تصویر زنان بر تارک شهر، فرصتی دیگر برای شهر، برای همه
به صورت تکجنسیتی بوده هنوز با این چالش روبهرو هستند که آیا توان ارايه همه نیازهای شهروندان اعم از زن و مرد، کودک و بزرگسال، توانمند و کمتوان را ارايه دهند!؟
بخشی از نیازها از طریق ایجاد سازهها، یا تنظیم مقررات قابل دسترسی است اما بخش دیگری از آن نیازمند دمیدن روحی تازه در شهر است و آن باورپذیری حق بر شهر همه شهروندان به ویژه زنان است!
باورپذیری این مهم بستری برای بازآرایی روح شهر است که بتواند برای همه شهروندان قابل پذیرش باشد و او نیز بتواند همه را بپذیرد و تفکیکی از منظر جنسیت برای آن قائل نشود! ساعت عبورومرور؛ رنگهای سرد و خشک سازههای شهری، نورپردازی نامناسب، کمبود فضای سبز و ... تنها بخشی از آن تفاوتهای قابل مشاهده است، اما آنچه بیش از همه به چشم میآید کمبود رنگ زنان در شهراست.
وقتی تصاویر زنان بر در و دیوار این شهر نه از منظر روشهای خاص کشورهای دیگر بلکه از منظر فرهنگی و اجتماعی با رویکرد ملی و مذهبی دیده شود نیمی از جمعیت شهر باور میکند که هست و دیده شده و نیمی دیگر نیز باور میکند که وجود دارند و باید دیده شوند! نظیر این اقدامات، از تصاویر ورزشکاران، نویسندگان زن و ... در شهر دیده شده است.
وقتی بر معابر و کوچههای شهر اسامی زنان دیده میشود این مهم بیشتر به عینیت نزدیک میشود و شهروندان باور میکنند که شهر برای همه است! شهر برای همه از نامهایش، از سازههایش، از برنامههایش، از رفتارش شناخته میشود. پس چه خوب است مدیریت شهری با نگاهی دیگر به شهر فرصتهای شهر برای همه را تجربه کند و حق به شهر را نه یک رویکرد فانتزی بلکه یک حقیقت مسلم بداند و ظرفیتهای شهری را برای دستیابی به آن فراهم کند!
حضور مدیران زن در مدیریت شهری در ردههای تصمیمگیر این امکان را به شهر میدهد که شهر را جور دیگر دید و به قول سهراب سپهری چشمها را باید شست جور دیگر باید دید! در یک مطالعه دانشگاهی در شهر تهران موضوع حق به شهر مورد بررسی قرار گرفته و نتایح آن موید آن است که مشارکت زنان در شهر و اختصاصیابی فضای شهری به زنان کمتر از مردان است. در این مطالعه کمتوجهی به مشارکت زنان برای مدیریت شهری و کمبود برنامهریزی عمومی در فضای عمومی مورد توجه قرارگرفته است.
به امید ان روز که شهرها با خواستهای اولیه برای ساختنشان فاصله بگیرند و حوزه عمومی که امروز همانطورکه از نامش پیداست به واقع به عموم تعلق پیدا کند و ظرفیتها ی لازم برای آن تدارک دیده شود! شهر تهران نمونه خوبی برای تحقق بخشیدن به این مهم است که حوزه عمومی را به عینیت برساند و الگویی مطلوب برای دیگر شهرهای کشور باشد! تهران مرکزیت تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و رویکردی است؛ ازاینرو با ایجاد تحول در نگرش مدیریت شهری قادر است این مهم را به منصه ظهور برساند!
1- هانری لوفورواضع اصلی حق به شهر است او فضای شهری را حق جمعی میداند که در آن سایر حقوق اجتماعی تحقق پیدا میکند. او شهر را بازتاب کثرتگرایی و نیازهای ساکنان میداند و معتقد است دسترسی همگانی و آزاد به فضای شهر)عرصه عمومی شهر( پیش نیاز حق شهری است1991(, Lefebvre )
2- http://www.jsi-isa.ir/article_21087.html