• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5145 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۱۹ بهمن

تولد ژول ‌ورن

مرتضي ميرحسيني

از اندك نويسندگاني است كه تقريبا همه دنيا حداقل نامش را شنيده‌اند و داستان‌هايش بيشتر از هر نويسنده ديگري -  جز آگاتا كريستي - به زبان‌هاي مختلف ترجمه شده است. در ايران با داستان‌هايي مثل «سفر به مركز زمين» (1864)، «بيست هزار فرسنگ زير دريا» (1870) و «دور دنيا در هشتاد روز» (1872) مشهور است. به جز اينها، درباره ژول‌ورن كه امروز سالروز تولد اوست چه مي‌دانيم؟ اينكه بزرگ‌ترين فرزند خانواده‌اش بود و سه خواهر و يك برادر كوچك‌تر داشت. اينكه پدرش مردي سنتي و پايبند به عقايد جدي مذهبي بود و او را به يكي از مدارس كاتوليكي فرستاد. اينكه مقاطع بعد تحصيل را نيز در مدارس ديني طي كرد. تا سال‌ها مذهب برايش مساله‌اي جدي بود و حتي سايه آن بر نخستين كوشش‌هاي او براي نوشتن - كه داستاني به نام «يك كشيش در 1839» بود -  نيز سنگيني مي‌كرد. اينكه حوالي 20 سالگي و متاثر از ويكتورهوگو به سمت نويسندگي كشيده شد، اما پدرش با اين تصميم او مخالفت كرد و به او دستور داد كه اين خيالبافي‌ها را كنار بگذارد و براي داشتن شغلي آبرومند و آينده‌اي مطمئن در رشته حقوق تحصيل كند. ژول‌ورن چاره‌اي جز تمكين از دستور پدرش نداشت. به پاريس رفت و در مدرسه حقوق ثبت‌نام كرد. آن زمان دوري از نانت برايش ضرورت داشت، چون دختر عمويش - كه او بسيار دوستش داشت - با مرد ديگري ازدواج كرده و قلب او را شكسته بود. البته سال بعد كه براي ديدن خانواده‌اش به نانت برگشت، دوباره عاشق شد و براي دلبر جديدش شعرهايي هم نوشت. دختر هم ژول‌ورن را انتخاب كرده بود، اما اين‌بار نيز خانواده دختر با ازدواج‌شان مخالفت كردند. مخالفت كردند زيرا آينده‌اي اميدواركننده براي اين دانشجوي رشته حقوق كه شعر مي‌نوشت و گاهي از علاقه‌اش به ادبيات مي‌گفت، نمي‌ديدند. اين دختر هم چندي بعد با مرد ديگري ازدواج كرد. ژول‌ورن افسرده و حتي دوره‌اي كوتاه الكلي شد. مي‌گويند رگه‌هاي اين تجربيات تلخ در داستان‌هاي «استاد زاخاريوس» (1854) و «شهري روي آب» (1871) و «ماتياس سندروف» (1885) وجود دارد. ورن از جامعه و محيط نانت متنفر شد و پاريس را براي ادامه زندگي انتخاب كرد. او نيمه‌هاي قرن نوزدهم، در دوره ناآرامي‌هاي منتهي به انقلاب 1848 پاريس در آن شهر بود و سرنگوني لويي فيليپ و كشمكش‌هاي قبل و بعد آن را از نزديك به چشم ديد. در نامه‌هايي كه از پاريس براي «پاپاي عزيز» مي‌نوشت درباره مشاهداتش صحبت مي‌كرد. به‌واسطه چند آشناي خانوادگي به محافل ادبي پاريس راه يافت و چند دوست نويسنده و ناشر براي خودش دست و پا كرد. با خانواده دوما همنشين شد و به كمك دوماي پسر، توجه و محبت دوماي پدر را جلب كرد. همچنين پي‌ير ژول اتزل را پيدا كرد كه آن زمان ناشر آثار ويكتورهوگو، ژرژ ساند و اونوره بالزاك بود. سال 1857 ازدواج كرد و براي تامين خانواده‌اش به كارهايي تن داد كه دوست‌شان نداشت، اما از هر فرصتي براي نوشتن استفاده مي‌كرد. نويسندگي هر روز برايش جدي‌تر مي‌شد، اما مخالفت‌هاي پدرش همچنان با همان شدت گذشته ادامه داشت. پدرش گفت «ادبيات را رها كن و به حرفه وكالت بچسب» اما او در پاسخ نوشت «فقط به ادبيات فكر مي‌كنم.» پدرش در نامه بعدي دوباره اصرار كرد، اما او تصميم خودش را گرفته بود. به پدرش پاسخ داد «آيا حق ندارم چيزي را كه دوستش دارم دنبال كنم؟ من مي‌دانم كه هستم و از زندگي چه مي‌خواهم.» در دوره آزمون و خطا، چند داستان ناموفق نوشت و همزمان مطالعات گسترده‌اي را درباره جغرافيا و كشفيات علمي آغاز كرد. چند طرح داستان به اتزل پيشنهاد كرد و ناشر هم يكي از آنها را پسنديد. ژول‌ورن آن را كامل كرد و داستان سال 1863 با عنوان «پنج هفته با بالن» منتشر شد. اين نخستين داستان مهم و موفق ورن بود. تا 1905 عمر كرد و اكنون بيشتر از 60 داستان از  او  باقي مانده  است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون