• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5062 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۱۱ آبان

درازناي زخم‌هاي نام‌ناپذير

محمد صابري

خداوند، آيا قساوتت حكمتي است كه ما از آن سر درنمي‌آوريم؟ پس چه ناقص خلق‌مان كرده اگر محكوم به رنج بردنيم. چگونه است كه همه يكسان  رنج  نمي‌برند؟!» 
- از  متن كتاب

عصيان، اثر بديع و ژرف‌انديشانه يوزف روت نويسنده اتريشي است. داستاني مهيج و تامل‌برانگيز، نه تنها براي اهل كتاب كه براي آحاد جامعه‌اي كه به‌شدت و حدت درگير‌و‌دار مفاهيم اوليه انساني دست و پا مي‌‌زند. مردمي كه در درازناي قرون طعم تلخ ستم‌پيشگي و جنون و جهالت و خودكامگي را همه و همه با هم چشيده و دم بر نياورده. مردمي رنج ديده و اميدوار به رسيدن روزهايي برآمده  از  روياهايي نه‌چندان دور و دراز...
روايت تلخ و گزنده آندرياس پوم، سرباز فداكاري كه در جنگ جهاني يك پايش را از دست داده و تنها دستاوردش از جنگ، مجوز دولتي داشتن يك جعبه موسيقي خياباني است براي امرار معاش، تكرار  و باز تكرار يك تراژدي انساني  است.
پوم به قناعت‌پيشگي و زياده نخواستن و سر در گريبان بودنش عادت كرده و از كسي مطالبه‌اي ندارد و با هيچ آدمي در جامعه اعم از فرو دست و بالا‌دست سر ناسازگاري ندارد. با اين حال يك اتفاق پيش‌بيني نشده او را به تحمل ناعادلانه شش هفته زندان وامي‌دارد و ازاينجاست كه سر به عصيان مي‌گذارد و دولت، فرا‌دستان و گاه خداوند را به پرسش‌هايي معنادار و فيلسوف‌مآبانه فرا مي‌خواند. پرسش‌هايي از اين دست كه به راستي عدالت از كدام نهان‌خانه بر آدميان مي‌تابد و متوليان و مجريانش از كدام رتبه و مرتبه‌اند و  محكومان از كدام؟
او گاه به پيدا و پنهان جنگ ناخن مي‌‌كشد و گاه به پس از آن. با اين همه بر جنگ افروزان نمي‌آشوبد و بيش از همه‌چيز، واژه‌ها را به هماوردي معنا و مضمون اصيل و حقيقي‌اش مي‌طلبد. واژه‌هايي چون عدالت، حقيقت، راستي‌آزمايي، سهم‌خواهي و در نهايت حق.
روت مي‌گويد: 
«دولت بايد مسووليت اشتباهات خود را بر عهده بگيرد، نه اينكه يك شهروند  اشتباهات  دولت را  گوشزد كند.»
شايد اين جمله كه به ظاهر ساده به نظر مي‌رسد، بارها و بارها بر زبان ساكنان خيابان زندگي اين كره خاكي و به ظاهر پهناور، جاري شده باشد اما هيچگاه پاسخ در‌خور اعتنا و متقاعد‌كننده‌اي نيافته  باشد.  چرا؟!
چراي آن، حل معماي سر در كلافِ قرن‌ها سردرگمي و ناپيدايي و نيست‌انگاري انديشه‌هايي است كه چيز زيادي از زندگي نخواسته‌اند.
... و اما نزديك به اين‌ مضمون «سقوط» نام رماني از آلبر كامو، نويسنده خلاق قرن بيستمي فرانسه و برنده جايزه نوبل ادبيات در سال 1957 ميلادي است. در رمان «سقوط» نيز كه نخستين‌بار در سال ۱۹۵۶ منتشر شد، كامو به زبان و بياني ديگر، آدمي را به تامل و طرح پرسش‌هايي از اين دست وامي‌دارد. پرسش‌هايي كمابيش شبيهِ آنچه يوزف روت در «عصيان» طرح  مي‌كند.
در رمان آلبر كامو، ژان باتيست كلامنس كه ديرزماني وكيل پايه يك دادگستري بوده و حالا خود را قاضي توبه‌كار مي‌خواند، در شبي آرام و بي‌هيجان بر كناره رود سن، شاهد خودكشي زن زيبارويي بوده كه بي‌تفاوت از كنار آن گذشته است. او تا قبل از اين اتفاق همه فضايل انساني را در خود داشته و جامعه‌اي به تحسينش شب و روز نداشته است؛ اما ژان باتيست كلامنس بعد از آن دچار سقوطي هولناك از ارزش‌هاي انساني شده و در محاكمه اخلاق، خود پا پيش گذاشته  و ... 
در ترازوي نقد منصفانه عملكرد كلامنس و پوم نكته‌اي باريك‌تر از مو هست كه با توجه به آن شايد بتوان پاسخ برخي از پرسش‌هاي متبادر شده به ذهن‌هاي نيم‌بيدار و نيم‌انديشه‌ورز را يافت؛ اينكه جامعه رو به زوال و تهي از آرزو چگونه مي‌تواند از انسان‌هايي شرافتمند، فرومايگاني بسازد كه خود از اين  همه بي‌خبرند.
«عصيان» نشانگر مظلوميت يا خود‌آزاري يا هر تعريف قابل‌قبولي كه باشد، محصول ظلمي است پايدار. ظلمي برآمده از جانب انديشه‌هايي بيمار كه همچون سلول‌هاي سرطاني، بدنِ نحيفِ جامعه را در بر مي‌گيرند و در كوتاه‌زماني، فروپاشي مهار نشده‌اي را در بطن تاريخ رقم  مي‌زنند.
در برشي  از كتاب مي‌خوانيم: 
«پاي مصنوعي نرسيد، اما به‌ جايش بي‌نظمي، سقوط و انقلاب از راه رسيد. آندرياس پوم تازه دو هفته بعد آرام گرفت، آن‌هم بعد از آنكه از روزنامه‌ها، اتفاق‌ها و حرف‌هاي آدم‌ها دستگيرش شد كه در جمهوري‌ها هم اين حكومت‌ها هستند كه سرنوشت كشور را در دست دارند. در شهرهاي بزرگ به روي شورشيان آتش مي‌گشودند. اسپارتاكيست‌هاي كافر ساكت نمي‌شدند. احتمالامي‌خواستند حكومت را سرنگون كنند. آنها متوجه نبودند كه كارشان چه عواقبي ممكن بود در پي داشته باشد. يا بدطينت بودند يا ساده‌‌لوح. تيرباران شدند، حق‌شان بود. آدم‌هاي معمولي نبايد در كار خردمندان دخالت كنند. در اين ميان، آنها منتظر كميسيون پزشكي بودند. قرار بود در مورد نحوه ادامه كار بيمارستان و توانايي يا ناتواني بيماران براي كار كردن و چگونگي تأمين زندگي بيماران تصميم گرفته شود. شايعه‌اي در ديگر بيمارستان‌ها پيچيده بود مبني‌ بر اينكه فقط موجي‌ها مي‌توانند در بيمارستان‌ها بمانند. به مابقي افراد مبلغي پول داده مي‌شد و به بعضي هم مجوز جعبه موسيقي، اما صحبتي از دكه تمبر فروشي و نگهباني در پارك يا موزه  نبود.»
از  بي‌شمار درس گفتارهاي  عصيان يكي  اين است: 
بايد دردمندان و قناعت‌پيشگان را بيش از پيش دريافت كه بر آن چه مي‌كنند جز نام معلول و نه علت نمي‌توان گذارد.
در توصيف اين كتاب تاثيرگذار در ادبيات جهان نقد و نظرهاي بسياري نوشته شده است كه هر كدام گوشه‌اي ازاين اثر مشعشع و جاودان را به تصوير كشيده‌اند.
چنان كه روزنامه بريتانيايي در مطلبي درباره اين رمان خواندني  نوشته  است: 
«عصيان پرتره‌اي از خرده‌ريزهاي به‌ جامانده از جامعه‌اي متلاشي‌‌شده را در كمال سادگي به تصوير مي‌كشد؛ اما با وجود اين سادگي تا مدت‌ها بعد از خواندنش به فكر خواننده خطور مي‌كند.» (گاردين) 
 خواندن اين داستان جذاب را كه با آموزه‌هاي فلسفي، اخلاقي و ... قابل‌اعتنايي همراه است، به‌شدت پيشنهاد مي‌شود. «عصيان» را بخوانيم و بر رويدادهاي آن با جديت درنگ كنيم؛ كتابي كه به ما مي‌گويد قصه‌ها تنها براي خواندن نيستند. رماني كه يادآوري مي‌كند به ما كه درك بهتر هستي جز با تن دادن به انديشه و كتاب ميسر نيست.
«عصيان» به تازگي با ترجمه سينا درويش عمران  و كيوان غفاري از سوي نشر بيدگل منتشر شده  است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون