• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5093 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۱۷ آذر

به ياد ميرمحمد تجدد بازيگر قديمي به بهانه سالگرد درگذشتش

پايان تلخ يك استوار بازنشسته

اميد جوانبخت

سال‌ها پيش به واسطه زنده‌ياد «قويدل» با «ميرمحمد تجدد» از نزديك آشنا شدم. بازيگري بود با چهره‌اي با ابهت و گيرا و بدني كه به خاطر ورزش و كاراته ورزيده‌تر از سنش بود و به همين دليل عموما نقش‌هاي منفي يا رييس و فرمانده را به او واگذار مي‌كردند كه البته تناسبي با شخصيت رئوفش نداشت و متاسفانه اغلب در سايه كم‌مايگي فيلم‌ها گم مي‌شدند.هر چند او در ميانه دهه چهل وارد دنياي بازيگري شده بود و طي سيزده سال تا انقلاب در بيش از سي فيلم حضور يافته بود، اما غالب آنها در همان سال‌ها آمدند و رفتند و اثري از آنها به جا نمانده بود البته غير از فيلم‌هاي «قيصر/48»، «صادق كرده/51» و «تنگنا/52» كه همكاري‌اش با كارگردانان خوشفكري چون «كيميايي»، «تقوايي» و «نادري» اعتباري شد در كارنامه آن سال‌هايش.  پس از انقلاب از ميانه دهه شصت با فيلم «تشكيلات/مصيري» فعاليت خود را از سر گرفت، اما اولين تصوير واضحي كه از او در ذهنم حك شده بود نقش منفي «اسحاق» يكي از عوامل تشكيلات هاگانا در فيلم «سرب/كيميايي/67» بود كه با آن پالتوي بلند و كلاه‌شاپو و نگاه و چهره جدي، همراه با «شمعون» (با بازي زنده‌ياد «نرسي») نوري خبرنگار (زنده‌ياد هادي اسلامي) را در شبي سرد جلوي سينما و نئون‌هايش به ‌شدت كتك مي‌زدند تا از آوردن شاهد منصرف شود. اين صحنه آنچنان سينمايي بود كه به راحتي فراموش نمي‌شد. چند سال بعد «كيميايي» در سومين همكاري‌اش با «تجدد» نقش استوار بازنشسته فيلم درخشان و قدرناديده‌اش «گروهبان/69» را به او سپرد و او هم سنگ تمام گذاشت و اين نقش خوب پرداخته شده را تبديل به بهترين نقش‌آفريني كل كارنامه‌اش كرد.اين نقش از نقش‌هايي بود كه كمتر نصيب بازيگراني همچون او مي‌شد و خدا عزت بدهد به عمرِ «كيميايي» كه با نقش‌هايي كه مي‌آفريد زمينه بروز توانايي‌هاي بازيگران فيلم‌هايش را مهيا مي‌كرد. استوار تنها دوستي است كه گروهبان (با بازي احمد نجفي) پس از برگشت سراغش مي‌رود و تنها كسي است كه حاضر مي‌شود در جهت باز پس گرفتن زمين به او كمك كند. در سكانس اول معرفي او دوربين با گذشتن از روي ديوار اتاق و نمايش عكسي از او با لباس نظامي و سپس لباس نظامي و تفنگ قديمي به ديوار آويخته‌اش به چهره او مي‌رسد كه در اتاقي كوچك و قديمي روبه‌روي گروهبان و پسرش روي زمين نشسته است. مونولوگ او نيز از ابتداي اين صحنه معرف و مكمل شخصيت اوست: «سال فوت خانم و بازنشستگي‌ام يكيه، يه دفعه شدم تنها تو اين شهر، هر كي خلافي كرده بود و ما يه تشري بهش زده بوديم، ديگه جواب سلاممون رو هم نداد، رييس كلانتري و نظامي تو شهر كوچك خيلي سختش ميشه...» و ماشين باري قديمي‌اش را در اختيار گروهبان مي‌گذارد.در اولين‌باري كه آنها سراغ زمين مي‌روند، استوار در حالي كه به ماشينش تكيه داده به گروهبان نگاه مي‌كند كه درختان تنومند رو در آغوش مي‌گيرد، نگاه فوق‌العاده‌اي كه تركيبي از رفاقت و نگراني و ترحم است. نگاهِ «تجدد» با آن اوركت سبز و كلاه لبه‌داري كه از سر بر مي‌دارد يكي از بازي‌هاي به يادماندني در سكوت است. او پاي رفيقش تا آخر مي‌ماند و با او در انتهاي فيلم با برداشتن تفنگ آويخته‌اش سراغ ناصرخان براي بازپس گرفتن زمين مي‌رود. او پس از نجات جان گروهبان با ضربه تبرِ يكي از عوامل ناصرخان در حالي كه به تفنگش تكيه دارد بر زمين مي‌افتد.او نظامي بازنشسته‌اي است كه به سياق شخصيت‌هاي فيلم‌هاي كيميايي با كاري كه براي رفيقش مي‌كند درست و حسابي كلكش كنده مي‌شود و احترام نظامي گروهبان در هم شكسته به او پايان باشكوهي را برايش رقم مي‌زند. 
يكي ديگر از نقش‌هاي خوب «تجدد» نقش عموتراب در فيلم پليسي «بندرمه آلود/71» ساخته دوستش «امير قويدل» بود كه با گريمي متفاوت (سبيل سفيد بلند و كلاه روسي) بازي خوبي را به نمايش گذاشت و خودش نيز آن را دوست داشت.همكاري او با «محمدعلي سجادي» در سه فيلم «افسانه مه پلنگ/70»، «شيفته/79» و «جنايت/82» نيز از آثار قابل توجه او در كارنامه حدود 20 فيلم بعد از انقلابش است. «تجدد» بازيگري بي‌حاشيه و ورزشكار بود كه كمتر شانس حضور در نقش‌هايي مهم را يافت.ده سال پيش قبل از فوتش كه مدتي را در بيمارستان بود سراغش نرفتم تا آخرين تصويرش در ذهنم همان تصوير با ابهت و مردانه‌اي باشد كه در «گروهبان» مي‌گفت: «من كه شدم تنها...من استوار قديمي اينجوريا بازنشسته نميشم...»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون