ادامه از صفحه اول
مچگيريهاي زيانبار
دوم اينكه گذشته، گذشته است، اگر اين سياست را درست ميدانيم كه در گذشته انجام شده است، اكنون نيز از آن بايد حمايت كرد. مساله سياست را نبايد به نبودن يكي و بودن ديگري در قدرت تقليل داد. مساله اصلي انجام سياستهاي درست است كه به نفع همگان باشد. بسياري از افرادي كه پيشتر با سياست معيني مخالف بودهاند، بيش از آنكه ناشي از بدذاتي آنان باشد، ناشي از كماطلاعي آنان بوده و حالا كه در مصدر كار قرار گرفتهاند به ضرورت اجراي چنين سياستي پي بردهاند. البته طرفداران آن سياستها نيز در گذشته به نحوي عمل نكردند كه رضايت خاطر و توافق عمومي مردم را جلب كنند. براي نمونه دو موضوع افزايش قيمت حاملهاي انرژي و برجام را ميتوان مثال زد. كليات هر دو سياست قابل دفاع بود، ولي به شرطي كه زمينهسازي مناسبي انجام ميشد. در قضيه افزايش قيمت سوخت بايد در زمان مناسب و با پيشبيني تمهيدات عمومي و جلب رضايت عامه انجام ميشد. مردم بايد بفهمند كه چرا اين كار به نفع آنان است. حال اگر دولتي اين كار را نتواند انجام دهد و آن سياست با شكست مواجه شود، نبايد مخالفان آن زمان را در اجراي اين سياست و در شرايط ديگر سرزنش كرد. نمونه ديگر برجام است. برجام و توافق انجام شده قابل دفاع بود. ولي تصويري از برجام عرضه شد كه گويي كليد جادو و بازكننده همه مشكلات است كه تصويري واقعي نبود. در همان زمان هم بارها در نقد اين بزرگنمايي تذكر داده شد ولي ظاهرا گوش شنوايي نبود. واكسن و واردات آن نيز از همين قاعده تبعيت ميكند. مجموعه ساختار سياسي و بهطور مشخص مخالفان دروني دولت در ساختار قدرت، موافق واردات نبودند. در اين موضوع اقدامات آگاهيبخشي لازم در دفاع از ضرورت واردات واكسن انجام شد و مخالفت با واردات واكسن هيچ توجيهي نداشت، از اينرو دولت ميتوانست با تغيير وزير بهداشت اين مشكل را تا حدودي حل كند كه نكرد. با همه اينها اكنون ضروري نيست كه مخالفت قبلي طرفداران دولت فعلي با واردات را تبديل به چماق عليه اين دولت كرد. سياست تامين فوري واكسن را بايد تشويق كرد. بايد نگاهمان در همه امور به حل مسائل مردم باشد. از هر گونه سياست اقتصادي كه منجر به افزايش بهرهوري، كاهش رانت و حذف قيمتگذاري و كاهش كسري بودجه ميشود بايد حمايت كرد. از واردات واكسن، از توافق برجام، از تعديل متناسب قيمت حاملهاي انرژي دفاع ميكنيم. در عين حال بايد وعدههاي متوليان دولت كنوني درباره آزاديها و حقوق ملت و فضاي مجازي را به رخ آنان كشيد كه اكنون ميخواهند خلاف آنها عمل كنند. هر چند در اين موارد هم مستدل بايد توضيح داد كه چرا اين سياستها زيانبار است.
افسانه تغيير طالبان!
ديديم كه مقدسمآبها فقط با كمي تغيير در روشهاي خود در همه حال همان مقاصد را پيگير شدند و هماكنون هم با توان بيشتري سنگوارگي خود را نشان ميدهند و اگر شرايط اقتضا كند براي نمونه كل دانش پزشكي را نفي و امراض و راه درمان آنها را در طبايع بلغمي و سودايي جستوجو ميكنند. اگر طالبان تغيير كرده باشد بايد پرسيد كه ايشان چگونه بر اين امر دشوار و بعضا ناشدني دست يافتهاند؟ آنها كه تا ديروز در غارها و كوهها و بيابانها و صحراها و بعضي روستاهاي دورافتاده فقط همآغوش سلاح بودهاند و براي رفع حاجات خود مانند قرون گذشته رفتار كردهاند از تمدن شهري دور بودهاند و نظر به ابزار ارتباطي را جز براي جنگ حرام ميدانستهاند چگونه و تحت كدام تعاليم به تغيير دست يافتهاند؟ كدام دانشگاه و حتي مكتب و حوزه علميه در اجتماعشان نظريههاي جديد را به بحث گذاشته و آزادانه همديگر را نقد كردهاند تا از ميان چنين محيط علمي مجتهدان بزرگي ظهور كرده و تغيير را تئوريزه كرده باشند؟ غرب اگر متفاوت شد و جهان را دستخوش تغيير كرد حداقل 5 قرن طول كشيد و صدها دانشمند و فيلسوف و كشيش و نقاش و پيكرتراش و هنرمند برآمدند و جنگهاي خونين درگرفت و انقلابات عظيم شد تا سلطه كليسا را ابتدا از ذهن و روان خود دور كنند و بعد در صحنه اجتماع آن همه اقتدار و تصلب و آمريت و جزميت را در واتيكان محصور سازند. چه بسا اگر شرايط فراهم شود و كليسا قدرت پيدا كند بازهم بساط تكفير و تفتيش پهن شود! طالبان تغيير نكرده است، طالبان نميتواند تغيير كرده باشد مگر اينكه تصور كنيم حادثهاي ماورايي بر فراز عقلها و مناسبات و عرفها و قوانين متغن جامعهشناسانه روي داده و رسما قائل به معجزه شويم. آنها همين حالا هم رسما دموكراسي را نفي ميكنند و حاكميت را از آن اميرالمومنين خود ميدانند، همهچيز را مقيد به شريعت ميكنند و مسلما مرادشان از شريعت همان برداشت قشري است كه از دين دارند. بزرگترين تغييري كه ممكن است بر طالبان تحميل شده باشد اين است كه پذيرفتهاند با روشهاي عريان و خشونتآميز و بدوي درازاي حكومتشان به پنج سال نخواهد كشيد و اينبار با خطر بزرگتري به نام قيام مردم روبرو خواهند شد. مردمي كه مسلمانند ولي ديگر بعيد است ستم و خشونت را به نام دين بپذيرند. طالبان رموز سياست را آموختهاند و همان كساني كه سلاح به ايشان ميدهند و راه را برايشان باز ميكنند در گوششان نجوا كردهاند كه سياست بر دين و شريعت اولويت دارد و ميتوان رنگ پرچم را سفيد كرد و مدتي با اين بازيها مردم را فريفت. راستي در همين دنياي غرق در ارتباطات چه كسي تغيير كرده است كه طالبان تغيير كند؟ امريكا تغيير كرده است؟ روسيه تغيير كرده است؟ چين به جز در اقتصاد و براي گريز از گرسنگي صدها ميليون مردمش در كدام هدف و روشش تغيير ايجاد كرده است؟ همان آلماني كه در جنگ تا مرز محو شدن پيش رفت و واقعيتهاي جهان تاديبش كرد نجات بشكههاي مشروب خود از افغانستان را ارجح از نجات جان انسانها دانست! در اين جهان بيرحم تغيير مثل افسانهاي ميماند كه فقط به كار ايجاد روزنهاي از اميد براي فروماندگان و تهيدستان جهان ميآيد. هنوز هم مقدسين متحجر دين را دكان خود ميكنند، سرمايهسالاران با روشهاي جديد به غارت گرسنگان ميپردازند و هنوز هم اقويا به آساني بر ضعفا و رعايا ستم ميكنند و جان و مال آنها پشيزي برايشان ارزش ندارد و هنوز هم هستند نويسندگاني كه همهچيز را جلوي پاي قدرت تحريف ميكنند. ظاهر جهان تغيير كرده است ولي چه بسا باطنش غيرانسانيتر شده است. طالبان اينبار چراغ سياست را به همراه دارد و... چو دزدي با چراغ آيد گزيدهتر برد كالا و از اين زاويه طالبان ممكن است خطرناكتر هم شده باشد.