خاطرات سفر و حضر (32)
اسماعيل كهرم
ايراني در خارج از ايران به دنبال آثاري است كه او را به ياد ايران بيندازد. در ايتاليا به دنبال مجسمه فردوسي و در امريكا به دنبال منشور كوروش و مجسمه تختي بزرگ ميگردد و بنده شكاربان ايراني در هندوستان، به دنبال ديدن شير ايراني بودم. خشك شده آن را ديده بودم. در موزه باغوحش لندن. ولي زنده آن را نديده بودم. در راه رسيدن به دهلينو، به شهري ميرفتم كه آگهي كرده بود كه شير ايراني در باغوحش خود دارد. تاكسي من را به اطراف باغوحش برد. از پشت نردهها چند شير را ديدم. آنها صددرصد ايراني بودند. با يال مشكي، زيبا و تيره. زير شكم يك پوست آويزان به هم دوخته شده بود! آنقدر زيبا بود، با شكوه و كاملا ايراني. من خيلي متاسف بودم كه اين شير در موطن خود نبود! ولي از اين دلخوش بودم كه بالاخره نژاد شير ژيان ايراني از روي زمين محو نشده! تا ريشه در آب است، اميد ثمري هست. احساس من از ديدن شير ايراني
Panthera Teo Persica وصف نشدني است. واي به روزي كه ديگر جانوران بومي ايران از اين كشور رخت بربندند. مباد. به راستي مباد آن روز و روزگار.