• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4993 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۱۴ مرداد

قباد آذرآيين با «توله‌هاي تلخ» آمد

روايتِ چند نسل در برزخ‌آباد راوي جنوبي

 «توله‌هاي تلخ» نوشته قباد آذرآيين منتشر شد.به گزارش «اعتماد»، «توله‌هاي تلخ» رماني است نوشته قباد آذرآيين، نويسنده نام‌آشناي جنوبي و متولد مسجد سليمان كه به تازگي از سوي  گروه انتشاراتي ققنوس راهي كتابفروشي‌ها شد.«توله‌هاي تلخ» از سري كتاب‌هايي است كه نشر هيلا ذيل عنوان «داستان‌هاي ايراني» منتشر مي‌كند. پيش از اين 106 عنوان از اين كتاب‌ها منتشر شده و رمان تازه آذرآيين، يكصدوهفتمين عنوان از اين سري كتاب‌هاست.
در خبري هم كه ديروز خبرگزاري مهر از انتشار اين كتاب منتشر كرد، آذرآيين نويسنده‌اي «بومي»نويس توصيف شده كه در داستان‌هايش عمدتا به مسائل جنوب ايران و به‌طور مشخص خوزستان مي‌پردازد. اقليم و زادبوم نويسنده معمولا در داستان‌هاي آذرآيين موضوعيت ويژه دارد. از آن جمله مي‌توان به روايت‌هاي او از منطقه مسجد سليمان و مساله استخراج نفت اشاره كرد.
از آثار پيشين قباد آذرآيين هم مي‌توان كتاب‌هايي چون «فوران»، «هجوم آفتاب»، «عقرب‌ها را زنده بگير»، «زنده به عشق»، «من... مهتاب صبوري»، «داستان من نوشته شد»، «چه سينما رفتني داشتي يدو!» و ... اشاره كرد.
كتاب «فوران» اين نويسنده را نيز سه سال پيش انتشارات هيلا منتشر كرد. رماني كه موضوع فورانِ نفت در منطقه مسجدسليمان و زندگي ۳ نسل از يك خانواده را دستمايه روايت خود قرار مي‌دهد و زمان داستاني آن از كشف و استخراج اولين چاه نفت ايران در مسجدسليمان تا روزگار كنوني را در بر مي‌گيرد.
رمان «توله‌هاي تلخ» هم در منطقه‌اي به ‌نام برزخ‌آباد در جنوب ايران جريان دارد و توسط يك ‌پسربچه نوجوان روايت مي‌شود. داستان از زمان حال و زماني كه راوي داستان، يك‌پدربزرگ است شروع مي‌شود و مقاطع مختلف زندگي او را از كودكي تا بزرگسالي شامل مي‌شود. راوي قصه كه توسط دكترها جواب شده و اميدي به نجاتش نيست، سعي مي‌كند بخوابد و بلافاصله پس از خوابيدن، خواب كودكي‌اش را مي‌بيند.
«توله‌هاي تلخ» مشتمل بر دو بخش و سي فصل است كه بخش اول 21 فصل و بخش دوم 9 فصل دارد.
در ادامه بخشي از اين رمان را مي‌خوانيد: 
يك لحظه يادم رفته بود منظورش از بي‌بي‌ كيست، گفته بودم: «بي‌بي؟! كدوم بي‌بي؟»
گفته بود: «بي‌بي‌ ديگه خنگه... مگه ما چن تا بي‌بي‌ تو برزخ‌آباد داريم؟»
يادم آمده بود، گفته بودم: «برو پي كارت عامو! مگه بي‌بي‌ موشه كه بتونيم بكشيمش؟»
خروس كه انگار حرف‌هام را نمي‌شنيد و تو حال خودش بود، گفته بود: «مي‌كشيمش و چندتا محله رو از سرش راحت مي‌كنيم.»
بعد رو به من گفته بود: «البت، اول به زبون خوش بهش مي‌گيم تمام سندهاش رو بياره به ما تحويل بده، ما هم سندهاش رو جلو رو خودش آتيش مي‌زنيم، اگه قبول نكرد اون‌وقت خدمتش مي‌رسيم...»
گفته بودم: «آره ارواح خيكت! حتما اونم مي‌گه ‌اي به چشم، چه بچه‌هاي خوبي! بعدم مي‌ره سنداش رو مي‌آره دودستي تقديم ما مي‌كنه و مي‌گه بفرماييد بچه‌هاي گلم! ما هم جلو رو خودش كبريت مي‌كشيم و سندهاش رو خاكستر مي‌كنيم، دست‌آخر برامون يه كف هم مي‌زنه!»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون