• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4989 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۱۰ مرداد

درباره فيلم «رفقاي عزيز» به كارگرداني آندري كونچالفسكي

دوران خوش و خونين خروشچف

محمدحسن خدايي

آخرين ساخته‌ آندري كونچالفسكي، نقدي است راديكال به سياست‌هاي حزبي دوران خروشچف در قبال اعتصابات كارگري منطقه Novocherkassk شوروي به سال ۱۹۶۲. ماجرا از آنجا آغاز مي‌شود كه گويي دولت مركزي قيمت مواد خوراكي را افزايش داده بدون آنكه دستمزدها را متناسب با آن بالا ببرد. حتي عنوان مي‌شود كه به دليل كمبود منابع مالي، مي‌بايست سطح عمومي دستمزدها يك سوم كاهش يابد. مسوولان دولتي مدعي هستند كه افزايش قيمت مواد خوراكي در نهايت به بهبود كيفيت و فراواني اين محصولات منجر خواهد شد. ادعايي خلاف واقع كه موجب خشم كارگران و تجمع آنان مقابل ادارات دولتي در اين منطقه مي‌شود. كارگران صنعتي دست به اعتصاب زده و پاسخ مقامات مسوول در قدم اول كنترل مسالمت‌آميز اعتراضات، سپس گفت‌وگو با كارگران معترض و در نهايت درخواست نيروي كمكي از حزب مركزي كمونيست شوروي براي مقابله با معترضان خشمگين است. فرآيندي كه در نهايت به خشونت كشيده شده و با مداخله پيدا و پنهان نيروهاي امنيتي به كشته شدن تعداد زيادي از مردم عادي منتهي مي‌شود. في‌الواقع ناخودآگاه سياسي فيلم تلاش دارد اين پرسش را مطرح ‌كند كه در يك نظام كمونيستي مانند شوروي كه ايدئولوژي سياسي‌اش مبتني بر صيانت از حقوق كارگران است و لاجرم حق اعتصاب و اعتراض محترم، وقتي كه قيمت‌ها افزايش مي‌يابد و دستمزدها كاهش مي‌يابد، آيا پرولتريا حقِ اعتراض دارد يا آنكه هر شكلي از اعتصاب گناهي است غيرقابل بخشش در به چالش كشيدن اقدامات رفاهي دولت؟ آندري كونچالفسكي به درخشاني نشان مي‌دهد كه يك نظام توتاليتر مانند حزب كمونيست شوروي در دهه شصت ميلادي، توان مواجهه با اعتراضات كارگري را ندارد و در مواجهه با آن گرفتار سرگيجه سياسي مي‌شود. مقابله خشن با معترضان به دست نيروهاي «كا. گ. ب» و قتل عام عده‌اي كثير از مردمان عادي، نشان از به بن‌بست رسيدن نظم سياسي در تمشيت امور است. جالب آنكه اين سركوب خونين برخلاف راهكار ارتش اعمال مي‌شود و اين واقعيت مهم را آشكار مي‌كند كه گويا مابين نيروهاي نظامي و اطلاعاتي اختلاف بر سر مديريت بحران وجود دارد. بنابراين ميدان سياست به رقابتي تعيين‌كننده و گاه خسارت‌بار مابين ارتش و «كا. گ. ب» بدل مي‌شود. آندري كونچالفسكي در مقام كارگردان، نيروهاي اطلاعاتي را پيروز اين رقابت نفس‌گير مي‌داند و «كا. گ. ب» را تعيين‌كننده خط‌مشي اصلي حزب كمونيست در رفع بحران‌هاي ريز و درشتِ حكومت شوراها. اين يعني امنيتي شدن هر چه بيشتر ساختار سياسي شوروي در سال‌هاي پاياني حكومت و دور شدن از آرمان‌هاي انقلاب اكتبر 1917. فيلم البته نگاهي طعنه‌آميز به دوران خروشچف دارد كه حتي در مقايسه با دوران استالين، چه حكومت‌كنندگان و چه حكومت‌شوندگان، گرفتار بحرانِ وفاداري به ايدئولوژي حزب حاكم هستند. براي كساني كه در حكومت استالين زندگي كرده و تجربه يك عضو مسوول حزب كمونيست را از سر گذرانده بودند، دوران اصلاحات خروشچفي و چرخش‌هاي ايدئولوژيك منبعث از آن حقيقتا يك ورطه هولناك محسوب مي‌شود. اين ميلِ بازگشت به دوران استالين، مدام از زبان شخصيت اصلي فيلم يعني «ليودا» با بازي تاثيرگذار Julia Vysotskaya نمايان است. زني از مقامات محلي حزب كمونيست كه باور دارد در مقابل شورشيان، مي‌بايست چهره‌اي مقتدر از حكومت ارايه داد و بدون هر گونه مماشات، رهبران اعتصاب را به چنگال قانون سپرد و با اشد مجازات به استقبال آنان رفت. ليودا كه روزگاري در جبهه‌هاي جنگ جهاني دوم حضور داشته و با عشق زندگي‌اش آشنا و سپس شاهد مرگ او بوده اين روزها با يكي از مردان رده بالاي حزب رابطه‌اي نامشروع دارد. ليودا را مي‌توان يك شخصيت اقتدارطلب به قول آدورنو دانست كه بي‌شك عاشق قاطعيت استالين در بزنگاه‌هاي تند سياسي است. ديدگاه او در رابطه با شدت عمل حزب كمونيست در مقابل معترضان حتي مورد توجه مقامات بالا قرار گرفته و مقدمه‌اي است براي بركشيده شدن جايگاه سياسي او. ليودا وفادار به حزب كمونيست براي ترفيع يافتن مي‌تواند وارد رابطه‌اي نامشروع شود، پدر خويش را به خاطر گرايشات سياسي به تزار و پوشيدن لباس‌هاي آن دوران نكوهش كند و حتي فرزند دخترش را به خاطر سبك زندگي متفاوت از خانه بيرون كند. اما اين باور به حزب در نزد ليودا نهايتا دچار بحران مي‌شود چراكه در بطن فاجعه و روبرو شدن با بدن خون‌آلود معترضان در بيمارستان و غسال‌خانه، ناگهان دخترش سوتكا ناپديد مي‌شود. ليودا ميان باور به ايدئولوژي حزب و گم‌گشتگي فرزند سرگردان شده است. لحظه‌اي كه همچون پتك فرود مي‌آيد و او را در مقام يك كمونيست باورمند اما معترض به خروشچف، دچار استيصال و پرسش‌هاي بي‌پاسخ مي‌كند. اخلاقيات ليودا بعد از غياب فرزند، دستخوش بحران است و چندان خبري از آن بانوي مقتدر نيست كه راه بقا در يك ساختار اقتدارگرايانه را به خوبي مي‌شناسد و همگان را به وفاداري به ايدئولوژي متعالي حزب كمونيست دعوت مي‌كند. 
فيلم  «رفقاي عزيز» را مي‌توان در باب «ميل» در جامعه شوروي دهه شصت ميلادي دانست. از همان ابتدا و با توجه به افزايش قيمت مواد غذايي و كاهش عمومي دستمزدها، مردم چنان بازنمايي مي‌شوند كه گويي هيچ دغدغه‌اي به غير از تهيه آذوقه و مايحتاج زندگي ندارند. يك ولع همگاني در تشكيل صف، تقلا براي پيدا كردن آذوقه‌اي بيشتر و نمايش مبتذل مصرف‌گرايي از نوع كمونيستي آن. با آنكه ايدئولوژي حزب كمونيست در رابطه با وظايف شهروندان كمابيش روشن است و مبتني بر كار زياد و مصرف اندك، اما چرا مدام اين وظيفه از زبان افراد مختلف بيان مي‌شود؟ گويا مردم چندان به اين ايدئولوژي باور ندارند و مدام اين وظايف مي‌بايست با تكرار گوشزد شود. اما واقعيت چيز ديگري است: يك ميل همگاني براي به دست آوردن مواد غذايي بيشتر. اينجا دقيقا با نيروي «ميل» طرف هستيم كه ژيژك در مقاله «شادي پس از يازده سپتامبر» در رابطه با كشورهاي كمونيستي در دهه هشتاد ميلادي همچون چكسلواكي توضيح مي‌دهد. كشورهايي كه نيازهاي مادي‌ آنان تا حدي برآورده شده بود اما گاهي كمبود يك كالا، مي‌توانست همچون يك يادآوري انقلابي عمل كند كه تنها نمي‌توان با فرمان «ميل» به پيش رفت. ميل از نظر ژيژك نيرويي است كه مردم را به پيش‌تر رفتن وامي‌دارد و به نظامي مي‌انجامد كه در آن پرولتاريا قطعا كمتر شاد است. به قول ژيژك خيانت به ميل را مي‌توان «شادي» ناميد. در فيلم كونچالفسكي با شكلي از شادي مواجه هستيم كه فاقد خوشبختي است. في‌الواقع زيستن زير سايه يك حكومت توتاليتر كه هر نوع اعتراض را خيانت به آرمان پرولتاريا فرض مي‌داند شادي را از خوشبختي واقعي تهي مي‌كند. حزب كمونيست معتقد است كه چرا كارگران نبايد متوجه وضعيت حساس كنوني باشند و همصدا با سرمايه‌داري جهاني، كارآمدي حزب را به چالش كشند. كونچالفسكي در يك درام تاريخي بار ديگر نقبي به گذشته مي‌زند و بحران مشروعيت را در شوروي دهه شصت ميلادي به تصوير مي‌كشد. طنز تلخ ماجرا آنجاست كه انقلاب اكتبر كه عليه اشرافيتِ در حال زوال دوران تزار به وقوع پيوست، خود بدل به ساختاري ضد انقلابي شد كه با كوچك‌ترين صداي اعتراض، دستپاچه و دست به خشونت ‌زد. با آنكه در تمامي اركان اين نظام كمونيستي، سلسه مراتب قدرت، با عنوان پرطمطراق «رفقاي خوب» نفي شد تا توهمي از برابري را ايجاد كند اما در واقعيت امر، حكومت شوراها گرفتار طبقه متنفذ «نومن كلاتوراها» شد. جماعتي برخوردار كه نمي‌بايست مدعي باشند كه سوژه‌هاي راستين انقلاب اكتبر هستند، چراكه انقلابي راستين آن كارگران معترضي بودند كه عليه فساد دوران خروشچف قيام كرده و بار ديگر تغييراتي انقلابي را خواستار شدند. آندري كونچالفسكي با روايتِ گسست ايدئولوژيك ليودا، اين نكته را گوشزد مي‌كند كه سوژه‌هاي سياسي حتي در يك ساختار اقتدارگرايانه هم مي‌توانند سربرآورند. درست نقطه‌اي كه انقلابيون دست به تشكيل حكومت زده و هر نوع انقلاب را ضدانقلاب معرفي مي‌كنند. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون