تحليلي از منظري ديگر
بر جنايت «اكباتان»
فرقهاي دو نفره؟
نسرين ضميري
در گرماگرم خبرهاي مربوط به كاهش بارندگيها و اينكه ايران گرمترين سال خود را در 50 سال اخير سپري ميكند و با كاهش ذخاير آبي مواجه هستيم و مردم تشويق به صرفهجويي بيشتر در مصرف برق ميشوند تا در روزهاي گرم تابستان شاهد خاموشي نباشيم و در حالي كه براي انتخابات رياستجمهوري و تحويل مديريت كلان كشور به دولت آينده آماده ميشويم و با وجود اينكه سايه كرونا بر زندگي مردم سنگيني ميكند و همچنان روزانه جانهاي عزيز را ميستاند و اميدها و نگاهها به برنامه واكسيناسيون است، خبر پيدا شدن جسد قطعهقطعه شده يك كارگردان افكار عمومي را متوجه خود ميسازد و در صدر اخبار مينشيند. به فاصله يك روز با دستگيري پدر و مادر مقتول اين ماجراي هولناك ابعاد ديگري هم به خود ميگيرد. اما در اين ميان خونسردي قاتلين و رفتارهايي كه از خود نشان ميدهند بيشتر جلبتوجه ميكند. قطعا در روزهاي آينده با انتشار اطلاعات بيشتر از طريق مراجع رسمي و مسوول در پرونده ابعاد ماجرا روشنتر خواهد شد.
اما براي آنكه از منظر روانشناسي اجتماعي هم به اين قضيه پرداخته شود خوب است نگاهي داشته باشيم به حادثهاي كه قريب چهل و پنج سال پيش در كشور گويان رخ داد؛ كشوري كوچك در شمال شرقي امريكاي جنوبي در منطقه كاراييب.
جيمز وارن جونز يا آنطوركه مشهور شد «جيمز جونز» مردي روحاني از اهالي كشور امريكا بود كه عضو «كليساي مريدان مسيحي» و كشيش بود، تحصيلات عالي و دانشگاهي هم داشت. او بنيانگذار و رهبر جرياني به نام «فرقه معبد مردم» شد و حتي در سال 1977 ميلادي برنده جايزه مارتين لوتركينگ هم شد.
جونز و پيروانش با فشار دولت مجبور به ترك امريكا ميشوند و در كشور گويان شهركي به نام «جونز تاون» ايجاد مينمايند.
در نگاه اول جيمز جونز و معبد مردم يك تجربه موفق به نظر ميرسيد، اما به تدريج تبديل به يك فرقه شد و با استقرار در «جونز تاون» كنترل بر پيروانش بيشتر و شديدتر شد و كمكم حتي از اعتقادات مذهبي دست كشيد و تبديل به يك جريان سياسي شد. در اين هنگام نه تنها اعضاي فرقه بايد به جونز متعهد و وفادار ميشدند بلكه بايد تمام دارايي خود را نيز در اختيار «پدر» قرار ميدادند. بعدها خود را به عنوان مسيح زمان معرفي كرد و در نهايت ادعاي خدايي نمود. جمله معروف «اگر وجود خداوند را در من ببينيد اشكالي ندارد» از افاضات اوست. ماجراي «جيمز جونز» تا آنجا پيش رفت كه گفته شده به پيروان خود مواد روانگردان و آرامبخش ميداد، ساعتهاي طولاني از آنها كار ميكشيد و خبرهايي از تجاوز به زناني كه از پيروان او بودند و حتي قتل هم شنيده ميشد. و در نهايت سال 1978 ميلادي از ترس دستگيري دستور خودكشي دستهجمعي صادر ميكند و بيش از 900 نفر از اعضاي فرقه او با خوردن سم خودكشي كردند. نكته مهم اينكه همسرش تا پايان راه در كنار او ماند.
ماجراي «جيمز جونز» مثال خوبي است براي اينكه پي ببريم يك فرد چگونه قادر است با توهمات خود تا جايي پيش برود كه حتي پيروانش را وادار كند با دست خود جان خود را بگيرند. «جيمز جونز» و «معبد مردم» سالهاست كه موضوع تحقيقات روانشناسان باليني، روانشناسان اجتماعي و جامعهشناسان است و سوژه بسياري از كتابها، مقالات، فيلمهاي مستند، شعر، موسيقي و فيلمهاي سينمايي شده.
از منظر روانشناسي اجتماعي موضوع متابعت و پيروي از خواستههاي ديگران، يا به اصطلاح اطاعت از دستور بسيار مورد توجه است. با اين مقدمه كوتاه و فشرده شايد بتوان تبيين بهتري از رفتارهاي «اكبر خرمدين» ارايه داد. خونسردي، شكرگزاري، نشان دادن علامت پيروزي با دست، همراهي و همدستي همسرش و حتي براساس آخرين اخبار منتشرشده همراهي دخترش در قتل دامادش و... همه و همه اين فرضيه را ميتواند مطرح سازد كه او در 10 سال گذشته و شايد هم خيلي پيشتر فرقهاي ايجاد نموده يا خود و اعضاي خانوادهاش عضوي از فرقهاي باشند كه كشتن افراد را در صورت سرپيچي از دستورات - حتي اگر فرزند خود آدم هم باشد- به عنوان بخشي از مقررات پذيرفتهاند و چنانچه اين دستور را انجام دهند به وظايف ديني يا رسالت يا ماموريت خود عمل نموده، شكرگزاري ميكنند و پيروز شدهاند. البته همانطوركه اشاره شد اينها فقط يك حدس است.
با انجام تحقيقات بيشتر و چنانچه به روانشناسان و جامعهشناسان اجازه دهند با انجام مصاحبههاي علمي و تخصصي و معاينه آنها از نزديك در كنار بازپرسان خبره شايد بتوان متوجه شد كه آيا با يك فرقه مخوف سروكار داريم؟ آيا با فردي روانپريش و متوهم روبهرو هستيم كه هذيان ميگويد؟ يا با كسي كه داستانسرايي ميكند و حقايق را پنهان مينمايد؟ يا...
در هر حال تا روشن شدن ابعاد ماجرا، مشخص شدن تمامي علل و انگيزهها، دانستن همه جزييات و يافتن پاسخ تمامي پرسشهاي مهمي كه مطرح است، بايد منتظر ماند و از قضاوتهاي سادهانگارانه و نتيجهگيريهاي عجولانه پرهيز كرد.