• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5054 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۲ آبان

حكايت رومبيدن....

آلبرت كوچويي

سال‌هاي آغازين دهه پنجاه بود. دوستي بعد از سال‌ها، از آبادان آمده بود، ميهمان من و دوست ديگر آباداني‌مان كه حالا به سبب تحصيل در دانشگاه و كار، تهراني شده بوديم. توي اتوبوس كه دوست‌مان را به تهران‌گردي مي‌برديم، در حالي كه خودمان در ناشي‌گري‌مان در تهران‌شناسي دست‌كمي از دوست تازه از آبادان نداشتيم با او در گپ و گفت بوديم. پرسيديم از آبادان چه خبر؟ دوست‌مان گفت: سيل آمد، همه خونه‌ها رومبيدند! با شنيدن كلمه «رومبيدن» كه چند سالي من و دوست تهراني‌شده‌ام نشنيده بوديم، زديم زير خنده. به دوست از آبادان تازه‌آمده‌مان برخورد كه، سي چي مي‌خندين؟ گفتيم به رومبيدن گفتنت. بگو خونه‌ها خراب شدن! گفت دو روزه اومدين تهران، شدين تهراني؟!
زبان ولايت‌تون يادتون رفت؟ وطن‌تون! بيشتر خنديديم. دوست‌مان تا اولين سايت بومگردي‌مان، با ما حرف نزد. تا آخر، سرسنگين بود. دوست‌مان هم مثل زنده‌ياد مرتضي احمدي كه به گويش تهراني مي‌گفت زبان تهراني. او هم مي‌گفت زبان آباداني! اين خاطره از آن روز يادم افتاد كه دوست ناديده همولايتي‌ام قباد آذرآيين، در داستانش، پر جذبه براي من، نه فقط به سبب زنده شدن يادهاي هر خوزستاني با حادثه‌هاي آشناي آن مثل آدم‌هاي بومي‌اش، به خاطر زبان پالوده و رواني روايت آن كه از حادثه‌اي مي‌گويد، كه از «رومبيدن » ياد مي‌كند. در داستان«توله‌هاي تلخ» همين‌جا بگويم، «توله» همان پنيرك است. يا به گفته آذرآيين بي‌خاصيت‌ترين آشي كه از آن مي‌پزند.
قباد آذرآيين از ديدار بيژن بهادري صاحب‌خانه مي‌گويد كه برايش مادر پارچ شيشه‌اي پرشربت آبليمو و ليوان سبز نشكن گذاشته روي گل ميز. كه: مهندس خيال نداشت زياد بنشيند. حرف تازه‌اي نداشت. خونه ديگه عمرش رو كرده پدرجان. بايد كوبيدش و رو به راهش كرد. هنوز حرف مهندس تمام نشده بود كه قطعه يخ از كمرش شكست و يخ از دهانه پارچ رومبيد پايين.... مي‌بينيد كه «رومبيد» فراتر از خراب شدن، ويران شدن است. مثل «دريس» كه فقط پوشيدن نيست كه انگليسي زبان‌ها به كار مي‌برند، جنوبي‌ها، براي آن، كاربرد بيشتري دارند. مثل شيك و پيك كردن و جز اينها.
فرنگي‌ها كه با شركت‌هاي نفتي به جنوب آمدند، جنوبي‌ها با تركيب واژه‌هاي بومي شده انگليسي يا به گفته‌شان«انگريزي»، گويشي متفاوت ابداع كردند. البته نه مثل «رومبيدن» كه فارسي اصيل است و واژه‌هاي اصيل بسيار ديگر. مثل آنجا كه: كاكا بزرگه عيدي مي‌گويد: زن و بچه آدم رو كورو پير مي‌كنن اميدوار خب، شكر خدا از ئي بابت مرخصه! همين مرخص بودن، براي جنوبي‌ها واژه‌اي فراتر از «مرخص» بودن است و بسياري واژه‌هاي ديگر. مقصود من از اين نگاه بر گويش جنوبي‌ها، البته هر شهري در جنوب، «فرهنگنامه» خاص خود را دارد. باري، قصد من اين است كه بگويم، اين واژه‌ها، دارند از حافظه آدم‌هاي بومي هر شهري در ميهن‌مان، پاك مي‌شوند تا نسل‌هايي ديگر، شايد فقط خاطره‌اي از آنها مانده باشد.
نويسندگاني چون قباد آذرآيين، در داستان‌هايش اين واژه‌ها و گويش را زنده نگه داشته است. بسياري ديگر هم مثل سيدشهاب رضوانيان در همدان، محمدعلي علومي در كرمان و البته، پژوهشگران بسيار هم. حيف است. نگذاريم آنها فقط در حافظه آدم‌ها بمانند. آنها را ثبت كنيم و در روايت‌ها، در داستان‌هاي‌مان، زنده نگه داريم. به گفته دوست آباداني‌مان، دو روز پشت به ولايت كردين يادتان نرود «ولايت‌تان» را. زبانش را به قول مرتضي احمدي، زنده نگه داريم مثل «زبان تهراني» كه مرتضي احمدي مي‌گفت!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون