• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5106 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲ دي

درنگي بر «خشم و هياهو»ي ويليام فاكنر

ذهن‌هاي روايتگر

عليرضا فراهاني

اگر بخواهيم در جمله‌اي كوتاه و ساده، رمان «خشم و هياهو»ي فاكنر را به نوعي بازخواني كنيم، مي‌توان گفت اين رمان فروپاشي خانواده‌اي سرمايه‌دار را در يك دوره‌اي از تاريخ نشان مي‌دهد كه هنوز مسائل مربوط به نژادپرستي و برده‌داري از ميان نرفته است. دوره‌اي كه هنوز تبعيض نژادي ميان سياه و سفيد در طبقات مختلف اجتماعي جريان دارد و ويليام فاكنر كه خود در چنين وضعيتي زندگي را تجربه كرده است به خوبي توانسته در شكل‌گيري شخصيت‌ها، فضاها و به‌طور كلي در روند نويسش و ساخت «موفق» عمل كند؛ موفقيتي كه منجر به دريافت نوبل ادبي براي او شد. فاكنر در قسمتي از خطابه نوبل مي‌نويسد: «احساس مي‌كنم اين جايزه را نه به شخص من كه به آثارم -كه حاصل عمري پر از عذاب و عرق‌ريزي روح آدمي است- داده‌اند؛ آن‌هم نه به قصد كسب افتخار و از آن كمتر، مال بلكه به اين قصد كه از مصالح روح آدمي چيزي آفريده شود كه پيش از آن وجود نداشته است. پس اين جايزه نزد من وديعه‌اي بيش نيست»  اما اين تمام ماجرا نيست. فاكنر فقط داستان‌سرايي نمي‌كرد، بلكه زندگي را به تصوير مي‌كشيد و فلسفه‌اي را مطرح مي‌كرد. او همچون بافت‌شناسِ زندگي به كشورش مي‌نگريست. آن را جسمي زنده مي‌انگاشت و براي آزمايش و تشخيص بيماري، از آن تكه‌برداري مي‌كرد. نشانه‌هاي اين تكه‌برداري را مي‌توان در هر فصل از رمان «خشم و هياهو» مشاهده كرد. رمان «خشم و هياهو» چهار فصل دارد كه هر كدام در يك روز و از دريچه ذهن يكي از شخصيت‌ها روايت مي‌شود. در اين ميان نكته مهم اين است كه ذهن نمي‌تواند ايستا باشد. مدام پرتاب مي‌شود و به فضاها و شخصيت‌هاي مختلف و متعددي نفوذ مي‌كند. شايد ما در فصل اول رمان حس مي‌كنيم اين پرتاب‌شدگي ذهن به جاهاي مختلف و شخصيت‌هاي بسيار به دليل بيماري ذهني و جسمي «بنجي» است. راوي جذابي كه در كودكي بر اثر حادثه‌اي سلامت خود را از دست مي‌دهد و فاكنرِ نويسنده به شكلي شجاعانه از او شخصيتي مي‌سازد كه خواننده نه تنها در طول رمان بلكه تا سال‌ها ويژگي‌هاي او را به خاطر مي‌سپارد.  مساله پرتاب‌شدگي ذهن در ديگر فصول رمان نيز ادامه مي‌يابد و ما را بدين درك مي‌رساند كه انتخاب اين نحوه روايي معطوف به مشكلات بيماري «بنجي» نيست، بلكه اين فاكنر است كه امكانات زبان و روايت را در گردش ذهن‌ها دريافته و از آن سود برده است كه شاهكاري چون «خشم و هياهو» خلق شود.
«كوئيتين» و «جيسون» ديگر برادران بنجي نيز با ذهنيات خود درگير هستند و هر كدام از سويه زاويه ديد خود زوال خانواده سامپسون‌ها را روايت مي‌كنند. نكته حايز اهميت در اين است كه فاكنر در ساخت ذهن هر يك از اين شخصيت‌ها شبيه‌سازي نمي‌كند و خواننده با جهاني متنوع از گردش روايت در ذهن‌ها مواجه مي‌شود. اين شايد در وهله نخست براي خواننده‌اي كه با خط روايي مشخص و روشن همراه باشد، ترسناك به نظر آيد؛ اما اهميت شاهكارهاي بزرگ ادبيات مدرن در همين بر هم ريختن جريانات رايج و معمول در تاريخ ادبيات جهان بوده است.
مهم نيست كه «خشم و هياهو»ي فاكنر را خوانده‌ايم يا نه و باز مهم نيست كه از آن خوش‌مان آمده است يا نه؛ مهم اين است كه تاريخ ادبيات مدرن اثري چون «خشم و هياهو» در بطن خود تجربه كرده است و اين تجربه نيز توانسته تاثيرات خود را در دوره‌هاي مختلف بر خوانندگان خود بگذارد و اين مهم ادامه خواهد داشت.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون