• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4825 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۶ دي

بغض عادل ما را بس

ابراهيم عمران

سلام، باوفا، بامعرفت، ايران، مردم عزيز؛ اين واژگان در ابتداي گزارش بازي پرسپوليس و حريف كره‌اي از زبان فردي شنيده شد كه مدت زيادي محروم شده از حرف زدن و بالمآل گزارش كردن براي مردم با وفا و با معرفتش و به تبع آن بغضي كه عادل در دوحه آن را شكست. مي‌گويند در مكان غريب دل آدم بي‌پيرايه‌تر است و آنچه بر زبان جاري مي‌شود نداي درون است و از قبل بالا و پايين نشده واژگانش. آن ورزشگاه زيباي دوحه (الجنوب) كه عادل از معمارش (زها حديد) گفت كه حاليه رخ در نقاب خاك كشيده؛ لامحاله مي‌توانست گوياي وصف حال خيلي‌ها باشد. ورزشگاه ماند با معماري درخورش و ياد سازنده‌اش هم بر زبان فردي ديگر آمد. عادل با بغض شروع كرد. تو گويي مي‌دانست سرخ‌پوشان در پايان بايد صورت‌شان را با سيلي سرخ نگه دارند از شرمندگي قهرمان نشدن. نيمي از ايران دست‌كم مي‌توانست ساعاتي خوش باشد و غم تحريم و نداري و كرونا را فراموش كند. عادل بغض همه ما بود. فشاري كه عادل تحمل كرد طي اين دو سال، شايد به نوعي ماهم لمسش كرديم. تريبوني نصيبش شد و چند ثانيه‌اي با كمترين ِواژگان آن را بيان كرد. مگر اين تريبون به صورت مجازي در ايران برايش نبود؟ چرا بود و خوبش هم بود. عادل اما صبور است و طي اين همه سال مي‌داند «سنگ لعل مي‌شود در مقام صبر» و حاضر است خون جگرش را تحمل نمايد. و گاه ِ مناسب كه فرا رسد رخ نشان مي‌دهد. زياد گفته شد قدر عادل دانسته نشد. بله درست است؛ اما عادل قدر خويشتن مي‌داند و گوهر وجودي‌اش را ارزان به اين و آن نمي‌فروشد. در پي پول نيست. آنقدري كه كفاف اموراتش بدهد؛ برايش كافي است. عشق فوتبالي است كه زمين مستطيل شكل و استوديو‌اش، بسان ميليون‌ها دلار، پوند و ريال، براي اوست. وگرنه چه كم از آناني دارد كه طي همين دو سال سر از تلويزيون و راديو فارسي زبان در آورده‌اند. صبر استراتژيك عادل به حتم جواب مي‌دهد و اولين جوابش هم در ‌اي اف سي و لايو زنده‌اش ديده شد. ركوردي ديگر براي او. چه شعفي بالاتر از اين دستاورد برايش. كمترين واكنش‌ها را طي اين مدت داشت. بسان يك سياستمدار حرفه‌اي ماند و دم بر نياورد. چه كه مي‌دانست اين صداست كه مي‌ماند نه ميز رياست. زير ميز نزد با همه كارشكني‌ها و چه درسي داد با اين صبوري به همه. چه موافقان و چه مخالفانش. بغض و گريه بي‌‌صداي عادل، دمي بيشتر نبود و سريع برگشت به گزارش. كه عرصه اين كار با مردم بودن است. بسان مردمش ناراحت شد و دم بر نياورد به وقتش. ترك زمين (ميهن) نكرد. مداري كه برايش تعيين شد، به گوشه زمين كشاندش، توپش به بيرون رفت. خودش اما طاقت آورد. و بيرون (خارج) نرفت. دوحه قطر نشان داد كه جام جهاني بعد را عادل در كجا گزارش خواهد كرد. آنجايي كه به ايرانش سلام داد، به ايران عزيزش، به مردم با مرام و با معرفتش كه دلش براي‌شان تنگ شده بود. و اين دلتنگي دو سويه بود. عادل فرصت كرد كه اين دلتنگي را بر زبان آورد. طرف مقابل اما با گوش كردن به گزارشش در اينستاگرام با همه قطع و وصل شدن اينترنت؛ متقابلا آيينه تمام‌نماي او بودند. عادل مي‌ماند براي فوتبال ما؛ شكي در آن نيست. مي‌ماند ذكر اين نكته كه برخي حتي توان درآوردن اداي واژگانش را نيز ندارند. هرچند به قول خودشان در سازمان بايد هرچه گفتند بدان‌ها؛ اجرا كنند. عادل اما فرمان نپذيرفت. نه آنكه متمرد باشد؛ چرخش فرمانش سمت مردمي بود كه به خاطر او ميليون‌ها پيامك روانه برنامه‌اش مي‌كردند. و اين آبرو را حفظ كرد. تا در ورزشگاه الجنوب دوحه سلامي دوباره بدا‌‌ن‌ها داشته باشد...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون