خاطرات سفر و حضر(112)
اسماعيل كهرم
خيليها معتقدند كه جاي تاسف است كه ايران عزيز ما هيچ وقت مستعمره يك قدرت بزرگ نبوده است. آنان چنين استدلال ميكنند كه وقتي كه يك قدرت بزرگ، مملكتي را مستعمره خود ميكند، درست است كه شيره جان آن مملكت را ميمكد ولي برخي خصوصيات نيكي كه آنها را تبديل به يك جامعه مترقي كرده، از خود به يادگار ميگذارد. مثلا انگلستان 150 سال در هندوستان مالكالرقاب بودند ولي يادگارهاي خوبي هم از خود جاي گذاردند، مانند سيستم قضايي بسيار پيشرفته يا سيستم رانندگي تقريبا بينقص. شايد مهمتر از آنها راه و رسم وقتشناسي است كه در هندوستان و پاكستان اعمال ميشود و يادگار انگليسهاست. متاسفانه ما ايرانيها از نظر وقتشناسي چندان بهرهاي نبردهايم. حتي افراد شاخص جامعه مانند خبرنگارها يا اساتيد دانشگاه از اين صفت عاري هستيم!
يك استاد روانشناس فرمود: كساني بدقولي در وقت ميكنند كه خود از بدقولي ديگران هراس دارند و لذا ديرتر سر قرار حاضر ميشوند كه اگر شخص مقابل دير كرد، آنها ناراحت نشوند. بنابر تجربه بنده اين مطلب درست است. بنده به شهري براي ايراد سخنراني دعوت شدم. وارد شدم هيچكس نبود، نيم ساعت بعد ديدم كه هواپيمايي كه بنده را برده بود عازم تهران است بليت گرفتم و برگشتم. وقتي به تهران رسيدم زنگ زدند كه در فرودگاه هستيم، كجاييد؟ در مورد ديگر باز هم در شهر ديگر مشايعين نيم ساعت دير آمدند، بعدها آنها آمدند تهران، يك ربع به زمان ملاقات 2 بار زنگ زدند! عجب در شهر خودشان نيم ساعت دير كردند و حال قبل از موعد درخواست خوشقولي داشتند! اينها فرضيه آن روانشناس فرهيخته را اثبات كردند. از بدقولي ميترسيدند، چون خودشان بد قول شدند! شما كسي را با اين مشخصات ميشناسيد؟