• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4821 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۱ دي

نگاهي به كتاب «بازنده‌هاي نازنين»

حق با شماست آقاي كوهن

شهره احديت

 
 
استيفن اسكوبي، شاعر و نويسنده كانادايي، بازنده‌هاي نازنين را چنين توصيف مي‌كند: «اثري خيال‌پردازانه و گستاخ، عميق و مسخره، زيبا و خنده‌دار، كامل‌ترين و آشفته‌ترين گلچين از دلمشغولي‌هاي آن روزهاي كوهن.»
اما گذشته از اين موارد رمان «بازنده‌هاي نازنين» اثري است كه در عين بي‌حادثه بودن مدام ذهن خواننده را در هزارتوي باورهاي بشري و اسطوره‌ها مي‌گرداند. كوهن از همان ابتدا بازي شيريني را با خواننده شروع مي‌كند: قرار است در اين روايت با رفت و آمدهاي زماني دوره‌هايي را به هم پيوند بزنيم كه از ذهن سالمي هم نشأت نمي‌گيرد.
كوهن مثلث عشقي مي‌سازد تا مخاطب گمان كند با اين خط روايي پيش خواهد رفت؛ مثلثي كه از خيانت يك دوست و همسر راوي ساخته مي‌شود، اما راوي اين داستان نه به دنبال تلافي است و نه‌ چندان از موضوع ناراحت است. او قصد دارد زندگي‌اش را با استفاده از اسطوره‌اي كه يك قديسه بومي كاتوليك كانادايي است بارها روايت كند و بسازد.
در اين رمان هم مثل هر اثر پست‌مدرنيستي ما با يك خط روايي منسجم روبه‌رو نيستيم. عنصر سببيت غايب است و همين باعث مي‌شود كه مخاطب داستان را چون پازلي آشفته و فرو ريخته در ذهن خود بسازد و با هر بار فرو ريختن دوباره تلاش كند.از ديگر ويژگي‌هاي اثر گسستي است كه در كار وجود دارد كه هم اين مورد با فرم فصل‌هاي كوتاه، حتي يك پاراگرافي به ‌خوبي نمود پيدا مي‌كند؛ هم از سوي ديگر با روايت تكه‌تكه و پاره پاره. نويسنده با تكه‌تكه كردن روايت در پي نفي نظم و انسجامي است كه دنياي مدرن 
در پي ساختن و اثبات آن است. بازنده‌هاي نازنين مثل بيشتر داستان‌هاي پست‌مدرنيستي در لايه‌اي از ابهام روايت مي‌شود تا به خواننده اجازه دهد برداشت‌هاي متفاوتي از جهان داستان داشته باشد.  در بازنده‌هاي نازنين كاترين تكاكويتا (تكاكويتــا از قديســان كليســاي كاتوليــك بــود كــه در عمــر كوتــاه 24ســاله خود فعاليت‌هــاي خيريــه بســياري بــراي بوميــان كانــادا انجــام داد و محبوبيــت زيــادي در بيــن بومي‌هــاي مذهبــي كانــادا دارد) حضوري اسطوره‌اي در رفت و برگشت‌هاي داستان دارد؛ ما با دو شخصيت بيشتر روبه‌رو نمي‌شويم: راوي و دوستش. شخصيت‌هايي كه گيج و سر درگمند. شخصيت‌هايي كه به شناخت خود از جهان پيرامون شك دارند و تمايلي هم به آشتي با اين جهان ندارند. در يك بخش طولاني ما داستان را از زبان راوي مي‌شنويم و همچنان شاهد برگشت‌هايي به گذشته‌ايم كه در آن از زندگي قديسه‌اي روايت مي‌شود كه چندان هم شناخته‌شده نيست. در بخش بعد، خواننده نامه‌هايي از رفيقي هستيم كه در ميان هياهوي جهان گم است. دوستي كه در همان اول داستان به رابطه‌اش با زن راوي اعتراف كرده؛ اما اين اعتراف چيزي را در دوستي‌شان تغيير نداده است. كوهن در اين رمان كه دومين و آخرين رمان اوست از چيزهايي حرف مي‌زند كه قبل و بعد از نوشتن رمانش در ترانه‌ها و آهنگ‌هايش شنيده مي‌شدند؛ اما توجه خاص او به اسطوره و تكنيك‌هاي داستاني پست‌مدرن، اين كار را به عنوان يكي از برجسته‌ترين نمونه‌هاي داستان پست‌مدرن مطرح كرده است. او با استفاده از تكنيك واقع‌نمايي فضايي را مي‌سازد تا خواننده را با خود همراه مي‌كند؛ اما چيزي وجود دارد كه مخاطب مثل اكثر كارهاي پست‌مدرن نمي‌تواند به راوي اعتماد كند و اين عدم اعتماد باعث فعال شدن خواننده و همراه شدن با نويسنده در نوشتن بخش‌هاي نگفته اثر است.
نويسنده نمي‌خواهد دنيايي شبيه دنياي واقعي بسازد. او در ميان دنياي ذهني و واقعيت موجود، به قديسه‌اي پناه مي‌برد تا چون اسطوره‌اي كهن دنيا و بدي‌هايش را براي او زيبا كند؛ اما انگار دنياي اسطوره‌ها هم آن دنياي زيباي ادبيات قديم نيست.
تحمل آلام ناشي از احساس غربـت و بي‌معنايي زندگي كه به ‌نظر پست‌مدرن‌ها رهاورد خردزدگي و قهاريـت تكنولـوژي اسـت؛ در فرآينـد احساس زيباشناسانه و در قالب اسطوره تجلي مي‌يابد، چراكه اسطوره‌ها بـه دليـل برخورداري از دو عنصر برجسته و ذاتي وجه زيباشناسـي و «تاكيـد بـر امـر ابدي و ازلي»، بهتر از هر نوع ديگري مرهمي بر آلام بشر امروز باشند.
«همين‌جا بود كه اين دخترك هر روز به مدت 9 سال از چشمه آب مي‌كشيد. كاترين تكاكويتا چه چيزهايي كه نمي‌داني.  عجب روياي هوشياري، چه هوشياري باشكوهي، با‌شكوه مثل درخشش حقايق، حس كردن پوست آدم، اينجا عجب ولعي براي هوشياري بهم حمله كرده و اين را لاي فشفشه‌هاي لت‌وپارم هم پيدا كردم سوختني خوخواهانه، ازدحامي شخصي و لبريز.»
اما بينامتنيت پسامدرن در اسـتفاده از اسـاطير يكـي از نمودهـاي صـوري ميـل خواننده به از ميان برداشـتن فاصـله بـين گذشـته و حـال و نيـز بازنويـسي گذشـته در زمينه‌هاي جديد است. رمان‌نويسان پسامدرن، بينامتنيت را به منظور تلاش براي بـي‌اعتبـار كردن تـاريخ يـا اجتناب از آن به كار نمي‌برند، بلكه با استفاده از آن مـستقيما بـا گذشـته ادبيـات رويـارو مي‌شوند. از نظر بودريار، در داستان پست‏مدرنيستي، تصوير هيچ‏گونه مناسبتي با هيچ واقعيتي ندارد؛ تصوير وانموده‏اي ناب از خودش است. اين تصوير به نظام جلوه‌ها تعلق ندارد، بلكه به ‏نظام وانمودن متعلق است. در اين مرحله، وانمايي ادبيات در خودش است كه بايد آن را مشخصه دوران پست‏مدرنيسم در ادبيات دانست؛ يعني حركت از دال به دال، ادبيات را به خود ارجاع مي‏دهد و متني مي‏سازد كه مناسبتي با واقعيت ندارد و از اين‏رو مي‏تواند از تقسيم‏بندي جهان‏هاي متفاوت بگذرد. بودريار معتقد است كه در عصر پسامدرن نشانه‌ها بر مدلول‏ها غلبه كرده‏اند و ما تماس‏مان را با واقعيت از دست داده‏ايم و در يك «حاد - واقعيت» به سر مي‏بريم.
به همين دليل است كه در بازنده‌هاي نازنين ما با جهاني سروكار داريم كه اگرچه ناشناخته است و بيشتر ساخته و زاييده ذهن لئونارد كوهن به عنوان يك نويسنده خلاق و تاثير‌گذار است؛ اما با راوي و ماجراهاي زندگي بي‌سرانجام و آشفته او همراه مي‌شويم و وقتي چيزي شبيه اين مي‌خوانيم، زير لب مي‌گوييم: «حق با شماست آقاي كوهن، ما همه بازنده‌ايم.» «اصيل‌ترين چيزي كه در ذات انسان نهفته است، چيزي است كه غالبا بيشتر از همه منجر به استيصال مي‌شود، بنابراين هر سازوكار تازه‌اي كه به دنيا تحميل مي‌شود محصول كار آنهايي است كه درد زندگي را آن‌طور كه هست نمي‌توانند تحمل كنند.» «بازنده‌هاي نازنين» را محمد رزازيان ترجمه كرده است. ترجمه‌اي دقيق، دلنشين و خواندني كه نشر نيماژ امسال منتشر كرده است.
 
 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون