• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4885 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۰ اسفند

سه مدل داستان كوتاه

جمال ميرصادقي

ويژگي آثار هر نويسنده، داستان‌هاي او را از ديگر نويسنده‌ها متمايز مي‌كند. يكي از اين ويژگي‌ها برجستگي و مشخصه ساختاري داستان آنهاست؛ همان‌طوركه  مي‌دانيم ارسطو سه مرحله براي داستان قائل شده؛ شروع‌، ميانه و پايان. او مي‌گويد: «داستان چيزي تام است كه آغاز و ميانه و پاياني داشته باشد. آغاز آن است كه مستلزم آن نباشد كه پس از چيز ديگر بيايد و طبيعتا چيزي بعد از آن بيايد. پايان چيزي است كه طبعا پس از چيزي ديگر مي‌آيد و ميانه، آن است كه ناگزير بعد از چيزي مي‌آيد و چيز ديگر پس از خود دارد.» 
در آثار هر يك از نويسنده‌هاي صاحب‌سبك به نوعي اين سه مرحله آمده است‌، به نحوي كه مشخصه كل داستان‌هاي كوتاه آنها شده است. من در اينجا از سه نويسنده كه در روايت داستان‌هاي كوتاه‌شان هر كدام مرحله‌اي را شاخص و برجسته كرده‌اند، به عنوان نمونه مي‌آورم:  اُ.هنري، آنتون چخوف و ارنست همينگوي.
 شروع يا آغاز داستان، اولين جمله‌، بند يا صفحه است، يعني هر آنچه كشمكش ساختاري داستان را پيشاپيش ارايه مي‌دهد، در اين نوع داستان‌ها از همان آغاز كنجكاوي خواننده برانگيخته مي‌شود كه چه و چگونه مي‌شود. شروع داستان جذابيتي دارد كه خواننده را به دنبال خود  مي‌كشد. 
 شروع خوب نه تنها شخصيت، وضعيت و موقعيت‌ها را مي‌شناساند، بلكه لحن و حال و هواي داستان را نيز نشان مي‌دهد. گفته‌اند كه پايان داستان تلويحا در شروع داستان نهفته است، اين امر واقعيت دارد نه چندان براي پيرنگ بلكه براي لحن و حال و هواي ضمني داستان كه به طور كلي مي‌توان از داستان انتظار داشت، مثلا در داستان كوتاه «گل‌هاي داوودي»  نوشته جان استايبك نويسنده امريكايي، در شروع داستان مخصوصا از چشم‌انداز طبيعت كاليفرنيا صحبت مي‌شود كه اگر براي آن توجيهي نباشد، نقض داستان‌هاي مدرن است كه وصف آغازين داستان را رد مي‌كنند. در داستان «گل‌هاي داوودي»، از توصيف دره پرت افتاده مه‌آلود و بي‌آفتاب كه شخصيت‌هاي داستان در آن زندگي مي‌كنند، خواننده زيرك درمي‌يابد كه نبايد از داستان پايان خوشي براي شخصيت اصلي انتظار داشته باشد.
«جامه خاكستري مه زمستان، دره ساليناس را از آسمان و باقي جهان جدا مي‌كرد. مه از هر طرف مثل سرپوشي روي كوه‌ها افتاده بود و دره بزرگ را به شكل در بسته‌اي در آورده بود. كف زمين پهناور و هموار را كاملا شخم زده بودند و خاك سياهرنگ در جاي شيار‌ها مثل فلز مي‌درخشيد. در تپه‌هاي دامنه كوه، چراگاه‌هاي سراسر رود خانه ساليناس، مزرعه درو شده حبوبات انگار در آفتاب سرد رنگ پريده‌اي تن مي‌شستند، اما اكنون در دسامبر، آفتابي در دره نبود. برگ‌هاي نوك تيز و براق بوته رشد نكرده بيد در طول رودخانه به زردي مي‌زد.»
 جز اين توصيف مفصل طبيعت، غيرمستقيم با خصوصيت‌هاي غمزده و دلمرده شخصيت اصلي داستان هماهنگي دارد.
 از ميان نويسنده‌هايي كه اغلب داستان‌هايش شروع جذابي دارند، مي‌توان از اُ.هنري نويسنده امريكايي نام برد كه ارزش برقرار كردن تماس فوري ميان خواننده و نويسنده را خوب مي‌شناخت. يك نمونه از شروع داستان‌هاي او، «پاسپان و سرود» است: «سوپي روي نيمكت ميديسون اسكوئر با ناراحتي وول مي‌خورد. وقتي غاز‌هاي وحشي غروب‌ها قات قات‌شان بلند مي‌شود، وقتي زن‌ها كه پالتو به تن ندارند، خودشان را به شوهرشان مي‌چسبانند و وقتي كه سوپي روي نيمكت با ناراحتي وول مي‌خورد، آدم بايد دستش بيايد كه كه زمستان نزديك شده.»
در اين داستان مثل داستان «گل‌هاي داوودي» غيرمستقيم گفته مي‌شود كه انتظار خوشي براي  پايان داستان  نداشته باشد.
 در داستان‌هاي چخوف ميانه داستان برجسته مي‌شود، داستان‌هاي او را به داستان‌هاي لاك‌پشت تشبيه كرده‌اند، مثلا در داستان «بوسه» يكي از داستان‌هاي شاخص و نمونه‌اي او‌، محور داستان بر اتفاقي كه در ميانه داستان براي شخصيت اصلي داستان مي‌افتد، مي‌گردد، اين اتفاق كليت داستان را در‌بر مي‌گيرد و ذهن شخصيت اصلي داستان را تا آخر به خود مشغول مي‌كند.   در داستان‌ها‌ي ارنست همينگوي داستان‌نويس امريكايي، پايان‌بندي داستان‌هايش حرف آخر  را  مي‌زند. در داستان «ده سرخپوست » دلشكستگي عشقي شخصيت اصلي داستان به شيوه تصويري غيرمستقيم روايت شده است، داستان «ده سرخپوست» چنين پاياني دارد. «بعد شنيد كه پدرش چراغ را خاموش كرد و به اتاقش رفت. شنيد كه باد از ميان درخت‌هاي بيرون مي‌وزد و حس كرد كه از در توري، سرما تو مي‌آيد. مدت درازي با صورت، روي بالش ماند و بعد پرودنس را از ياد برد و عاقبت به خواب رفت. وقتي در شب بيدار شد، صداي باد را توي درخت‌هاي شوكران بيرون كلبه شنيد و صداي موج‌هاي درياچه را كه از ساحل مي‌آمد و دوباره خوابش برد. صبح باد توفاني شديدي مي‌وزيد و موج‌هاي ساحل داشت بالا مي‌آمد و نيك پيش از آنكه به ياد بياورد كه دلش شكسته، مدت درازي بيدار مانده بود.»

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون