• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4862 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۱ بهمن

نيم‌ماراتون شبانه (2)

سيد‌حسن اسلامي‌اردكاني

از دو ماه قبل به فكر يافتن مسيري بودم تا بشود در آن مسافتي 21 كيلومتري و ناهموار يا تريل را دويد. عين بچه يتيم‌ها، بايد همه ‌چيز را خودم دنبال مي‌كردم. مربي خودم باشم، اسپانسر خودم باشم، خودم را تشويق كنم، به خودم برنامه تمريني بدهم، مسير پيمايش را مشخص كنم، پيشرفت و پسرفتم را بررسي كنم و دست به زمان‌بندي كارم بزنم. اين مسائل و پيگيري از جهتي خوب است كه مسووليت همه‌چيز را به عهده خودم مي‌گذارد. از جهتي بد است، چون فردگرايي مرا تقويت مي‌كند. يكي از اهدافِ ارزندهِ دويدن، داشتن همراهان خوب است و پيوستن به جامعه‌اي متفاوت از اجتماعات قبلي. با اين حال، دوست داشتم كه اين مسير را حتما تنها بدوم. هنگامي كه با كسي مي‌دويد، بودن شخص ديگري در كنار شما، حس رقابت را در شما ناخواسته تقويت مي‌كند، حس خودنمايي نيرومند مي‌شود، حضور ديگري مشوق ما براي دويدن و بهتر دويدن مي‌شود. گفت‌وگوي با ديگري ما را از كسل‌كنندگي و طولاني بودن مسير غافل مي‌كند و سرگرم مي‌شويم و احساس ايمني بيشتري مي‌كنيم. همه اينها دويدن در مسير طولاني را آسان مي‌كند. اينها عوامل مشوق بيروني است و خوب. اما من مشخصا مي‌خواستم همه اين عوامل را حذف كنم و خودم باشم و بس. با خستگي و درماندگي و نفس زدن خودم تنها شوم. خودم را محك بزنم ببينم تا چه ميزان در تنهايي دويدن را تاب مي‌آورم. بحث فقط خستگي بدني نيست، مهم‌تر از آن خستگي و يكنواختي دويدن در مسيري تقريبا مشخص و تكراري است. دويدني كه در آن نه ناني است و نه آبي. تنها خستگي و درماندگي است. با اين همه مي‌دوم تا خودم را بسنجم و به استيصال خودم بخندم.  بايد مسيري انتخاب كنم كه احتمال ديده شدن يا ممانعت در آن كم باشد. قبلا در مسيري مي‌دويدم كه ماشيني با آرم انتظامات آمد. راننده از من پرسيد كه اينجا چه مي‌كني؟ گفتم دارم مي‌دوم! نگاهي عاقل اندر سفيه در من كرد كه آدم سالم مگر دم غروب در دل سرما توي كوه و بيابان مي‌دود؟ براي اينكه چنين اتفاقي نيفتد و مجبور به توقف و پاسخگويي نشوم، بايد همه ملاحظات را در نظر بگيرم. البته بايد مراقب سگ‌هاي نگهبان هم باشم. توضيح دادن كاري كه مي‌كنم براي سگ‌ها واقعا دشوار است. وقتي مي‌دوم، فكر مي‌كنند از آنها فرار مي‌كنم، پس تعقيبم مي‌كنند و چون مي‌ايستم، با نگاهي كاونده و چهره‌اي پرخاشگر براندازم مي‌كنند. در نتيجه بايد راهي را انتخاب كرد كه ايمن باشد و سگي راهم را سد نكند. اين ملاحظات كارم را سخت‌تر مي‌كند. بايد مسيري چالشي و در عين حال ايمن و كم دردسر برگزينم. با خودم فكر مي‌كنم نمي‌دانم از اينكه زيادي و بي‌خودي دلم خوش است شرمنده باشم يا از اينكه چطور غالب ما خودمان را از ساده‌ترين و كم‌هزينه‌ترين لذات و خوشي‌ها محروم مي‌كنيم ناراحت باشم. مساله مكان كه حل شد بايد به فكر زمانش هم باشم. چه ساعتي از شبانه‌روز براي دويدن اين مسير بهترين است. نخست فكر كردم از سحرگاه شروع كنم تا صبح. بعد ديدم كه خيلي خطرناك است و كافي است كه كسي با ديدن من مشكوك شود كه اين بيمار است يا دزد كه دارد مي‌دود؟ بعد فكر كردم كه ظهر بدوم. خلاصه به اين نتيجه رسيدم كه عصر آغاز كنم و به شب برسانم.  بعد از خارج شدن از ميان كوه پشته‌ها، بخشي از مسير را در كنار بلوار مي‌دوم، يك‌سوي آن كوه است كه بريده شده است و هنوز خطر ريزش سنگ دارد و سوي ديگر ماشين‌هايي كه به سرعت مي‌گذرند. در آغاز نگران متلك و بوق‌هاي مزاحم هستم. اما به خودم دلداري مي‌دهم كه هر كس سرش به كار خودش گرم است و اگر بوقي مي‌زند مشكل اوست. برخي اصولا با بوق زدن و متلك گفتن، انگار زخمي چركين در روح‌شان را خارش مي‌دهند. با اين انديشه آرام مي‌شوم و مي‌دوم. گاه صداي تك بوقي مي‌شنوم كه گويي راننده دارد تشويقم مي‌كند. بي‌آنكه سر برگردانم و توجهي كنم، تنها دستي تكان مي‌دهم و پيش مي‌روم و با خودم فكر مي‌كنم كه فلسفه دويدن و اين همه به خود زحمت دادن چيست. سعي مي‌كنم پاسخي بيابم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون