ميزان مومنان
علياصغر شعردوست
فرشتگان خداوند دروازههاي عرش را ميگشايند. به كلاله ابرها، ستارگان به آبي آسمان و ذرات منور خورشيد، عرش را آذين ميبندند. تمامي پيامبران خداوند، قباي بهشتين بر دوش، آبگينههاي لبريز گلاب در دست از راه ميرسند و بر مخدههاي زربفت و پرنيان ساي عرش تكيه ميزنند. ملايكي كه از پنهانيترين بركههاي بهشت خداوند آمدهاند، تاجي از نيلوفران نورسيده با خود آوردهاند و ايستادهاند در انتظار رسول آخرين كه از جادههاي پرنياني بهشت خواهد آمد. فرشتگان خداوند آبي آسمان در نگاه به سمت ستاره باران عرش مينگرند. رسول آخرين، هلال نوراني ماه در دست، پيش ميآيد. نزديك ميشود. فرشتگان ستاره ميچينند و ميافشانند. پيامبران گلاب ميپاشند. پريان بركههاي دوردست بهشت نيلوفر مينشانند به هر جا كه رسول خدا قدم بر ميكند. رسول آخرين محمد مصطفى(ص) ميرسد از راه، با هلال نوراني ماه و تكيه ميزند بر مخده زربفت پرنيان ساي خويش. ملايك زانو ميزنند، هلال ماه برميگيرند و در گوشهاي از آسمان ميايستند و... بدينسان رمضان آغاز ميشود. رمضان كه ماه ميهماني خداوند است؛ رمضان كه دروازههاي گشوده عرش است؛ رمضان كه ماه صيام، كه ماه صلات كه ماه قرآن است...
مومنان مهياي ميهماني خداوند توشه روزه بر دوش از اذاني به اذاني ديگر سفر استجابت ميآغازند و ملايك از اذاني ديگر دروگران ساقههاي دعا ميشوند. گناهكاران، به شستوشوي جانهاي عاصيشان، به جستوجوي چشمههاي خداوندي برميآيند و ترنم اتُوبُ اِليك بر لب، جامههاي معاصي از تن و جان بر ميكنند. نيم شبان، هر كس با ستارگاني در نگاهش، با خورشيدي در سينهاش از ظلمت زمين ميگذرد و در آبادي خداوندي- عرش- گرد و غبار فرش از دست و پا ميشويد و ميهمان خوان خداوندي ميشود، تا اندرون خالي از طعامش، از انوار كبريايي لبريز شود. در ميهماني خداوندي، همگان نور مينوشند و بهشتي ميشوند. رمضان ميزان مومنان است. در اين ميزان بار عبادت مومنان از بار عبادت ملايك وزينتر ميآيد. ملايك آشفته، پلك خجلت فرو ميافكنند. و... رمضان چنين است؛ هديهاي است كه رسول آخرين، از عرش براي مومنان آورده است تا در طراوت آن تن و جان جلا دهند و غبار يكساله معاصي از تن بشويند و سالي ديگر را با شفافيت جانهاي پاكشان بياغازند. رسول آخرين، دو نگاه مهربانش را كه در آن ملاطفت هزار هزار گلبرگ نيلوفر است، بر مومنان ميگسترد؛ كه نيم شبان از بستر آسايش برميكنند و به بستر آرامش ميپيوندند. و ما –پيروان آخرين رسول- باشد كه با خشكي لبهامان به سلام رمضان بايستيم. به ميهماني ماهي برويم كه ما را خوان گسترده پروردگار ميبرد. در رمضان مستحيل شويم؛ چونان كه به وقت بازگشت، توشهاي لبريز استجابت داشته باشيم. كه مباد ما را خسران و حسرت آن لحظهاي كه بگويندمان گرسنگي و تشنگيتان جز گرسنگي و تشنگي نبوده است. به سير عرش برويم تا... يا ستاره بچينيم... يا ستاره شويم... يا حفره سياه بر پيشاني بازگرديم... «پروردگارا، ما را به روزه داشتن ياري ده؛ آنسان كه اعضاي بدن خويش از معاصي بازداريم؛ و در آنچه سبب خشنودي توست به كار داريم؛ تا به هيچ سخن بيهوده گوش نسپاري و به هيچ لهو و بازيچه ننگريم و به هيچ ممنوع دست نگشاييم.»