• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4917 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۱۲ ارديبهشت

آخرين سيگار

محمد خيرآبادي

در فصل اول رمان «وجدان زنو» نوشته ايتالو اسوو نويسنده ايتاليايي، زنو درباره اعتيادش به كشيدن سيگار، از كودكي تا سالخوردگي حرف مي‌زند. كل داستان در واقع حديث نفس و شرح حالي است كه زنو به درخواست دكتر روانكاوش نوشته. دكتر از او خواسته با اين كار به درمان خود كمك كند. زنو در اين بخش با عنوان «آخرين سيگار» داستان اعتيادش به سيگار را تعريف مي‌كند. اينكه دست در جيب پدرش مي‌كرد و سيگار برمي‌داشت. ته سيگارهاي پدرش را از گوشه و كنار پيدا مي‌كرد و مي‌كشيد و با وجود حالت تهوع شديد، به اين كار ادامه مي‌داد‌. تصاوير مبهمي به ذهنش مي‌آيد درباره اينكه با بچه‌هاي ديگر، يواشكي در زيرزمين يا جايي شبيه به آن سيگار مي‌كشيد. يادش مي‌آيد كه چگونه بخت و اقبال يارش بود و سيگار كشيدنش در كودكي از چشم پدر و مادر مخفي ماند و به سبب اين خوش‌شانسي، قند توي دلش آب شده بود.  اما اتفاق مهم در فصل اول كتاب، اين است كه در بيست سالگي زنو به بيماري شديد همراه با تب و گلودرد مبتلا مي‌شود و دكتر سيگار كشيدن را برايش قدغن مي‌كند. زنو مي‌گويد از آن زمان تا حالا كه سرگذشت زندگي‌اش را روايت مي‌كند، هميشه علاوه بر درد و رنج ناشي از كشيدن سيگار، يك شكنجه روحي مداوم هم او را آزار مي‌داده است‌. «اين بيماري شكنجه روحي ديگري برايم به ارمغان آورد؛ كوشش براي رهايي از شر شكنجه اولي. تمام عمر بين كشيدن سيگار و تصميم جدي به نكشيدن آن سپري مي‌شد و براي احترام به حقيقت بايد بگويم كه چنين وضعي هنوز هم ادامه دارد. هنوز در به همان پاشنه مي‌چرخد و تصميم به كشيدن آخرين سيگار كه در بيست سالگي گرفته شد، هنوز هم در موقعيت‌هاي مختلف گرفته مي‌شود». زنو بيشتر از ۴۰ سال است كه هر از گاهي تصميم به ترك سيگار مي‌گيرد و اين تصميم بعد از مدتي عملياتي شدن و كلنجار رفتن‌هاي بسيار با خود، به سبب كشيدن يك سيگار به كل دود مي‌شود و به هوا مي‌رود و همه‌چيز به حالت اوليه باز مي‌گردد.  داستان «وجدان زنو» جنبه‌هاي بسيار مهم و جالب روانشناختي دارد. اما همين فصل اول كتاب هم به تنهايي مي‌تواند نگاه ما را به جهان درون و بيرون عوض كند. دنيا، تاريخ زندگي بشر و رفتار آدمي در طول عمر، مدام در حال تغيير و تحول است. بسياري از اين تغيير و تحولات ناخواسته رخ مي‌دهد و انسان در ابتدا، عامليت آگاهانه و قصد و نيتي براي ايجاد آنها ندارد. انگار تغييرات از يك جايي كه دقيقا نمي‌توانيم مشخص كنيم، شروع شده‌اند و به مرور به نقطه فعلي رسيده‌اند. تغيير (هر تغييري، با هر شرايطي و در هر زمينه‌اي) مي‌تواند يك پروسه يا يك پروژه باشد. پروسه وقتي است كه شما تدريجي بودن تغيير را مي‌پذيريد و بالا و پايين و كم و زياد شدن‌ها را در طول زمان، قابل‌فهم و توضيح مي‌دانيد. تغييرات پروسه‌اي در بازه زماني طولاني‌تر، گام به گام و با صبر و حوصله زياد رخ مي‌دهند. اما پروژه يعني شما ابتدا در نقطه شروع قرار داريد، تصميم به ايجاد تغيير مي‌گيريد و از آن لحظه به بعد وظيفه داريد كه در يك زمان مشخص تغيير مورد نظر را عملياتي كنيد و به سرانجام برسانيد. تغييرات پروژه‌اي مستلزم مساعدت شرايط جانبي، اراده‌اي بسيار قوي و تمايل به ايجاد دگرگوني در كوتاه‌ترين زمان ممكن است.  فصل «آخرين سيگار» در داستان «وجدان زنو» به ما نشان مي‌دهد تغييرات مهم و پايدار وقتي شكل مي‌گيرد كه بپذيريم تغيير يك پروسه است و تابع استراتژي «عمل تدريجي». آن تغيير بسيار بزرگي كه قرار است از شنبه آينده كليد بزنيم، اغلب به نتيجه نخواهد رسيد اما يك تغيير كوچك كه همين الان دست به كارش مي‌شويم، با تداوم و رويكرد تدريجي، به تغييرات مهمي در آينده منجر خواهد شد زيرا تغيير يك پروژه نيست كه يك روز كلنگش را به زمين بزنيم و مدتي بعد روبان افتتاحش را ببريم. هم در حوزه فردي و هم در حوزه اجتماعي، براي ايجاد تغييرات مطلوب نياز است كه نگاه پروسه‌اي به تغيير، بر نگاه دگرگوني‌طلب، انقلابي و پروژه‌اي اولويت داشته باشد. هم به لحاظ پايدار بودن تغييرات و هم از نظر آن شكنجه‌هاي روحي ناشي از بازگشت به نقطه صفر كه اغلب در تغييرات ناگهاني و شتاب‌زده گريبان ما را مي‌گيرند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون