• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۴ خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4964 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۸ تير

در نقد مواجهات خودِ استعلاییِ متکبر

کبوتر ارشدی

بنابر گفته میشل فوکو وقتی تاثیر و تاثر بین خود و دیگری به شکل دیالکتیک هگلی، در نهایت گفت و گویی یک طرفه است و  بر دیگری غلبه خواهد کرد، ناتوانی درک دیگری، در فلسفه سوژه خودش را به خوبی نشان می دهد. بر همین مبنا، فاعل این تفکر -که همواره می پندارد اوست که می داند چیزها به چه معنا هستند و دچار خودشیفتگی استعلایی ست- همان "سوژه گرایِ متافیزیکی" ست. از این منظر تاریخ تحت انقیاد سوژه بی زمان است نه سوژه انسانی متجسد حاضر در میانه تاریخ. انسان کرانمند حاضر در جریان تاریخ، اخلاق گفت و گویی دارد. برای نمونه در وادی چنین تفکری، اگر بخواهیم شعر را تعریف کنیم، چه خواهد شد؟ برای رسیدن به تعریف شعر، سخن ها گفته و شنیده شده، اینک برای رهایی از تعریف های فروبسته، فقط جایی میان گفت و گو و نقد، موضعی است که شعر می‌تواند مختصات بیابد. هنگامی که به نظر می‌رسد چیزی را کاملا می شناسیم، چیزی که فکر می کنیم کاملا می دانیم، ناگهان چهره یا جنبه‌ای نو و غیرمنتظره می نمایاند. در سنت اندیشه کلاسیک، شعر هرآن چیزی ست که "مرجع" آن را تایید کند. مرجع می داند قالب و صُوَر خیال و موسیقی شعر و بدایع و بدعت هایش کجاست و بی شک می گوید چه چیزی شعر است و کدام نیست. امروز به اعتبار اندیشه انتقادی و نقد هرگونه "سوژه-بنیانی"، و البته نه در معنای تایید نسبی‌گرایی صرف و تمایلات پست مدرن، فراگرفته‌ایم که مواجهه با شعر فقط به مدد به رسمیت شناختن آن و گفت و گو با آن است که می تواند ما را خجالت‌زده نکند. اگر نمی خواهیم به رسمیت بشناسیم، می توانیم در اوج درخودفروبستگی ایدئالیسم استعلایی، سخن‌سرایی کنیم. اما اگر می خواهیم درباره شعر چیزی بگوییم، مجبوریم پیش از هر نوع قضاوت پیشینی، به طور انضمامی و تاریخی نسبت به آن و نه در قطعیتی دور از آن، وارد گفت‌و‌گو شویم. 
الزاما آن که بابت انتشار دفتر شعرهایش پول داده است(آنطور که مراد فرهادپور در سخنرانی اش با عنوان "درباره شعر" می گوید)، نمونه زوال نیست. اگر مساله را در موقف دیگری رقم بزنیم، می فهمیم یکی از راه های دور زدن مافیای نشر و رسانه و مرجعیت و گروه های منزلتی قدرت، به ویژه در دهه گذشته، همین پول دادن و کتاب دار شدن بوده است. این حکم که در میان کتاب هایِ بدون پشتوانه ناشر و مافیای پخش، که از  بازار کتاب سردرآورده اند، به طور قطع شعری وجود ندارد، از نگاهی خودمرجع‌پندار و دور از اندیشه انتقادی برمی آید. 
شعر را فقط در گفت و گو با آن می شود دانست. حتی جناب هایدگر هم نمی تواند ذیل عنوان هنر اصیل و شعر والا و ستایش هیجانی از هولدرلین اذهان وقاد را منقاد سازد. از چنین تفکرات فاخرمآب و اصالتجو، فاشیسم ادبی و ممیزی بیرون خواهد آمد. 
شعر فارسی از دهه شصت به این سو، به استناد آنچه موجود است و نه آنچه می خواهیم موجود باشد، سویه ها سیاسی و درگیر با شرایط روز داشته است. این شعر متکثر در فرم و معنا و شیوه بیان، دارای جنبه های پرفورماتیو متنوعی است. نمی شود در کل همه آن را ذیل زوال و افسردگی و به درون رفتن تحدید کرد. شاعر امروز نه آن شاعریست که "حیات درونی" ذاتی دارد و نه پرنده الهام بر شانه اش می‌نشیند. او در حال بسط و واگشایی ظرفیت های رخداد شعر نیمایی است. با اینکه شاعر شکست های بزرگ است، اما در مقام انسان انضمامی کرانمند، به دیالکتیک بیرون و درون رسیده است. نمی شود تنوع شعر فارسی را از دهه شصت به این سو، با گزاره های کلی و اصم قضاوت کرد. شاعران زیادی فعالیت های متفاوت و رویکردهای فکری و سیاسی و اخلاقی بسیار متکثری ارایه داده اند. عجیب است ضمن ادعای صریحِ نخواندن شعر چند دهه، آن را شعر زوال بنامیم و البته بگوییم تک و توک شعرهایی هم به سطح رخداد رسیده اند و حیات فکری مستقلی پیدا کرده‌اند. یادمان باشد با بلوف نمی‌شود نقد کرد، فقط می شود قمار کرد. اصلا رخداد امری فردی نیست. تاریخ و دوران و سطوح معرفت شناسانه و ضرورت تحول و فشار هستی شناسانه و جابه جایی ترم های شناختی و دشواری‌های قالب و فرم زبان و بسیاری چیزها ملزم می کند تا رخدادی حاصل شود. با طرح ایده نمی توان "عاملیت رخدادی" داشت. رخداد در خلق آثار بروز می کند، "آنی" نیست، پایانه های یک روند است. لزومی هم بر رخدادی بودن نیست. شرطی چنین، هزل است. نیما به طور پیشینی آرزوی "عاملیت رخدادی" نداشت. او درک دورانی درست و به موقع از الزام ها و ضرورت تغییر داشت. حالا که نیما زبان را گشوده و نگاه را دیگرگون کرده، همچنان ظرفیت های همان گشایش است که در حال گشایش های مدام است. اگر شرط شعر را رخدادی بودن آن بدانیم، باید سکوت را بپذیریم، چرا که به همین اعتبار خود ما هم نتوانسته ایم عامل هیچ رخدادی باشیم. شعر مقاومتی است که نیروی گفت و گوی تاریخی را آزاد می کند و البته شعر نیما "چون آرامش گفتار معرفتی و گفتار قدرت" را به هم زد، از این رو سیاسی نیز بود. شعر بدون این نیرو، نمی تواند مدعی سیاسی بودن باشد. ناب بودن هم الزاما به معنای سیاسی بودن نیست. می تواند باشد آن چنان که می تواند نباشد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون