تاريخ جامعه ايران؛ نمادي از تركيب مناسب كنشگر و ساختار
عباس عبدي
در ميان رويدادهاي سياسي و اقتصادي ريز و درشتي كه در كشور رخ ميدهد، توجه ما به موضوعات مثبت فرهنگي كمتر است، در حالي كه اهميت اين رويدادها از موارد سياسي و اقتصادي اگر بيشتر نباشد، كمتر نيست. امروز «مراسم رونمايي از كتاب تاريخ جامع ايران» در مركز دايرهالمعارف بزرگ اسلامي برگزار ميشود. هرچند هنوز از محتوا و كيفيت اين كتاب 20 جلدي اطلاعي نداريم ولي برحسب اعتباري كه مركز دايرهالمعارف بزرگ اسلامي دارد، پيشاپيش ميتوان گفت كه اين كتاب در نوع خود اگر نگوييم بينظير، كمنظير خواهد بود. آنچنان كه گفته شده تمدن و جامعه ايران تاريخمند است به ناچار بايد درباره اين تاريخ بيطرفانه و علمي تحقيق كرد و نوشت و اجازه نداد كه برخي ترهات تاريخي به نام آموزش رسمي به خورد جوانان اين مرز و بوم داده شود و آنان را از تاريخ و تمدن خود منزجر كند. تنها از اين طريق است كه تاريخ گم كرده خود را پيدا خواهيم كرد. اين كتاب ميتواند آغازي نو در راه شناخت تاريخ و تمدن ايراني باشد؛ شناختي كه به هويتسازي ملت ايران كمك شاياني خواهد كرد و از اين رو اتفاقي مبارك و تاريخي محسوب ميشود. بررسي و نقد اين كتاب را بايد به عهده اهل آن سپرد كه پس از انتشار انجام ميشود و اگر كاستيهايي هم داشته باشد بنابر سنت موسسات مشابه، اين كتاب با چاپهاي جديد بهروز و تكميل خواهد شد و چنين نيست كه اين كتاب يك بار منتشر و تمام شود. اين كتاب با كتابهاي نوشته شده از طرف افراد فرق ميكند. اين كتابها مثل يك جريان سيال در رودخانه دانش و علم است كه هرازگاهي تكميل و تصحيح خواهد شد. نكته مهم اين مجموعه، آن طور كه از معرفينامه آن فهميده ميشود، همهجانبه بودن تاريخنگاري آن است، براي نمونه از ميان پنج جلد اول آنكه به تاريخ ايران پيش از اسلام اشاره دارد، سه جلد آن درباره تاريخ اقتصادي و اجتماعي، هنر و معماري و ادبيات و دانش و فلسفه ايرانيان است و از 15 جلد بعدي آنكه به تاريخ ايران پس از اسلام مربوط ميشود، نيز هشت جلد آن به مسائل فرهنگي، اجتماعي، ادبي، معماري و هنر پرداخته است كه كمبود منابع مكتوب و در دسترس در اين موضوعات براي علاقهمندان حس ميشد. از اين نظر مجموعه مذكور از جامعيتي بينظير برخوردار است. پرسشي كه براي هر ايراني و هر ناظر اجتماعي مطرح ميشود اين است كه در اين وانفساي بيثباتي مديريتي و نيز رفتارهاي بهشدت سليقهاي و حتي متعارض چگونه چنين اتفاقي رخ داده است؟ فراموش نكنيم كه توليد چنين مجموعههايي محصول كارهاي چندين دهه بوده و نيازمند ثبات در برنامه، بينش و مديريت است. كافي است كه چهار دوره رياستجمهوري را از سال 1368 تاكنون مقايسه كنيم و ببينيم كه تا چه حد تفاوتهاي رفتاري در اين چهار دوره بوده ولي مركز دايرهالمعارف اسلامي، در اين ميان راه و روش خود را داشته و گام به گام و مستمر پيش رفته و به بزرگترين نهاد پژوهشي در كشور و حتي منطقه تبديل شده است و پس از انتشار 21 جلد از دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، چهار جلد از دانشنامه ايران و دهها جلد كتاب مرجع ديگر كه برخي از آنان به زبانهاي ديگر ترجمه شده، اكنون نيز مجموعه جديد و بسيار مهم را به جامعه ايران عرضه ميكند كه ميتوان آن را يك اثر ملي و مايه افتخار دانست. نه فقط توليدات اين مركز مهم است، بلكه ساختار آن مركز و ساختمان زيباي آن نيز يادگاري فرهنگي براي دوره اخير از تاريخ ايران خواهد بود. اين مركز دستاورد مهم ديگري هم دارد كه براي عموم مشهود نيست و آن جذب و به كارگيري بسياري از اهل فرهنگ اين مرزوبوم است كه در غياب اين مركز معلوم نبود طي چند دهه گذشته زمينه كار و فعاليت و خدمت به كشور و تاريخ و ادب و تمدن فارسي را پيدا ميكردند. علت اين ثبات و موفقيت اين مركز در جامعه مواج و متلاطم و سليقهاي و به قولي كلنگي ما در چيست؟
به نظر ميرسد كه تركيب دو عنصر ساختار و كنشگر موجب اين وضع شده است. كنشگر اصلي اين مركز، آقاي سيدمحمدكاظم موسوي بجنوردي است. كسي كه از جواني وارد سياست شد، هنوز جوان بود كه به زندان ابد محكوم شد (23 سالگي) . پس از انقلاب هم به چند دليل ميتوانست در سياست پيشرفت كند. هم سابقه مبارزاتي داشت و هم اعتبار خانوادگي و هم توان اجرايي ولي خيلي زود پس از يك دوره نمايندگي راه خود را انتخاب كرد. بدون آنكه مثل برخي اصرار به داشتن مدرك و برگه دكتر داشته باشد. رفت و با سعه صدر اين كار را آغاز كرد، كاري كه اگر براي كساني در آن زمان، تصوير امروز آن بيان ميشد، باور نكردني مينمود، و فارغ از مجادلات سياسي يك كار ريشهاي فرهنگي را پيش گرفت، هرچند موضع سياسي دارد، ولي حساب مركز را از سياست جدا كرده. ولي ساختار مركز نيز نبايد فراموش شود. ساختار غيردولتي و به نسبت مستقل است، چيزي مشابه تمام مراكز علمي و فرهنگي معتبر جهان كه از نوعي استقلال نسبي برخوردارند. در واقع در چنين ساختاري است كه ظرفيتهاي بالقوه آن كنشگر مجال ظهور و بروز پيدا ميكند. با اطمينان ميتوان گفت توان كم و بيش مشابه در امور ديگر در ميان افراد زيادي از جامعه ما وجود دارد ولي ظرف و ساختار مناسب براي ظهور و بروز آن وجود ندارد. ساختار مركز نيز به واسطه سرمايه سياسي و خانوادگي و شخصيتي آقاي بجنوردي شكل گرفته است و چه خوب بود كه ساختارهاي مشابه را در ساير حوزههاي فرهنگي ايجاد ميكرديم تا بتوانيم، ظرفيتهاي كنشگري شهروندان ايراني را به فعليت درآوريم. تا پيش از رسيدن به اين نقطه اجمالا بايد از آقاي سيدمحمدكاظم موسوي بجنوردي و همكارانشان در دايرهالمعارف بزرگ اسلامي تقدير و تشكر كرد كه نمونهاي مناسب را از اين امكان فعليت دادن به توان موجود در ميان ما را در اختيار جامعه ايراني قرار دادهاند. آخرين نكتهاي كه بايد متذكر شد نقش افراد متمكن در پيشبر علم و فرهنگ است. امروز بسياري از افراد ثروتمند سرمايههايي را براي كمك به نيازمندان و فقرا و بيماران اختصاص ميدهند ولي بايد دانست كه كمك به مراكز فرهنگي كمتر از كمكهاي ديگر نيست و چه خوب است كه برنامهاي براي تامين بودجه اين نوع مراكز كه استقلال اداري و علمي دارند انديشيده شود تا نهال نوپاي آنها دچار خشكسالي مالي نشود و همچنان به رشد خود ادامه دهد.