• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5151 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۷ بهمن

جنگ بدون برنده

مرتضي ميرحسيني

دستور كرملين اين بود كه خروج نيروها از افغانستان نه شبيه شكست باشد و نه حتي واژه عقب‌نشيني را به ذهن‌ها تداعي كند. حكومت شوروي دوست نداشت همان ننگي را كه امريكايي‌ها در ويتنام متحمل شده بودند، تجربه كند. به قول ويكتور شبشتين «آنها صحنه پرواز شتابزده هلي‌كوپترهاي امريكايي از بام سفارت امريكا در سايگون ويتنام را از ياد نبرده بودند و اصلا دوست نداشتند كه خروج نيروهاي خودشان از كابل كوچك‌ترين شباهتي به خروج نيروهاي امريكايي از سايگون داشته باشد. جهانيان به كابل چشم دوخته بودند تا شاهد صحنه‌هايي مشابه خروج مفتضحانه نيروهاي امريكايي از ويتنام باشند و اين چيزي بود كه رهبران شوروي اصلا تحمل آن را نداشتند.» گورباچف به شواردنادزه (وزير خارجه‌اش) گفته بود «ما اصلا نبايد به شكست‌مان در افغانستان اعتراف كنيم. ما نبايد جلوي مردم دنيا با شورت يا حتي بدتر از آن، بدون هيچ شورتي ظاهر شويم.» اجراي اين ماموريت را به ژنرال بوريس گراموف، فرمانده نيروهاي شوروي در افغانستان سپرده بودند. مردي كه هم از افغانستان و هم از جنگ در اين كشور متنفر بود. زيرا «به گمانش افغانستان كشور عقب‌مانده‌اي بود كه شايستگي برخورداري از مزاياي سوسياليسم را نداشت. او از اين جنگ كه پيروزي در آن ناممكن بود، نفرت داشت. اين جنگي بود كه اربابان سياسي گراموف در كرملين به راه انداخته بودند، بدون آنكه درباره عواقب آن درست و حسابي فكر كرده باشند.» گراموف مي‌دانست كاري كه در پيش دارد، كار دشواري است و اصلا قهرمانانه نيست «اما عزم خود را جزم كرده بود كه عقب‌نشيني نيروها منظم و عزتمندانه باشد. او در درجه نخست مي‌خواست مطمئن شود كه موقع عقب‌نشيني هيچ‌كدام از پسرهايش (سربازانش) كشته نشوند يا حداقل تعداد كشته‌ها بسيار اندك باشد. حدود 15 هزار سرباز شوروي، عمدتا سربازان وظيفه كم‌سن‌وسال، جان خود را بيهوده در جنگي هدر داده بودند كه گراموف از سال‌ها پيش دريافته بود نه هيچ ارزش راهبردي براي اتحاد شوروي دارد و نه هيچ ارتباطي با پيش بردن آرمان كمونيسم. بيشتر از 53 هزار سرباز هم مجروح شده بودند.» البته زخم‌هاي افغانستان هم بيشتر و هم عميق‌تر بود. حداقل يك ميليون نفر در اين جنگ 10 ساله جان باخته و بيشتر از 3 ميليون هم آواره شده بودند. عقب‌نشيني ژنرال گراموف و نيروهايش از كابل شروع شد و در تِرمِز، در گوشه جنوبي خاك شوروي به پايان رسيد. ميان طرف‌هاي درگير، يعني نيروهاي شوروي و مجاهدان افغان آتش‌بس برقرار شده بود، اما در مسير عقب‌نشيني زدوخوردهايي درگرفت و سرماي هوا هم حركت كاروان موتوري را گاهي بسيار دشوار و گاهي ناممكن مي‌كرد. در آن سوي مرز براي «حفظ ظاهر» در مراسمي باشكوه از نظاميان شوروي استقبال كردند. مارش رژه نواختند، پرچم‌هاي رنگارنگ تكان دادند و به گردن سربازان از جنگ‌برگشته گل آويختند. «با اين حال، به رغم اين ظاهرسازي‌ها، عقب‌نشيني از كابل براي شوروي خفت‌بار بود و اين دقيقا همان نكته‌اي بود كه مورد توجه مردم اروپاي شرقي قرار گرفت. آنها هم آرزو داشتند به زودي شاهد خروج ارتش سرخ از كشورهاي خودشان باشند.» آخرين نفري كه خاك افغانستان را ترك كرد، خود ژنرال گراموف بود. او با ناديده گرفتن مقررات نظامي، گفته بود تا زماني كه مطمئن نشود همه سربازانش به سلامت به شوروي رسيده‌اند، افغانستان را ترك نمي‌كند. مي‌گويند پسر 14 ساله‌اش ماكسيم با گل ميخك در ترمز از پدرش استقبال كرد. ژنرال پسرش را در آغوش گرفت، برگشت، براي آخرين بار به پشت سرش نگاه كرد و بعد به جمع خبرنگاران رفت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون