• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4866 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۲۷ بهمن

ارزش‌هاي امريكايي در تضاد با منافع راهبردي واشنگتن

بازگشتي در كار نيست

استيون كوك

روز 4 فوريه جو بايدن رييس‌جمهور امريكا به وزارت خارجه رفت و در يك سخنراني بيست دقيقه‌اي، ابر سياهي را كه سياست خارجي ايالات متحده را در دوران رياست‌جمهوري دونالد ترامپ فرا گرفته بود، كنار زد. بايدن همان چيزهايي را گفت كه ديپلمات‌ها، كارشناسان منطقه و مقامات ارشد سياسي مي‌خواستند در چهار سال گذشته بشنوند: اينكه دولت امريكا روابط خود با متحدانش را ترميم مي‌كند، سياست خارجي را دنبال مي‌كند كه مبتني بر ارزش‌هاي امريكايي باشد، روي وزارت خارجه سرمايه‌گذاري مي‌كند و به نظرات كارشناسان گوش مي‌دهد. خيلي زود كاربران توييتر لب به تحسين بايدن گشودند. اگر به خاطر كرونا نبود، مطمئن باشيد ديپلمات‌ها و اعضاي انديشكده‌هاي امريكايي به خيابان‌ها مي‌ريختند و آواز خوشحالي سر مي‌دادند.
همان‌طور كه تقريبا همه اعلام كردند، اقدام بايدن بازگشت به «وضعيت عادي» بود. اينكه سخنراني رييس‌جمهور مملو از شكوه و گلايه، تعريف و تمجيد از خود و مجموعه‌اي از دروغ نباشد، حال آدم را جا مي‌آورد و نشان مي‌دهد كه وضعيت «عادي است». اما استفاده از لفظ «عادي» از سوي تحليلگران يك معني ديگر هم دارد: اينكه سياست خارجي بايدن به سمت هنجارها، ايده‌ها و فعاليت‌هايي مي‌رود كه از قديم، حداقل در لفظ، اهميت زيادي در رفتار امريكا در جهان داشته‌اند. پس از چهار سال عذاب و سردرگمي در عرصه بين‌الملل، بايدن با صداي رسا اعلام كرد: «امريكا بازگشته است!»
اما به كجا بازگشته است؟ فكر مي‌كنم منظور رييس‌جمهور احياي نقش رهبري امريكا در جهان باشد. البته در جاهايي مثل اروپا، چندان نمي‌توان با حرف بايدن مخالفت كرد. منافع امريكا ايجاب مي‌كند به اروپا در حفظ شكوفايي، تماميت و آزادي‌اش كمك كند. اروپا ثابت كرده كه اگر به حال خود گذاشته شود، در برابر بازيگران بدخواهي چون روسيه، گروه‌هاي راست افراطي و نئونازي‌ها بسيار آسيب‌پذير است. امريكا براي ايفاي سازنده و ثبات‌افزا در اروپا نياز نيست هزينه چنداني بپردازد.
بايدن در سخنراني خود به چند سياست ديگر نيز پرداخت: پايان دادن به مشاركت واشنگتن در جنگ سعودي عليه يمن، مقابله با چين و روسيه و اتخاذ سياست خارجي فراگيرتر. با اين حال، بايدن جز اين چند مساله توضيح نداد امريكا قرار است با قدرت خود در جهان چه كار كند.
برخي تحليلگران مي‌گويند روساي جمهور نبايد چارچوب فراگيري را براي سياست خارجي خود تدوين كنند. اين نكته خوبي است، چراكه دولت مي‌تواند خيلي راحت در چارچوب گير كند. در عين حال مهم است كه دولت بداند امريكا قرار است چگونه و با چه هدفي از قدرت خود در سراسر جهان استفاده كند. حداقل بايد در مورد اين مساله بحث كنيم. در غير اين صورت، اين ريسك وجود دارد كه هر چيزي در زمره منافع امريكا دسته‌بندي شود. اگر سياستگذاران و امريكايي‌ها ندانند چه چيزي ارزش دفاع و فداكاري را دارد، قطعا دچار اشتباه مي‌شوند. برخي از اين اشتباهات اهميت چنداني ندارند، اما برخي ديگر مي‌توانند پرهزينه باشند. جنگ عراق به اين دليل آغاز شد كه امريكا بيش از حد قدرت پيدا كرده بود و نمي‌دانست چطور از آن استفاده كند.
تا به اينجا رييس‌جمهور و افرادي كه دور او را گرفته‌اند، نشان داده‌اند كه مي‌خواهند سياست خارجي امريكا را بر اساس ارزش‌هاي اين كشور بنا كنند. رسانه‌ها و كارشناسان متوجه اين مساله شده‌اند و اين‌طور برداشت كرده‌اند كه بايدن قصد دارد ارزش‌هاي امريكايي را به سياست خارجي اين كشور بازگرداند. مگر مي‌شود با اين مساله مخالفت كرد؟ بايدن قصد دارد سياست خارجي را بر مبناي ايده‌هاي دموكراتيكي بنا كند كه همواره موتور محرك امريكا بوده است. چگونه مي‌توان از آن حمايت نكرد؟
با اين حال كلمه «بازگشت» لفظ صحيحي در توصيف اين تغيير رويه نيست. شواهد زيادي وجود ندارد كه نشان دهد پيش از اين سياست خارجي امريكا بر اساس ارزش‌هاي اين كشور بنا شده بود. البته شكست كمونيسم يكي از سياست‌هاي ارزش‌محوري بود كه در دوران جنگ سرد اتخاذ شد و سياستمداران امريكايي از حقوق بشر، آزادي فردي و ديگر انواع آزادي براي مشروعيت‌زدايي از حكومت‌هاي خودكامه رقيب استفاده كرده‌اند. اما سياست امريكا در اقصي ‌نقاط جهان در آن دوره زماني اغلب بر خلاف ارزش‌هاي امريكايي بود. شايد برخي بگويند حمايت از ديكتاتورهاي مخالف كمونيسم در مبارزه با شوروي حايز اهميت بود و ارزشش را داشت، اما اين سياست باعث شد مقامات امريكايي مجبور شوند از موارد نقض حقوق بشر از سوي ستمگران متحد خود چشم‌پوشي كنند.
اگر اروپا را فاكتور بگيريم، اينكه بايدن مي‌خواهد به سياست خارجي امريكا ارزش اضافه كند يك نوآوري محسوب مي‌شود، نه يك بازگشت به عادت قبلي. در خاورميانه، امريكا بارها و بارها اصول خود را به خاطر ملاحظات راهبردي كنار گذاشته است، چراكه اغلب اين دو در تعارض با يكديگر قرار مي‌گيرند. زماني كه جورج دابليو بوش سياست «گسترش آزادي» خود را پياده مي‌كرد، مقامات اين مشكل را با اين استدلال حل مي‌كردند كه حكومت‌هاي دموكراتيك در خاورميانه متحدان بهتري براي امريكا خواهند بود. با اين حال، از آنجا كه براي آزمودن اين فرضيه هيچ حكومت دموكراتيكي در منطقه وجود نداشت كه با ارزش‌هاي امريكا سازگاري داشته باشد، اين استدلال چيزي فراتر از يك قضاوت انتزاعي نبود. اتفاقا دلايل زيادي وجود داشت كه نشان مي‌داد اگر دولتي در منطقه با راي مردم تشكيل شود احتمال اينكه با امريكا مخالف باشد، بيشتر است. مقامات امريكا معتقد بودند كشورهايي كه با حكومت دموكراتيك اداره مي‌شوند، ثبات بيشتري دارند. در اينجا شايد حق با آنها باشد. نظام‌هاي سياسي كه با نظر مثبت مردم تشكيل شده‌اند، باثبات‌ترند. اما رسيدن به نظام‌هاي آزادتر، عادلانه‌تر و دموكراتيك كار ساده‌اي نبود، چراكه فرآيند دستيابي به آن مي‌تواند بسيار طولاني و ثبات‌زدا باشد. (نيازي به ذكر اين نكته نيست كه اغلب گذار به دموكراسي با شكست روبه‌رو مي‌شود.) با توجه به افق كوتاه‌مدت سياستگذاران، وعده تغيير فرانسلي كمكي به حل مساله يا بحران كنوني نمي‌كند.
اگر واقعا قرار است سياست خارجي امريكا بر مبناي ارزش‌هاي اين كشور بنا شود، چطور اكنون چنين چيزي عملي و قبلا عملي نبوده است؟ جهان نسبت به زماني كه بوش «راهبرد رو به جلوي آزادي در خاورميانه» خود را اعلام كرد و نسبت به سال 2011 كه عرب‌ها به خيابان‌ها ريختند و خواستار پايان دادن به حكومت‌هاي تماميت‌خواه شدند، عوض شده است؛ خيلي هم عوض شده است. امريكا اكنون در منطقه رقباي جديدي پيدا كرده است. همچنين اسراييل و چند كشور مهم جهان عرب به اتفاق نظري راهبردي دست يافته‌اند كه هم در بحث ايران و هم در خصوص ارزش‌هاي امريكا در تضاد با ايالات متحده قرار دارد. منطقه نيز بيشتر به سمت خودكامگي پيش رفته است. شايد اينها دليل خوبي براي تمركز بر ارزش‌هاي امريكايي باشد، اما اگر واشنگتن به آن سمت حركت كند، اولويت‌هاي اين كشور در منطقه تغيير مي‌كند و آن وقت سياستگذاران امريكا بايد سعودي‌ها را از يمن خارج كنند و به دنبال توافق هسته‌اي جديدي با ايران بروند. در اين صورت امريكا بايد از رهبران منطقه بخواهد اقداماتي انجام دهند كه از نظرشان ريسك امنيتي محسوب مي‌شود. در عين حال، بايد آنها را مستقيم يا غيرمستقيم تحت فشار بگذارد تا دست به اصلاحات بزنند. شايد اين كار نتيجه‌بخش باشد، اما مي‌تواند منجر به مقاومت و بي‌ثباتي نيز بشود.
شايد گزينه دوم اين باشد كه امريكا فضاي مناسبي را براي گسترش دموكراسي ايجاد كند. نشست جهاني دموكراسي كه به پيشنهاد بايدن قرار است برگزار شود، در همين راستا قرار مي‌گيرد. با اين حال مشخص نيست اين اقدام كشورهاي غيردموكراتيك خاورميانه و ديگر نقاط جهان را در موضع تدافعي قرار مي‌دهد يا نه. برخلاف گذشته چين در سياست جهاني بازيگر مشروعي است كه از بسياري كشورها در برابر امريكا محافظت مي‌كند. در خاورميانه، روسيه از اشتباهات امريكا بهره برده و خود را به شريكي قدرتمند، باكفايت و غير ايدئولوژيك تبديل كرده است. كمتر كشوري است كه نخواهد با امريكا رابطه نزديكي داشته باشد، اما در عين حال خواستار بهره‌مندي از مزاياي روابط نزديك با پكن و مسكو نيز هستند.
اين بدان معنا نيست كه ارزش‌هاي امريكا جايي در سياست خارجي اين كشور ندارند، اما پيش از آنكه امريكا اعلام كند رويكردش در قبال جهان بر مبناي اين ارزش‌هاست، بايد به اين نكته توجه كرد كه وارد كردن آنها به سياست چقدر مي‌تواند پيچيده باشد. در اين بين، امريكا دو راه ساده‌تر هم براي نشان دادن ارزش‌هاي خود و بازيابي اعتبار از دست رفته‌اش در عرصه بين‌الملل دارد. اولا به دنبال سياست‌هاي نسنجيده‌اي نرود كه ربطي به اولويت‌هاي امريكا ندارد. دوما آسيبي را كه خود امريكايي‌ها به ارزش‌ها، اصول و آرمان‌هاي مقدس خود وارد كرده‌اند، ترميم كند. اگر امريكا نتواند در هر دو جبهه از خود تواضع نشان دهد، پيامش به جهان در خصوص آزادي و حقوق بشر كاملا تحت‌الشعاع قرار گرفته و به راحتي ناديده گرفته مي‌شود.
 مترجم: هديه عابدي/ منبع: فارن پاليسي

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون