يادداشتي بر نمايشگاه هنري «بيخوف و بيخيال» مژگان بختياري
در سرودگاه زمانه
نيلوفر ثاني
مژگان بختياري در آخرين نمايشگاه آثار خود در گالري اثر، تابلوهايي با زمينه سياه و سفيد و نقش و نگارههايي در سبك ويژه خود با تلفيقي از مفاهيمي انتزاعي و رئال به نمايش گذاشته است كه به نظر ميرسد در ادامه نمايشگاههاي پيشين او، به ويژه «چشماندازههاي اميدفرسا» است كه سال 96 در همين گالري برپا شد. تابلوها، در ابعاد بزرگ و حاوي مفاهيم انساني و اجتماعي و يادآور رويدادهاي تاريخي است و هرچند از نام نمايشگاه، بيخوف و بيخيال، چنين برميآيد كه با الهام از شعري از شاملو است كه در دهه 30 و در زندان قصر آن را سروده، با اين حال فضايي كاملا آزاد با انتقال مفاهيمي متكثر دارد. تابلوهاي مژگان بختياري در مواجهه مستقيم مخاطب با بازخواني تاريخ و چشماندازهاي سياسي است. تاريخي نه چندان دور كه فحواي اجتماعي و سياسي خود را با فيگورهاي فرياد، طغيان، مبارزه و تجمع، به بوم آورده تا بار ديگر يادآور شود كه مهمترين عنصر هر جامعه، مردمي هستند كه همواره در صحنه بوده و انقلابها را رقم زدهاند و وضعيت سترون امروز، در ادامه آن جريان، مناقشهبرانگيز و قابل نقد است. سويههاي سياسي و اجتماعي آثار، كاملا غالب و مشهود است. اين عينيت آشكار از نگاه هنرمند به عرصه آوردن تاريخي است كه گويي ديگر محدوديت زماني ندارد، اما واجد مكانيت بومي و آشنايي است كه آن را تجربهمند ميكند. طرح هر تابلو، يادآور همين جنبش و كنشي است كه اجازه ميدهد در موقعيتهاي جمعي متفاوت از پيروزي، اعتراض، مبارزه، اميد و يأس، مخاطب با دلالتهاي زماني و امروزي، در ارتباط معناداري قرار بگيرد.در قسمت فوقاني هر اثر، تودهاي با فرمهاي متفاوت و نامتناسب از تداعي شيء و موجود، ابژهاي انتزاعي است كه بر پرترهها و مردماني، با عواطف و وضعيتهاي متفاوت، سايه افكنده وزنه ثقل هر اثر است كه به نظر ميرسد نشانهگذاري دقيقي است از حضور ناظر كبير كه هرچند نامريي و تجسدي ندارد اما همواره در هر شرايط زيستي و بومي مردمان، در هر وضعيتي از ترس، اعتراض، مبارزه و پيروزي، حاكم و دال قدرت است.پرترهها و بدنهاي ترسيم شده، مردماني با شمايل متعارف، در قسمتي از تابلوها جاي گرفتهاند كه بر سلسله مراتب و لايههاي زيرينِ پروسه جنبشها و مبارزات انقلابي و مردمي تاكيد ميكند. تودههايي كه همواره در صف مقدم هر تغيير كلان و در كف خيابان بوده و از جان خود نيز گذشتهاند. در برخي تابلوها و ترسيم سپهر سياسي، سيلاب قدرت، آن لايه زيرين بيكاركرد شده را با خود شسته و ميروبد.اين هوشمندي صاحب اثر كه آنچه در صحنه جامعه در حال رخداد است به شيوهاي شاعرانگي پيوند ميزند و حتي شعري حماسي را با نمادي براي كدگشايي مفاهيم معرفي ميكند، قابل تقدير است بهويژه آنكه استفاده از رنگهاي سفيد و سياه و طيف سرد خاكستري و تصاويري گويا، تداعي نظرگاه و بيان انديشه هنرمند نيز با وضوحي جسورانه قابل رديابي است.اينكه هنرمندي بتواند با مولفههاي تكنيكي و روايي خود و با تاثير از وضعيت اجتماعي، با نگاهي كندوكاوانه و انتقادي، تفسير اثر را براي مخاطب از كيفيت زيباشناسي و محتوايي قابل درك كرده و در عين حال وجه شخصي و سبك هنرياش را نيز حفظ كند، نشاني از مسير حركتي منسجم و اصولي و دغدغهمندي است كه ميپيمايد و از مشوش بودن و آشوبي فرماليتي پرهيز دارد. مژگان بختياري، از طراحي خطوط و ترسيمي سرراست و روشن بهره ميبرد، بيآنكه به حدي بيش از اندازه انتزاعي، پرگو و فرامعنايي برسد و محتوايي عميق و قابل تفسيري ارايه ميدهد. بومهاي او، سرودگاه زمانهاي است كه با حفظ زيبايي و نگارههاي جذاب بصري، ديالوگي از جنس زمانه برقرار ميكند و مخاطب را به اين گفتمان ميخواند. چنانكه مرزهاي هنرش را با انديشه و رخدادهاي جامعه و پيرامون با ظرافتي دلنشين با ادبيات درهم ميآميزد و با واسطه هنر به دامنه فلسفهاي نزديك ميشود كه اذعان دارد «شعر انسانيترين هنر» است.
٭ شعر جوهرش زبان است، بنا بر همين حقيقت، انسانيترين هنر است . (مارتين هايدگر)
17 ارديبهشت گالري اثر