• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5167 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۱۷ اسفند

اخلاق از سياست جدا نيست

به حق ديگري تعدي نكن!

محسن آزموده

يكي از تعبيرهايي كه اين روزها زياد به گوش مي‌رسد و بعضا به عنوان يك جمله قصار يا حكم بديهي در محاوره‌ها و گفت‌وگوها رد و بدل مي‌شود، اين است كه اخلاق از سياست جداست و معيارهاي هركدام متفاوت است. وقتي از حمله سياسي يك كشور به كشوري ديگر مي‌گويند، اين جمله را هم ضميمه مي‌كنند كه البته، سياست از اخلاق جداست و معيارهاي متفاوتي دارند و نبايد ميان اين دو خلط كرد، انگار ارزيابي اخلاقي كار آن سياستمدار كار پوچ و عبثي است و نمي‌توان يا نبايد آن را از اين نظر داوري كرد. آنها كه اندكي بيشتر با اين مباحث آشنايي دارند، معمولا اسم چند متفكر و فيلسوف و انديشمند را هم ضميمه مي‌كنند و مي‌گويند، بله، ماكياولي به ما نشان داده كه سپهر سياست از سپهر اخلاق جداست و نبايد با معيارها و موازين اخلاقي سراغ سياست رفت و به ارزيابي كردار و گفتار سياستمداران پرداخت. 
عده‌اي هم به خيال خودشان زيرآب اخلاق را مي‌زنند و به نوعي نسبي‌انگاري تام و تمام روي مي‌آورند. در نظر ايشان اخلاق مجموعه‌اي از بايدها و نبايدهاي بي‌پايه و اساس و بدون ضمانت اجرايي است كه فقط محض خالي نبودن عريضه و به صورت نصيحت كردن بيان مي‌شود و كسي هم آن را جدي نمي‌گيرد. برخي از ايشان هم باز به خيال خودشان كساني كه دم از اخلاق مي‌زنند، هيچ چيز نمي‌دانند و مثلا با متفكران و انديشمنداني كه مباحث نظري در اين زمينه مطرح كرده‌اند، آشنايي ندارند. از باب آموزش و تدريس به معتقدان به اخلاق يا مطلق‌گرايان اخلاقي مي‌گويند، نيچه براي ما ثابت كرده كه اخلاق و احكام اخلاقي، ارزش‌هايي برساخته و در جهت خواست يا اراده معطوف به قدرتند و هيچ عينيت و كليتي ندارند. يا مي‌گويند سارتر نشان داده كه اخلاق اصولا امري موقعيت‌مند است و بايدها و نبايدهاي اخلاقي در موقعيت‌هاي متفاوت درست و غلط مي‌شوند. 
هم اين طرفداران جدايي سفت و سخت اخلاق از سياست و هم آن مدافعان نسبي‌گرايي تام و تمام اخلاقي، متوجه نيستند كه با اين ادعاها، در واقع زير پاي خود را خالي مي‌كنند و توان هرگونه نقد و انتقادي را از خودشان سلب مي‌سازند. اگر اخلاق از سياست جدا باشد يعني با معيارهاي اخلاقي نتوان كردار و گفتار سياستمداران و كنشگران سياسي را ارزيابي كرد، اين مستمسك و دستاويزي در اختيار سياستمداران قرار مي‌دهد كه هر اقدام خود را توجيه كنند و با توسل به منطق قدرت و نوعي داروينيسم اخلاقي، هرگونه زورگويي و ستمكاري را موجه جلوه دهند. همچنانكه هر مجرمي مي‌تواند با تمسك به نسبي‌گرايي خام اخلاقي، اقدامات خود را از منظر خودش راست و درست بنماياند. 
حكم به جدايي و گسست كامل اخلاق از سياست، چندان هم بديهي و بي‌نياز از استدلال نيست. صرف اينكه در سپهر سياست، اقدامات سياستمداران بر پايه منافع و مصلحت‌هاي كنشگران صورت مي‌گيرد، توجيهي بر درستي يا نادرستي اخلاقي افعال ايشان نيست. چنانكه مصطفي ملكيان، پژوهشگر فلسفه مي‌گويد، درباره نسبت اخلاق و سياست، سه ديدگاه كلي وجود دارد. يك نگاه آن است كه اخلاق و سياست از يكديگر جدا نيستند و مرز رفع ناشدني و فارقي ميان آنها نيست. در مقابل گروهي معتقدند كه اگرچه اخلاق و سياست از يكديگر جدا هستند و به سپهرهاي گوناگون متعلق، اما ميدان يا سپهر يا گستره سياست اخلاقيات خاص يا ويژه خود را دارد و چنين نيست كه سياست و سياست‌ورزي، كاملا غيراخلاقي يا ضداخلاق به معناي عام آن باشد. بالاخره ديدگاه سوم همان است كه گفتيم اكنون رايج شده و معتقد است كه سياست غير از اخلاق است و حتي گاه در پهنه سياست اعمالي مجاز است كه در عرصه اخلاق، زشت و ناپسند و ناروا تلقي مي‌شود. 
هريك از سه ديدگاه فوق، طرفداران و مدافعاني دارد. مثلا متفكران پيشامدرن عموما مشابه ديدگاه اول مي‌انديشند. مثلا نزد ارسطو، سعادت بشري تنها از طريق رعايت اخلاق فردي و در حوزه مناسبات شخصي و تدبير منزل امكان‌پذير نمي‌شد، چرا كه انسان اصولا انسان سياسي- اجتماعي است و استعدادها و ظرفيت‌هاي او در شهر (پوليس) متحقق مي‌شود. بنابراين اخلاق و سياست از يكديگر جدا نيستند و هر دو پيكره واحدي را تشكيل مي‌دهند كه مي‌توان آن را حكمت عملي (فرونسيس) خواند. قرائت رايج و آشنا از ديدگاه‌هاي ماكياولي، انديشمند بزرگ ايتاليايي در دوران جديد، مدافع نظر سوم است، يعني معتقد است كه اخلاق و سياست از يكديگر جدا هستند و با رعايت موازين اخلاقي نمي‌توان در سياست موفق بود. در اينكه اين خوانش از ديدگاه ماكياولي، آيا كاملا منطبق با انديشه‌هاي اوست، بحث و حديث كم نيست، اما بدون اينكه مرعوب اسامي شويم، مي‌توانيم پرسيد كه موفقيت در سياست به چه معناست و آيا با سعادتي كه ارسطو بدان فرا مي‌خواند، نسبتي دارد يا خير؟ آيا سياستمداران نبايد به هيچ اصل و اساس اخلاقي پايبند باشند، با اين توجيه كه مصلحت‌هاي سياسي با ترجيحات اخلاقي منافات دارد؟ از كساني كه به اين پرسش‌ها پاسخ مثبت مي‌دهند يا به‌طور ضمني آنها را مي‌پذيرند، مي‌توان پرسيد كه آيا با اين توضيح، قتل و كشتار و تعدي به حقوق ديگران در سپهر سياست را تجويز نكرده‌ايم؟ اصل اساسي و پايه‌اي در اخلاق آن است كه به حق ديگري تعدي نكن! برخي اين اصل را بر مباني پيامدگرايانه استوار مي‌سازند، شماري آن را تكليف‌گرايانه توضيح مي‌دهند و گروهي فضيلت‌گرايانه. با هريك از سه مبناي فوق، اين اصل در همه امور زندگي انساني اعم از سياست و كار و روابط شخصي ساري و جاري است و اگر كسي مدعي شود كه اين اصل در يك حوزه-مثلا سياست- قابل تعطيل است، در واقع جوازي براي به تعويق انداختن آن در ساير حوزه‌ها صادر كرده و در نتيجه نمي‌تواند در برابر زورگويي كه مثلا به اسم مصلحت سياسي، حقوق او را ضايع مي‌كند، از خودش دفاع كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون