• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5179 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۷ فروردين

نگاهي به كتاب پدرم برتراند راسل

پاپانوئل فيلسوف

علي ولي‌الهي

اين بايد يك تصور رايج باشد كه فيلسوف‌ها زندگي متفاوتي با ما مردم عادي دارند. آنها مدام در حال مطالعه‌ و نوشتن هستند. هر جمله ساده‌اي را تحليل مي‌كنند و هيچ‌گاه نمي‌توان با آنها گفت‌وگويي سرخوشانه داشت. تفريحات‌شان حل كردن مسائل بغرنج دنياست و خواب‌شان تجلي روياهاي پيچيده و سحرآميز. همين باور عمومي است كه باعث مي‌شود خواندن كتاب‌هايي در مورد سرگذشت فيلسوف‌هاي بزرگ تاريخ نكاتي عجيب، بامزه و شايد غيرقابل باور به همراه بياورد. يكي از اين كتاب‌ها «پدرم برتراند راسل» نوشته «كاترين تيت» با ترجمه بهار سرلك است. 
راسل بدون شك يكي از بزرگ‌ترين فيلسوفان قرن بيستم به حساب مي‌آيد. خيلي‌ها او را در رديف فيلسوفان مطرح تاريخ هم به حساب مي‌آورند. كتاب پدرم برتراند راسل روايتي دست اول از جزييات زندگي اين فيلسوف بريتانيايي كه زندگي پرماجرايي داشته، ارايه مي‌دهد. كاترين دومين فرزند راسل از دومين همسر اوست. دختري كه آقاي فيلسوف او را «كيت» صدا مي‌زند. 
كتابي كه دختر راسل نوشته است را مي‌توان در چهار بخش مورد بررسي قرار داد: اول جزيياتي در مورد زندگي شخصي راسل و عادات و سرگرمي‌هايش، دوم نقش راسل به عنوان پدر خانواده، سوم سرنوشت فرزندان يكي از نوابغ تاريخ و چهارم وضعيت برتراند راسل در جامعه‌اي كه زندگي مي‌كرد. 
بخش اول مي‌تواند خط بطلاني بكشد بر نگاه رايج مردم به زندگي يك فيلسوف. آنجا كه متوجه مي‌شويم راسل برخلاف آنچه به نظر مي‌آيد نه تنها آدم خشك و نامنعطفي نبوده كه اتفاقا بسيار شوخ‌طبع، بازيگوش و ماجراجو بوده است. مردي كه لذت بردن از زندگي را هميشه مدنظر قرار مي‌داده. راسل چهار بار ازدواج رسمي داشته، به تبع خوي اشرافي‌اش هميشه تلاش مي‌كرده بهترين امكانات زندگي را براي خود و خانواده‌اش فراهم كند، به تزيينات خانه و كيفيت غذايي كه مي‌خورده اهميت مي‌داده و يكي از دلمشغولي‌هاي هميشگي‌اش نداشتن پول كافي براي به دست آوردن رفاه بوده. راسل تمام زندگي‌اش را وقف اعتلاي مردم جهان و به بيان كلي‌تر بشريت كرد اما هرگز نخواست از راه رياضت كشيدن كمكي به ديگران بكند. 
شايد به نظر برسد اينها با علاقه هميشگي راسل به سوسياليست در تضاد باشند، اما تناقض واقعي زندگي راسل اينجا نيست. تناقض واقعي كسي كه بسياري از تناقض‌هاي فلسفي دنيا را حل كرد و البته تناقض‌هاي بسياري از نظريه‌هاي فلسفي را نشان داد درست در جايي ديده مي‌شود كه كسي گمان نمي‌برد. در كتاب پدرم برتراند راسل مي‌خوانيم كه راسل هميشه عاشق بچه‌دار شدن بود و دلش مي‌خواست فرزندانش را براساس نظريه‌هايي كه در باب تعليم و تربيت كودكان ارايه داده، بزرگ كند. دختر راسل مي‌گويد تمام تلاش پدرش براي اين كار چيزي جز يأس و سرخوردگي به دنبال نداشت. چه آنجا كه به همراه همسر دومش مدرسه‌اي تاسيس كردند تا جدا از قوانين احمقانه آموزش و پرورش انگلستان به بچه‌ها آموزش بدهند، چه در خانه به عنوان يك پدر. جالب اينكه اين تناقض در تمام سطور كتاب و در لابه‌لاي نوشته‌هاي كيت هم به خوبي قابل تشخيص است. دختر راسل هرگز نتوانسته به درستي نشان بدهد كه چه موضعي در قبال پدر دارد. نتوانسته بگويد بالاخره آن آموزش‌هاي عجيب و غريب در مدرسه «بيكن هيل» به دردش خورده يا نه. كيت در بخش‌هايي از كتاب آموزش‌هاي بيكن هيل را ستايش مي‌كند و در بخش‌هاي ديگري چنان فضاي ترسناكي از آن مدرسه مي‌سازد كه آدم را ياد مدارس شوروي در زمان استالين مي‌اندازد. راسل آن‌طور كه كيت مي‌گويد در مقام پدر هم چندان موفق نبوده. در كتاب بارها و بارها به زندگي از هم پاشيده خانواده راسل اشاره شده است. به خانه‌اي كه ديوارهاي نامرئي آدم‌هايش را از هم دور نگه مي‌داشت. نقش برتراند راسل به عنوان پدر در ساخته شدن چنين فضايي كاملا ملموس است. همان خانواده از هم پاشيده درنهايت فرزندان نابغه قرن بيستم را به عجيب‌ترين حالت ممكن رقم زد. جان پسر اول راسل دچار فروپاشي رواني شد. كاترين هم وضعيت بهتري از برادرش پيدا نكرد. 
كاترين در جاي‌جاي كتاب از چيزي به عنوان «تنهايي» پدرش حرف مي‌زند. از اينكه هميشه در گروه اقليت قرار داشته. به خاطر نظرياتش پيرامون عشق، ازدواج، دين، جنگ، تعليم و تربيت كودكان و سلاح‌هاي كشتارجمعي. نظراتي كه او را به زندان انداخت و از دانشگاه اخراج كرد. تنهايي راسل را مي‌توان در بخش‌هاي پاياني كتاب به ‌طور كامل درك كرد. جايي كه كاترين، كسي كه قرار بود اثبات نظريات راسل در مورد تعليم و تربيت باشد تبديل به يك زن سردرگم شده كه به شكلي سطحي در مورد مذهب و نظريات پدرش پيرامون مسيحيت حرف مي‌زند. راسل حق داشته احساس تنهايي كند وقتي ديده حتي دخترش هم نتوانسته كتاب‌هاي او را به درستي بخواند و حرف‌هايش را درك كند.
كتاب در سال ۱۹۷۵ و ۵ سال بعد از مرگ راسل نوشته شده است. راسل در سال ۱۹۷۰ و در سن ۹۷ سالگي درگذشت. حين خواندن كتاب مي‌توان به خوبي راز اين طول عمر را فهميد. پياده‌روي‌هاي طولاني همراه با كوهنوردي و جنب‌وجوش هميشگي از راسل يك انسان تندرست ساخته بود. با وجود اينكه كتاب در قسمت‌هايي تبديل به خاطرات گاهي حوصله ‌سربر يك زن سردرگم مي‌شود اما به خاطر جزيياتي كه از زندگي برتراند راسل ارايه مي‌دهد بسيار قابل توجه است. در تمام قسمت‌هاي كتاب حتي آنجايي كه كاترين از مسائل شخصي‌اش حرف مي‌زند مي‌توان به خوبي سايه پدر را ديد؛ مردي ريزجثه با موهاي سپيد پاپانوئلي كه پيپ معروفش را در دست گرفته.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون