبايد منفعل باشيم و منتظر باشيم كه ايالات متحده و جو بايدن، دنبال ما بيايد. ما بايد به واشنگتن برويم و پيشنهادهاي‌مان در مورد همكاري‌هاي جامع را به بحث بگذاريم.

بايد يك موضوع را مورد اشاره قرار دهم. يك مساله در چهار سال گذشته به شكل بنيادين تغيير كرده است و اصلاح آن بسيار مشكل خواهد بود. براي پنج، شش يا حتي ۷ دهه گذشته، سياستگذاران اروپايي اعتقاد راسخ داشتند كه ايالات متحده در اروپا حضور خواهد داشت و بخشي از قدرت قاره اروپا خواهد بود و چتر حمايتي خود را، چه چتر امنيتي و چه چتر هسته‌اي، بر فراز اروپا مي‌گستراند و اين رويكرد تا ابد استمرار خواهد داشت. چهار سال دولت ترامپ ترديدهاي جدي در اين رويكرد ايجاد كرد. چنين ترديدي هرگز به صورت كامل برطرف نخواهد شد. چون اروپايي‌ها ابله نيستند، بله امروز ممكن است يك دوره ماه عسل با بايدن شكل بگيرد، اما آيا تضميني وجود دارد كه چهار سال ديگر راي‌دهندگان امريكايي يك رييس‌جمهور ديگر مشابه دونالد ترامپ را انتخاب نكنند و ما دوباره به همان نقطه قبل برگرديم، جايي كه ديگر خبري از پيمان آب و هوايي نيست، خبري از برجام نيست و ديگر همكاري‌هاي امنيتي به شكل دائم انجام نمي‌شود. ترديد نسبت به قابل اتكا بودن اتحاد با امريكا به سادگي قابل برطرف كردن نيست. هر دولتي به جز بايدن هم براي برطرف كردن اين ترديد با مشكل مواجه خواهد شد. اين يك خاطره تازه در ذهن اروپايي‌ها هست و سياستگذاران اروپايي به اين فكر مي‌كنند كه آيا مي‌توان واقعا آينده خودمان را به خواست و اراده ۴۰ يا ۵۰ هزار راي‌دهنده در ايالت‌هايي مانند جورجيا يا آريزونا پيوند بدهيم؟ اين سخت‌ترين مسووليت بايدن در قبال اروپاست و عمده‌ترين تفاوت در روابط دو سوي اقيانوس اطلس، نسبت به دهه‌هاي گذشته است.

واقعا آيا ترامپ تا اين حد به رابطه آسيب رسانده است؟ مي‌دانم كه او حرف‌هايي زد كه خيلي خصمانه به نظر مي‌رسيد، كارهايي هم كرد، مثلا تعدادي از نيروهاي امريكايي را از آلمان خارج كرد و نيروهايش در لهستان را بيشتر كرد. سوال اين است كه چقدر از اينها حرف و شعار بدون عمل بود؟

سياست و روابط بين‌الملل، هميشه با اهدافي مانند پول و همكاري نظامي و ضمانت‌هاي امنيتي و تجارت بوده است، اما حقيقت اين است كه نمادها هم در اين حوزه اهميت والايي دارند. از ديد يك آلماني اگر بگويم، امريكا فقط يك شريك نيست، كاخ سفيد در دوران پساجنگ جهاني دوم منطق و ارزش‌هايي را به ما ارايه داد كه ما آن را با نام عمومي «غرب» مي‌شناسيم. امريكا براي ما رهبر غرب و نماينده ارزش‌هاي غربي همچون ارزش انسانيت و حقوق بشر و غيره بود و اميدوارم كه دوباره به اين جايگاه بازگردد. راستش را بخواهيد در ديدگاه بسياري از هموطنان من امريكا توانايي رهبري‌اش را از دست داده است. اگر نظرخواهي‌هاي اخير در آلمان و ديگر نقاط اروپا را نگاه كني، مي‌بيني كه نتايج اين نظرسنجي‌ها واقعا منفي است. من تصور مي‌كنم ديدگاه اروپايي‌ها قابل ترميم است، ترميم خواهد شد و رويكردها به سرعت تغيير خواهد كرد، اما روابط ما در هر صورت به صورت بنيادين تاثير پذيرفته است. قطعا خيلي مسائل عميق و بنيادي هستند كه همچنان پابرجا مانده‌اند، اما نمادها و سمبل‌ها هم اهميت زيادي دارند.

تغيير بزرگ ديگري كه در سال‌هاي گذشته رخ داده است، افزايش نقش و نفوذ چين در قاره اروپا به ويژه در شرق و جنوب اروپا است. مساله‌اي كه شايد ۲۰ سال پيش اساسا مطرح نبود، اما حالا به يك موضوع بحث مستمر تبديل شده است. تصور مي‌كنم كه اين مساله با انتخاب جو بايدن، تغييري پيدا نكند. فكر مي‌كنيد افزايش نفوذ چين در اروپا تا چه اندازه جهت‌گيري استراتژيك اروپا و آينده اين قاره را تحت تاثير قرار دهد؟

براي دهه‌ها، ما در اروپا چين را به عنوان يك بازار تلقي مي‌كرديم، در آلمان همواره چين را كشوري مي‌دانستيم كه مي‌توانيم در آن تعداد بسيار بسيار زيادي مرسدس بنز، بي‌ام‌و و فولكس واگن بفروشيم. در چند سال گذشته كم‌كم در حال نتيجه‌گيري هستيم كه اگر مي‌خواهيم از روابط‌مان با چين دفاع كنيم، بايد مسائلي مانند حقوق بشر، مسائل مرتبط با مالكيت معنوي و كپي‌رايت، مسائل امنيتي را در نظر بگيريم و از همه مهم‌تر اينكه بايد بتوانيم با همكاري ايالات متحده امريكا در مقابل اين مسائل راه‌حلي پيدا كنيم. در اروپا هم علاقه و هم اراده اين وجود دارد كه در مورد چين با امريكا هماهنگي و همكاري انجام شود. واقعيت اين است كه ما هنوز به يك جمع‌بندي واحد نرسيده‌ايم كه بتوان به آن «استراتژي اتحاديه اروپا در برابر چين» گفت. قطعا استراتژي فرانسه در مورد چين وجود دارد، تا حدي استراتژي آلمان در مورد چين وجود دارد، شايد ايتاليايي‌ها و بريتانيايي‌ها هم استراتژي تعريف كرده‌باشند، اما هنوز به يك اجماع نرسيده‌ايم، يك جمع‌بندي كه بتوانيم براي شركاي امريكايي‌مان بفرستيم و بگوييم كه اين رويكرد ما نسبت به چين است و از آنها مشورت بخواهيم تا واشنگتن به ما بگويد چه جايي با هم اختلاف نظر داريم، چه جايي مي‌توانيم ابتكارهاي مشترك به كار ببريم و چه همكاري‌هايي در برابر چين وجود دارد.

فكر مي‌كنيد رويكرد امريكا نسبت به چين خيلي افراطي است يا اينكه رويكرد اروپا نسبت به چين تفريطي است؟ اعتقاد شخصي شما چيست؟

در مورد چين من شخصا چند امتياز مثبت به دولت ترامپ مي‌دهم. چرا كه ترامپ با اتخاذ رويكرد تقابلي با چين باعث نوعي بيدارباش در اروپا شد. اروپايي‌ها به اين فكر افتادند كه شايد منطق ترامپ درست است، شايد ما هم بايد راهبردي‌تر به موضوع چين فكر كنيم نه اينكه فقط رابطه با چين را در قالب موضوع تجارت و سرمايه‌گذاري ارزيابي كنيم. اگر اروپا و امريكا در كنار هم در اين قضيه وارد شوند، بيش از ۴۰ درصد از اقتصاد جهان را نمايندگي مي‌كنند. در شرايطي كه اتحاد وجود داشته‌باشد، واقعا چيني‌ها نمي‌توانند قدرت ما را ناديده بگيرند. من چندان بدبين نيستم كه بتوانيم مساله چين را به يك دستور كار ايجابي و مثبت در همكاري‌هاي دو سوي اقيانوس اطلس تبديل كنيم.

فكر نمي‌كنيد كه اتحاديه اروپا زيادي بزرگ شده ‌باشد؟ تورم اتحاديه باعث نشده است كه تا امكان ايجاد هماهنگي و اجماع از دست برود و حتي موجوديت اتحاديه به دليل اضافه شدن كشورهايي كه عملا قابليت انضمام به اتحاديه نداشتند، زير سوال رفته است؟

ببينيد وقتي كشورهايي مانند لهستان، مجارستان و جمهوري چك و بعد از آنها بلغارستان و روماني و كشورهاي كرانه بالتيك نزد ما آمدند، به ناتو مراجعه كردند به ايالات متحده مراجعه كردند و گفتند كه ما مي‌خواهيم به بخشي از سازمان و اتحاديه شما تبديل شويم. ما مي‌خواهيم از همان امنيتي كه بقيه كشورهاي عضو برخوردارند، همان شرايطي كه آلمان شرقي ثابت از آن بهره‌مند شده است، بهره‌مند شويم و عملا پيشنهاد دادند كه به غرب بپيوندند. چگونه مي‌توانستيم به آنها «نه» بگوييم؟ چه توجيهي براي جواب منفي وجود داشت؟ ضميمه شدن اين كشورها كه همسايه مستقيم ما هستند و اضافه كردن آنها به ناتو و اتحاديه اروپا، يك اقدام درست بود. اگر به دهه ۹۰ برگرديم مي‌بينيم كه همه اين كشورها عميقا خواستار پيوستن به غرب بودند. چيزي كه در نزديك به 10سال گذشته شاهد بوديم، ايجاد تحولاتي در ايالات متحده امريكا بود كه ابتدا در جنبش تي‌پارتي رخ داد و بعد در تغييرات حزب جمهوري‌خواه نمود پيدا كرد و نهايتا به پيروزي ۴ سال پيش دونالد ترامپ منجر شد، همزمان در فرانسه با رشد محبوبيت مارين لوپن مواجه شديم، حتي در آلمان هم استقبال از حزب راست‌گرايي كه از آن با عنوان afd ياد مي‌كنيم بيشتر شد كه در بخش‌هايي از آلمان بين ۱۰ تا ۱۵ درصد و گاهي حتي ۲۰ درصد از آراي را از آن خود كرد. لهستان و مجارستان تنها كشورهايي نيستند كه با رشد جنبش‌هاي عوام‌گرا و پوپوليست مواجه شده‌اند و حتي تنها كشورهايي نيستند كه احزاب پوپوليست در آنها قدرت را در اختيار گرفته‌اند. من تصور مي‌كنم كه ارزش‌هاي اتحاد اروپا و ايده تعاون جمعي، نهايتا پيروز خواهند شد و تصور مي‌كنم كه ويكتور اوربان، نخست‌وزير مجارستان، قرار نيست براي هميشه نخست‌وزير اين كشور باقي بماند. در مجارستان انتخابات برگزار مي‌شود، در لهستان هم تغييراتي رخ خواهد داد. من طرفدار بيرون انداختن اين كشورها از اتحاديه اروپا، به اين دليل كه ممكن است اختلاف نظرهايي در مورد حاكميت قانون يا استقلال قوه قضاييه داشته‌باشند، نيستم. من معتقدم كه بايد رويكردي راهبردي در پيش بگيريم، شكيبايي داشته‌باشيم، روي آنها فشار بگذاريم و به راي‌دهندگان در لهستان و مجارستان نشان بدهيم كه راه‌هاي بهتري وجود دارد و يك راه‌حل اروپايي وجود دارد. در اين كشورها اپوزيسيون قدرتمند و فعال وجود دارد. من اميدم را از دست نداده‌ام و راستش را بخواهيد بسيار خوش‌بين هستم كه اين بحران درون اتحاديه اروپا حل خواهد شد. فراموش نكنيد كه چند سال پيش تحليلگران مي‌گفتند كه اگر بريتانيايي‌ها از اتحاديه اروپا خارج شوند، حكم مرگ اتحاديه صادر شده است.

الان حتي مي‌توانيد ادعا كنيد كه خلاف اين پيش‌بيني درست بود...

اروپا الان در واقع از لحاظ حاكميت، توانايي‌ها و دسترسي مالي‌اش وضعيت بسيار بهتري نسبت به پنج، 10 يا 15 سال گذشته دارد. فراموش نكنيد، همين سال گذشته در پي شيوع جهاني بيماري كرونا، بعد از سال‌ها بحث بدون نتيجه، در يك لحظه اتحاديه به اين اجماع رسيد كه مي‌توانيم اجازه بدهيم اتحاديه زير بار بدهي برود. اين تصميم حاكميتي در واقع يك فصل جديد در تاريخ همكاري‌هاي اروپا بود. به‌رغم برگزيت، به‌رغم چالش‌هايي كه در مورد حاكميت قانون اتحاديه وجود دارد، اتحاديه اروپا در وضعيت بهتر و قدرتمندتري نسبت به گذشته قرار گرفته است.

حتي مي‌توانيد ادعا كنيد كه اتحاديه اروپا به عنوان يك نهاد چندجانبه، نشان داد كه در مقابله با بيماري كرونا مي‌تواند از هر نهاد و سازمان بين‌المللي ديگري موفق‌تر عمل كند.

بله، اما من هنوز از ميزان همكاري راضي نيستم. مي‌دانيد چرا؟ چون نجات دادن كشورهاي اروپايي از نتايج يك بيماري جهانگير، يك چالش است، اما همزمان وقتي براي بازسازي اقتصادهاي كشورها پول به اقتصادهاي‌مان تزريق مي‌كنيم، نبايد فراموش كنيم كه كشورهاي ديگري در جهان در آفريقا، در خاورميانه، در آسيا، در تهديد چالش‌هاي پساكرونا هستند، تا جايي كه احتمال دارد نيمي از كشورهاي آفريقايي به دليل اين آسيب‌ها به دولت‌هاي در حال ورشكستگي يا ورشكسته تبديل شوند. فكر كنيد اگر اين كشورها نتوانند براي مردم‌شان نيازهاي اوليه را تامين كنند و نتوانند زمينه بازسازي و ريكاوري ايجاد كنند، چه موج وسيعي از مهاجرت و پناه‌جويي ايجاد مي‌شود. بايد يك نگاه راهبردي ايجاد كنيم، نه فقط به نيازهاي خودمان در اروپا و ايالات متحده امريكا، بلكه نگاهي به نيازهاي ديگر نقاط جهان بيندازيم. من اميدوارم كه دولت آينده جو بايدن در ايالات متحده امريكا اين رويكرد را بپذيرد كه همه ما در شرايطي مي‌توانيم در امنيت زندگي كنيم كه ديگران هم در امنيت باشند. 

 


يان برمر، استاد علوم سياسي دانشگاه استنفورد امريكا است كه اصلي‌ترين حوزه تخصصي‌اش مخاطرات سياسي محسوب مي‌شود. او گروه اوراسيا را تاسيس كرده است كه يك موسسه ارزيابي خطرپذيري سياسي و مشاوره است. او همچنين يك موسسه مطبوعاتي و رسانه‌اي با عنوان جي‌زيرو مديا تاسيس كرده است كه در آن تازه‌ترين مقالات و مصاحبه‌ها در مورد ديپلماسي و تحولات بين‌الملل را منتشر مي‌كند.
ولفگانگ ايسينجر، ديپلمات كهنه‌كار آلماني از سال ۲۰۰۱ به مدت ۵ سال سفير آلمان در ايالات متحده امريكا بود. او همچنين به عنوان معاون وزير خارجه و سفير آلمان در بريتانيا هم سابقه فعاليت دارد.
اين ديپلمات آلمان از سال ۲۰۰۸ به عنوان رييس كنفرانس امنيتي مونيخ برگزيده شده است كه يكي از مهم‌ترين كنفرانس‌هاي بين‌المللي سالانه در حوزه امنيت محسوب مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون