• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4977 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۳ تير

ژوليا كريستيوا: به رسميت شناختن يگانگي آسيب‌پذيري- 1

زهرا عباسي

اغلب نظريه‌هاي مربوط به ناتواني، مقوله ناتواني را پديده‌اي وابسته به موقعيت مي‌پندارند؛ پديده‌اي كه «تلاقي دسته‌بندي‌هاي فراگير و تعريف‌كننده حيات» است (گرو، 2013). در يادداشت پيشين اشاره‌اي به فيلسوفاني داشتم كه از جايگاه مادري و تجربه زيسته به مقوله ناتواني و مراقبت در جامعه پرداخته‌اند. يكي از انديشمندان مطرح اين حوزه ژوليا كريستيوا، فيلسوف، نويسنده و روانكاو مطرح فرانسوي است. او در مرحله سوم حيات نظريه‌اش بر مقوله ناتواني تاكيد دارد و در وجه كلي‌تر با استفاده از نظريه پيشين خود در علم روانكاوي، طرد (objection)، به مساله آسيب‌پذيري مي‌پردازد. موقعيت او به عنوان مادري كه فرزند ناتوان دارد و همچنين منتقد جريان اصلي اومانيسم در دنياي مدرن، به ويژه سياست‌هاي دولت فرانسه درخصوص حقوق ناتوانان، او را به يكي از نظريه‌پردازان حوزه مربوط به ناتواني و مراقبت بدل كرده است. در دو متن «آزادي، برابري، برادري، ... آسيب‌پذيري»، (شرحي از موقعيت ناتواني در فرانسه امروزي) و «يك تراژدي و يك رويا: بازبيني ناتواني»، (فراخواني بر بازتعريف اومانيسم و دعوتي به شكل‌دهي يك اومانيسم جديد بر پايه تكينگي سنجش‌ناپذير هر فرد)، آراي خود را در خصوص ناتواني و مراقبت در دنياي مدرن شرح داده است. او معتقد است ناتواني به مثابه فرصتي براي تحقق روياي او، شكل‌دهي دوباره پيوند اجتماعي است. كريستوا در متن يك تراژدي و يك رويا ناتواني را تراژدي دنياي مدرن و در عين حال تجربه‌اي براي آزمودن ظرفيت آن مي‌داند. ناتواني نمود مدرن تراژدي است، چراكه يادآور فاني بودن فرديت و اجتماع است. به دنبال بحث كيتي در خصوص مراقبت از افرادي كه عامليت و هويت و فرديت (subjectivity) آنان در دسترس نيست (معلولين شديد ذهني)، زبان (ارتباطي) ديگري به كار مي‌آيد، براي كيتي اين زبان لذت و براي كريستيوا اين زبان تعامل است و براي توضيح آن از «تمايز منزوي‌سازي كه قابل تقسيم نيست» استفاده مي‌كند. روياي او غلبه بر اين تمايز منزوي‌ساز است. اين انزوا ريشه در پيامدهاي ناشي از بازخوردهاي رواني افراد بدون ناتواني با فرد داراي ناتواني دارد.  كريستوا با چشم‌اندازي سياسي به مساله مراقبت و ناتواني مي‌پردازد: وضعيت آرماني براي فرد ناتوان، تعامل است و نه ادغام تجاري او و روند توانمندسازي‌اش از اصول، مراحل و فرآيند برخوردار است نه يك رنسانس شخصي و ناگهاني. هرچند او ناتواني را تنها در مواجهه با فاني بودن تعريف و به همين خاطر امكان شرح ناتواني در دنياي مدرن را محدود مي‌كند. منحصر به فرد بودن هر شخص نقطه‌عطف نظريات كريستيوا در ناتواني است. به اين معنا كه صحبت از حقوق ناتوانان بدون احترام به فرديت و غيرقابل مقايسه يا غيرقابل تقليل پنداشتن عامليت و فرديت و هويت (subjectivity) آنان غيرممكن است. به بيان ديگر، پيوند اجتماعي كه او به دنبال آن است تنها از طريق عشق امكان‌پذير است. عشق در نظر او «ميل و اراده‌اي است كه از طريق آن تكين (فرد منحصر به‌فرد، در اينجا فرد داراي ناتواني) امكان تصريح، به رسميت شناخته شدن و توسعه فردي را داشته باشد. وراي همبستگي (solidarity) كه در پايداري خود دشواري‌هاي زيادي دارد، تنها اين شكل از عشق است كه مي‌تواند سبب شود تكينگي مثبت و نه ناقص شاهد فنا (فرد داراي ناتواني) در جامعه شكوفا شود. جامعه‌اي كه بر پايه هنجاري شكل گرفته كه بدون آن هنجار، پيوندي وجود ندارد، هنجاري كه مي‌تواند منجر به تولد ديگر هنجارها شود.» به بياني ديگر او با دعوت به مواجهه و پذيرش آسيب‌پذيري، در جست‌وجوي دنياي نو و چندصدايي است.  كريستيوا به اقتضاي پيشينه زبان‌شناسي خود روي سوژه راوي متمركز است در مقايسه با كيتي كه بر فرد داراي ناتواني كه سوبژكتيويتي قابل دسترسي ندارد تمركز مي‌كند و احساسات لطيف و لذت رابطه صميمانه فرد به فرد را نقطه عطف مراقبت مي‌داند.  منتقدان آراي كريستيوا در خصوص ناتواني «زبان روانكاوانه، لحن تراژيك و دعاوي ذات باوري» (بونخ) وي را مساله‌دار مي‌دانند. تمركز كريستيوا به جاي رويكردهاي جهاني به رويكرد فردي و تفاوت‌هاي ميان‌فردي (بدن‌مندي) تغيير جهت داده است. گرو، استاد پژوهش‌هاي كيفي در دانشگاه اسلو، با خوانشي بلاغي بر اين عقيده است كه تقسيم‌بندي دنيا به افراد داراي ناتواني و افراد بدون ناتواني و مورد خطاب قرار دادن «ما»، (افراد بدون ناتواني) به انزواي افراد داراي ناتواني دامن مي‌زند. در واقع تاكيد كريستيوا بر تفاوت مخاطبان و تقسيم‌بندي ما و آنها، با آرمان اوست كه اتصال دو دنياي ناتوانان و غيرناتوانان در تناقض است. چرا كه اين اتصال با انفصال مخاطبانش از افراد داراي ناتواني نقض مي‌شود. هرچند، مساله‌اي كه گرو از آن چشم‌پوشي مي‌كند، اقتضاي مخاطب قرار دادن افراد مسوول شرايط نابسامان افراد داراي ناتواني، يعني «ما» است. گرو ادامه مي‌دهد كه خلق دنياي افراد بدون ناتواني (استعاري يا واقعي) به عنوان دنيايي مجزا يا صرفا تجربه و حالتي متفاوت، لاجرم فرد بدون ناتواني را مجبور به پرسش اين سوال از خود مي‌كند: من ناتوانم يا نه؟ سوال ديگر گرو اين است: فرد داراي ناتواني كه خود را مخاطب كريستيوا مي‌داند، نمي‌تواند جايگاهي براي خود در نظريات وي پيدا كند. «بنابراين مخاطب فرضي كريستيوا تنها به يكي از دو جهان تعلق دارد نه هر دو». پاسخ گرو به اين تناقضات اين است كه هرچقدر ناتواني به عنوان مخمصه‌اي دهشتناك و منحصربه‌فرد بازنمايي شود، تغيير اجتماعي ناممكن‌تر مي‌شود. گرو در پاسخ به نقدهاي خود از كريستيوا ادامه مي‌دهد كه: «يك وضعيت معلوليت وجود ندارد، وضعيتي كه موقعيت انزوا و محروميت هم باشد، بلكه وضعيت‌هايي وجود دارد كه افراد معلول در آن در حركت هستند و در آن معلوليت، انزوا و محروميت با توجه به شرايط جسمي و اجتماعي در جذر و مد است.» (51). گرو در اين خوانش با تاكيد بر استفاده مكرر كريستيوا از صفات فاصله، شكاف و پرتگاه عظيم در توصيف موقعيت زيسته افراد داراي ناتواني، بر اين عقيده است كه نظريات كريستيوا از اعتبار تاريخي برخوردار نيست و ايراد اصلي نظريه‌اش تمايز ذاتي است كه ميان فرد داراي ناتواني و فرد بدون ناتواني قائل است: شكل به‌خصوصي از ذات‌گرايي.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون