• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5180 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۸ فروردين

جايگاه عقل در انديشه شيخ مفيد

مظهر شكوفايي دين

در رويارويي با زحمت حديث و خدمت عقل

زهرا قزلباش

قرن چهارم به‌خصوص با تجربه تلخ عصر غيبت كبري كه در اوايل قرن در سال 329ق رخ داد و شيعيان در فرود و فرازهاي بين نقل و عقل و شبهه و رديه و اصول و فروع سرگردان مانده بودند و مسلّطين از آنها قائل به مرجعيت امام و رعايت روايت و حديث ايشان بود، منشأ تحولات عظيمي در افكار و انديشه‌هاي مسلمين از شيعه شد. از سوي ديگر، بعد از اتمام دوران غيبت صغري و تحويل نقش مرجعيت و هدايتگري از امام معصوم به فقها و محدّثان و متكلمان، نحوه پاسخ به شبهات و متناقضات از اصول و احكام دين كه پيش‌تر به حضور امام وابسته بود نيز تغيير كرد. 

غيبت كبري و دو راهبرد شيعيان
در اين بين دو دسته از تفكرات قابل پيش‌بيني بودند؛ آنها كه حفظ و رعايت احاديث معصوم و شاگردان نزديك آنها يا آنچه سازمان وكالت ائمه و بعدا نواب اربعه از معصوم ارايه كرده بودند، به عبارتي حديث و روايت را واجب دانستند. اين دسته معتقد بودند كه بايد ظاهر احاديث را حفظ كرد، چنانكه ظاهر اقوال كتاب، تا حشو و زائدي بر امر دين غلبه نكند و غير و ديگري و بيگانه قدرت نفوذ نيابند. چه اينكه مخالفان و شبهه‌انگيزان بسياري بودند كه بيشتر آراي شيعيان را به انحاي مختلف و در قالب معتزلي و مسيحي و اشعري و غير آن زير سوال برده بودند. از اين حيث، حديث و روايت بايد از هر نوع تعبير و تاويل و نقدي اعم از ذوقي و عقلي و حدسي مصون مي‌ماند و دست‌نخورده اشاعه و انتشار مي‌يافت. 

قم؛  مركز حديث‌گرايي شيعيان
درواقع از منظر اين گروه، حديث براي دين تشيع، همچون كمربند محافظي تلقي شد كه نبايد بدان نزديك شد و جزو ذات و هويت دين شده و مبنا است و مبنا نبايد فرو ريزد. اين شاخه از شيعيان حديث‌پژوه بودند و جغرافياي مركزي آنها شهر قم بود. آري در قرن چهارم و به‌خصوص اواخر قرن كه تجربه غيبت كبري نيز قابل هضم‌تر و باورپذيرتر شده بود، شهر قم مركز حديث‌گرايي و نص‌گرايي صريح و تمسك تنها به نقل و حديث بود.

بغداد پايگاهي جديد اما مهم براي شيعيان 
اما كيلومترها دورتر از شهر قم و در قلب جهان اسلام در عراق كه از زمان منصور دوانيقي عباسي پايتخت سياسي و فرهنگي و علمي جهان اسلام شده بود - يعني شهر بغداد - گروه ديگري از شيعيان در حال نضج و شكل‌گيري بودند كه به گونه‌اي متفاوت‌تر مي‌انديشند. همان‌طوركه مي‌دانيم شهر كوفه عمدتا و از ابتدا از مراكز مهم شيعيان در دوران بعد از رحلت رسول اكرم بود اما با ظهور بغداد، اين مركزيت به بغداد گسيل شد، چه اينكه بغداد به عنوان پايتخت شرق اسلامي، محل و مركز و مرجع انواع مختلفي از متفكران و دانشمندان از صنوف مختلف مسيحي و يهودي و ... علاوه بر مسلمانان بود و شيعيان نيز در كنار اين طبقات قرار داشتند و تنها نبودند و حتي ديگر فرق مسلمان از زيدي و معتزلي و اشعري نيز در شهر بغداد حضور داشتند. در واقع، آنقدر كه قم به قلعه تنهايي براي دفاع از تشيع حديث‌گرا مبدل شده بود و به نظر تنوع و تفرّد و تفرّق متفكران آن بسيار كمتر از بغداد بود، اما كلان‌شهر بغداد به قدر كافي براي شيعيان بزرگ بود و آنها با اغيار و ديگران بيشتر برخورد داشتند. آنها تنها نبودند و ديگران همواره در معرض‌شان بودند و همه افكار و باورهاي‌شان در معرض ديد و بنابراين در معرض شبهه و نقد بود. 

نفوذ شيعيان در بغداد
البته بايد توجه كنيم كه وضعيت شيعيان در بغداد بعد از شكوفايي آن بسيار بهتر شده بود و علاوه بر مكتب علمي و بحثي كه امام محمدباقر و امام جعفرصادق عليهم السلام تدارك ديده بودند و گاها تبعيد و كنترل امامان به مركز خلافت يعني بغداد، خودش زمينه رشد بهتري را براي تشيع فراهم كرد. نفوذ شيعيان در بغداد به انحاي گوناگون براي بهبود موقعيت اجتماعي ايشان بسيار مهم و كارگشا بود. ليكن موقعيت فكري و فرهنگي آنان را نيز بهبود بخشيد زيرا شيعيان در شلوغي و تضارب آراي گوناگون بغداد، پوياتر شده و خود را در مقام پاسخگو، بيشتر درك كردند و اين ادراك اجتماعي و اعتقادي، انديشه آنان را نيز پروا بخشيد و اكنون پاي امر ديگري در ميان بود. بنابراين دسته دوم شيعيان تلاش كردند و شايد به قولي مجبور شدند كه از نص‌گرايي فراتر روند و افق‌هاي بالاتري را ببينند تا بتوانند امر دين را حفظ كنند. 
شبهات و ردّيات و نقدها و نقمات و مخاطرات از جانب ديگري‌ها، شوخي نبودند و بحث‌هاي‌شان گاها بسيار جدي‌تر از آنچه تصور شود بود و ديگر نصّ صريح به تنهايي كافي نبود هرچند قطعا لازم بود. 

ظهور شيخ مفيد در بغداد
شيخ مفيد در چنين فضايي در اواخر قرن چهارم ظهور يافت. ابتدا كمي بيشتر با اين شخصيت گرانقدر و تاثيرگذار جهان تشيع آشنا شويم تا بعد تاثيرگذاري او بر تعديل جريان نص‌گرايي افراطي و گشودن افق‌هاي عقل و نقد در آيين تشيع را واكاوي نماييم. محمد بن محمدبن نُعمان معروف به ابن‌المعلم و مشهور به شيخ مفيد در حدود 338 قمري در شهر بغداد متولد شد و بعد از گذران دوران علمي باشكوه و موثر و تحولات عميق در انديشه تشيع، در 413ق در بغداد از دنيا رفت. 

شيخ مفيد و پايه‌گذاري علم اصول
مهم‌ترين تاثير شيخ مفيد تدوين علم اصول بود كه دقيقا فراروي از حديث‌پژوهي صرف در فقه و اعتقادات ديني بود. اهل حديث در اصل دين را به حديث و روايت تحويل (reduce) كردند و مرزهاي دين و حديث همسان بود و اِخبار از روايات و احاديث، ملاك و مرجع دين و اعتقادات آن شده بود. اما شيخ مفيد به عنوان شاگرد يكي از مهم‌ترين فقهاي زمان خود كه به مكتب حديثي تعلق داشت، يعني شيخ صدوق (381-305ق)، دين‌پژوهي گسترده‌اي را با تاليف حدودا دويست اثر ارزشمند در حوزه حديث و فقه و كلام به راه انداخت و في‌الواقع نشان داد كه نمي‌توان با حديث خالي، تصويري روشن از گزاره‌هاي ديني و سامانه اعتقادي مسلماني يا همان شيعي ارايه داد. در اين بين تمايزگزاري‌هاي مهم او در باب اصول و احكام شرعي و انفكاك‌شان از اِخبار و استنباط، نقش مهمي در عبور از نص صرف ايفا كرد. جالب اينكه يكي از خروجي‌هاي مهم مكتب شيخ مفيد، سيد مرتضي (436-355ق) بود كه راه وي؛ يعني تعديل نص‌گرايي با عقل‌گرايي را به‌ جد ادامه داد. اين عجيب نيست، زيرا شيخ مفيد علاوه بر شاگردي استاد حديث‌محور خود شيخ صدوق، از دو تن از طرفداران تعديل نص و نقل يعني ابن جنيد اسكافي و ابن ابي عقيل عماني تاثير بسيار پذيرفته و نزد ابن جنيد و نيز ابن قولويه (وفات: 368ق) كه حديث را مقارن كلام كرده بود، شاگردي كرده بود. ارادت او به خصوص به ابن عقيل كه عقل‌گرا بود، در آرائش تاثير شگرفي داشت و نقدهاي گاها تند او بر استادش شيخ صدوق، مويد به‌كارگيري لاجرم عقل در امر دين و دوري از قشري‌گري و اِخباري‌گري صرف بوده است زيرا او اهل حديث يا اِخباري‌مسلكان را در كتاب «تصحيح الاعتقاد» به دور از تعمّق مي‌داند و از ضعف هوشياري آنها گلايه مي‌كند. 

اشكال شيخ مفيد بر حديث‌گرايان
از نظر مفيد حديث‌گرايان فاقد دقت لازم هستند و شايد عشق به حديث و تكيه صرف بر آن، هوشياري آنان را در عين سلامت اخلاقي ربوده و ناخواسته به مسير اشتباهي رفته‌اند كه در آن حق و باطل در هم تنيده و حق مغشوش شده است. بايد درك كنيم كه به زعم شيخ مفيد، اخباري‌گري صرف اولا براي خود دين آسيب‌زا بوده و بنيان‌هايش را متزلزل مي‌ساخت، چه اينكه حديث و نقل اگرچه درايت و هدايت را در خود نهفته داشته، لكن كفايت لازم را با نظر به شرايط و پيچيدگي‌ها و تكثرات اجتماعي جهان اسلام و حتي بيرون از مرزهاي جهان اسلام نداشته و بايد استدلال قوي و خوب داشت و مخاطب خود از خودي و بيگانه را به درستي مجاب كرد و به دغدغه‌ها و سوالاتش احترام گذاشت. مخالف را طرد نكرد بلكه به سخنانش بايد گوش داد و سپس پاسخش را به درستي داد. طرد مخالف و ديگري، اولا به خود آسيب خواهد رساند و در يك جهان فرهنگي و عقيدتي بزرگ مثل بغداد كه رقابت ميان انواع گوناگون تفكرات موج مي‌زد، تفكر شيعي نيز مصون از نقد و سنتز نيست و چه بسا نقدهاي درستي هم مطرح مي‌شود كه عالم شيعي بايد آن را دريابد و به درستي پاسخ دهد. طبيعتا با اين روحيه خوب شيخ مفيد براي گوش دادن صداي مخالف، علاقه مفرط او به مناظره نيز قابل درك‌تر خواهد شد زيرا او با انواع موافقان و مخالفان مكاتب مختلف فكري موجود در عصر خود مناظره مي‌كرد و بدين‌ترتيب همواره در بحث عقايد، جانب آزادانديشي و آزادي بيان و استدلال را پاس مي‌داشت. 
لذا مي‌توان تصور كرد كه اگر مجاهدات شيخ مفيد در عقلاني كردن مباحث دين اسلام و تشيع نبود، شايد با اخباري‌گري صرف چيزي از دين تا امروز باقي نمي‌ماند. 
راه شيخ مفيد؛ جمع بين نص و عقل
شيخ مفيد راهي را رفت كه راه ائمه معصومين بود و آنها همواره مشوّق عقل و به‌كارگيري آن در امور مربوط به فهم و ايمان بودند و آنچه از آن برحذر مي‌داشتند، انحراف از مسير هدايت امام بود، وگرنه عقل اتفاقا به شناخت بهتر اين مسير و نيز شناخت بهتر خداوند بسيار كمك مي‌كرد. يعني عقل در بسط نصّ نوعي طريقيت داشت و به فهم بهتر آن كمك مي‌كرد و مهم‌تر اينكه، خداوند متعال بارها در قرآن به عقل و تامل دعوت كرده و پذيرش صرف و تقليد را مجاز نمي‌دانست.
بر اين اساس، شيخ مفيد در كتاب النكت من مقدمات الاصول نخستين وظيفه انسان در برابر خدا را اثبات وجود او از طريق دلايل برمي‌شمارد. اين سخنان را با حديثي از امام موسي كاظم عليه‌السلام قرين كنيم كه فرموده بود: «اي هشام! خداوند به وسيله عقل حجت را بر مردم تمام كرده و به سبب برهان‌ها به ربوبيت خويش راهنماي‌شان كرده است.» اين مسير جمع بين نص و عقل بود و شيخ مفيد مراجع مهم شيعه از مسلمين را از سنت و كتاب، به اجماع و عقل بسط داد و عقل را نه دشمن دين كه مظهر شكوفايي آن دانست. 

نسبت شيخ مفيد  با حديث
البته بايد دقت كنيم كه شيخ مفيد دشمن حديث نبود و چه بسا او خود نيز حديث‌پژوه بود، اما نكته مهم اين است كه او حديث تنها را در مباحث ديني كافي نمي‌دانست و حضور و رجوع به عقل را ضروري و لازم مي‌دانست. يعني ادّله عقلي لازم است و اِخبار از حديث صرف آنقدر ظرفيت ندارد كه بتواند پاسخگوي همه شبهات باشد.
 به لحاظ رواني، اهل حديث كه از عقل و نقد هراس داشتند و ديواري بين خود و ديگران از مخالفان و منتقدان كشيده بودند، في‌الواقع بدون عقل و استنباط و تاويل به چه چيز ديگري براي تثبيت و اثبات دعاوي خود مي‌توانستند متوسل شوند؟ شايد موقعيت سياسي يا زر و زور و تزوير يا انزوا و تنهايي يا جعل حديث و شيادي. وگرنه وقتي براي ادعايي خاص دليلي نباشد، چطور مي‌توان آن را به مخاطب عرضه داشت؟ اما طبق گواه تاريخي، ظهور شيخ مفيد و احياي مكتب كلامي و فقهي تشيع، به مرور جريان نص‌گرايي را به انزوا كشاند و جمع بين عقل و نقل در تفكرات شيعيان رايج شد. 
حال به نحوه تاثيرگذاري شيخ مفيد در مباحث كلامي و فقهي بپردازيم. چنانكه پيش‌تر نيز گفته شد، شيخ مفيد مجاري حق و حقيقت را از چهار كانال مهم كتاب، سنّت، اجماع و عقل (ادّله عقلي) ساري و جاري دانست. 

تفاوت اصل حديث و اِخبارِ آن
در اينجا بايد بين اصل حديث و اِخبار (روايت) آن فرق گذاشت. اِخبار كار زبان است اما فهم، كار عقل است و با روايت حديث نمي‌توان به فهم آن رسيد و بعدا بدان استمداد كرد. بلكه بايد آن را فهميد و از آن استنباط كرد.
اين بسط ادراكي حديث، فارغ از اينكه خداوند همواره به فهم از راه عقل دعوت كرده، به پويايي و تنوع جريان‌هاي فكري جهان اسلام نيز بازگشت دارد كه در جهان فرهنگي بغداد بيشتر ملموس بود تا شهر قم و تنگ‌نظري محدثان در ارايه ادّله كافي. چه بسا محدثان قم نيز با عقل همراه بوده‌اند اما استفاده از آن را براي ايجاب مخاطب لازم نمي‌دانستند و آن را بيشتر نوعي جلب مخاطب و تخفيف و تحقير دين مي‌فهميدند. بنابراين مخالف را بايد طرد كرد يعني يا اين حديث فلان را مي‌پذيرد يا نه، در صورت اول مومن و در صورت دوم كافر و مطرود است، اگر نگوييم خونش حلال است. 

نماينده جريان نوگراي پس از غيبت كبري
اما عقل اين اندازه تنگ‌نظر و خشن نيست و ادلّه را فراهم مي‌كند و فرصت توضيح و تشريح و تبيين را به مخاطب عرضه مي‌دارد. فلذا، فضاي متخالف و متنوع بغداد كه قادر بود شيعيان را به اقليت بكشاند و طرد كند، اتفاقا يك جريان ديالكتيكي به نفع شيعه را رقم زد كه در ابتدا كساني مثل ابن ابي عقيل و ابن جنيد اسكافي به خوبي آن را دريافته بودند و شيخ مفيد با تيزبيني خاص خود، با هوشي منحصربه‌فرد اين تخالف و تباين را فهميد و راه مواجهه و مقابله با آن را نيز دريافت. او زين پس در ذيل جريان‌هاي نوگراي بعد از عصر غيبت قرار گرفت و لذا از حملات تند اِخباريون مصون نماند و چون به روش‌هاي اعتزاليون از اهل سنّت نيز گاها تمسك داشت، به گرايش‌هاي اعتزالي متهم شد، اما تفكيك او از مكتب اعتزال كه عقلي صرف بود، كار سختي نيست و شيخ مفيد جمع بين عقل و نقل بود نه طرفدار عقل تنها. طبيعتا دو جريان نوگرايي (حركت رو به جلو) و سلفي‌گري (بازگشت به گذشته) در تفكرات شيعه در قرن چهارم، با هم تنازعات بسيار داشتند. سلفي‌ها مي‌ترسيدند كه راه ائمه معصوم فراموش شود و نقد و استدلال و تاويل چيزي از دين و عقيده باقي نگذارد. پس همان كتاب و حديث را محكمات خود نگاه داشتند و همچون عاشقي شوريده بودند كه مي‌ترسد معشوق خود را به آني از دست بدهد. سست و متزلزل و ترسو و هيجانات رواني خود را به دين نيز تسرّي مي‌دادند و قدرت بر مستدل كردن ساحت ديني نداشتند؛ به دين نبايد نزديك شد و آن را فقط بايد پذيرفت. 

علل بنيان‌گذاري علم اصول
اما در مقابل، نوگراها رويكرد نقّادانه به حديث داشتند و به زعم كساني همچون شيخ مفيد، كم بودن نصوص صريح كتاب و اِخبار صحيح، قدرت پاسخگويي به مشكلات جديد و حتي سبك زندگي جديد مسلمانان در قرن چهارم را نداشت و اين حوزه بايد بسط داده مي‌شد. همين تفكر بود كه باعث شد شيخ مفيد علم اصول را در فقه بنيان نهد. زيرا نمي‌شد احكام و تشريعات زندگي روز مردم را صرفا با چند حديث و روايت و نص توضيح داد. بنابراين كاربرد عقل لازم است و اين انگاره را تا حدي از معتزله نيز فراگرفت. زيرا بهره‌گيري از روش عقلي در مواجهه با امور اعم از نص و غيره، شيوه معتزليان بود و شيخ مفيد با تاثر از اين شيوه و با استناد به تشويق قرآن كريم و ائمه به تعقل و دليل‌آوري، نظريه جمع بين عقل و نقل (نص) را مطرح نمود. 
اين كاربرد چند پيام مهم با خود به همراه داشت. 
1- يكي اينكه روايات ائمه همگي به‌كارگيري عقل را تا جايي كه لازم است جايز شمرده‌اند و خط قرمز فقط عدم خروج از قيد هدايت امام يعني طريق معصوم است. زيرا معصوم چراغ روشني در كنار عقل است تا بيراهه نرود و خطرآفرين نباشد. 
2- ديگر اينكه احاديث معصوم را نمي‌توان احكام و اصول دين دانست و نقل و حديث درست مثل عقل، طريقت هستند و بايد بين حقيقت دين و طريقت آن فرق گذاشت. لذا نقل به همان اندازه عقل قابل نقّادي است. به عبارتي، اگر تكيه صرف معتزليان بر عقل مورد نقد اكثريت متفكران جهان اسلام بود، اكنون در اواخر قرن چهارم، نوگرايان عقل‌گرا، تكيه صرف اخباري‌ها بر نص صرف را نيز مورد نقّادي قرار دادند و آن را نيز به همان اندازه اعتزال، آفت‌زا دانستند. 
شيخ مفيد برخي آفت‌ها را چنين بيان كرده است كه قشريون حديث‌گرا تعبد و تقليد را بر ايمان استدلالي مقدم مي‌دانند و در مفاد حديث دقت نمي‌كنند و در سند آن نيز جويا نيستند و حق و باطلش را از هم جدا نمي‌سازند. اين نقد طبيعي بود، زيرا آنها حديث را صرفا پذيرفتني و نه فهميدني دريافته بودند و اين مستلزم تقليد و پذيرش صرف بدون تامل بود. 

نقد شيخ مفيد بر استادش شيخ صدوق
حتي گفته شده كه شيخ مفيد در اين باب نقدهاي تندي به شيخ صدوق استادش داشته و از تاكيد صرف او بر ظواهر احاديث آزرده دل بود و آن را برنمي‌تابيد. شيخ مفيد اصول دين را نه اعتقادي بلكه اكتسابي و عقلي مي‌دانست و مفاد قرآن و سنّت را نيز با عقل در ستيز نمي‌ديد، بلكه عقل آن مفاد را مي‌شناسد و قادر است بفهمد و مستدل يا تاويل كند. اگر جايي هم تعارض باشد بايد جانب عقل را گرفت و همه اينها براي حفظ دين بسيار بهتر از قشري‌گري است. اما اين موقف را مي‌توان با درك موقف شيخ صدوق حديثي بهتر فهميد؛ شيخ صدوق برخلاف شيخ مفيد بر اين باور بوده كه: مسائل عقيدتي عبارت از نقل آيات و احاديث ماثوره از پيامبر صلي‌الله و ائمه معصومين است و جدل در سخن گفتن از خداوند صحيح نيست و اهل جدل حتي به هلاكت محكوم هستند و نبايد از عقل در رد مخالفان بهره برد و محور هر نوع جدالي، قول خداوند و رسول و ائمه معصومين است. در اينجا مشخص است كه فقط عقيده مهم است و آن هم عقيده شيعه! در امر دين هم وقتي جدل مجاز نباشد، تقليد و تعبّد صرف و كوركورانه جايش را مي‌گيرد و مهم‌تر اينكه آزادانديشي و آزادي بيان نيز به محاق مي‌رود. اما چنانكه گفته شد، روش و منش كساني مثل شيخ مفيد موكد اين مطلب بود كه همواره مخالفان خوانشي نو از باورهاي ما دارند كه گاهي افق روشني به روي ما مي‌گشايد و بايد دريافته شود. 
در پايان لازم است به سه نكته مهم و در واقع سه انگاره مهم شيخ مفيد در باب كاربرد عقل در نقل يا با نقل، اشاره كرد 
1ـ  خطاپذيري حديث و اِخبار، 2ـ  امكاني بودن تحريف و 3ـ  محدوديت عقل. 


    شيخ مفيد علاوه بر شاگردي استاد حديث‌محور خود شيخ صدوق، از دو تن از طرفداران تعديل نص و نقل يعني ابن جنيد اسكافي و ابن ابي عقيل عماني تاثير بسيار پذيرفته و نزد ابن جنيد و نيز ابن قولويه (وفات: 368ق) كه حديث را مقارن كلام كرده بود، شاگردي كرده بود.
    از نظر مفيد حديث‌گرايان فاقد دقت لازم هستند و شايد عشق به حديث و تكيه صرف بر آن، هوشياري آنان را در عين سلامت اخلاقي ربوده و ناخواسته به مسير اشتباهي رفته‌اند كه در آن حق و باطل در هم تنيده و حق مغشوش شده است.
    به زعم شيخ مفيد، اخباري‌گري صرف اولا براي خود دين آسيب‌زا بوده و بنيان‌هايش را متزلزل مي‌ساخت، چه اينكه حديث و نقل اگر چه درايت و هدايت را در خود نهفته داشته، لكن كفايت لازم را با نظر به شرايط و پيچيدگي‌ها و تكثرات اجتماعي جهان اسلام و حتي بيرون از مرزهاي جهان اسلام نداشته و بايد استدلال قوي و خوب داشت و مخاطب خود از خودي و بيگانه را به درستي مجاب كرد و به دغدغه‌ها و سوالاتش احترام گذاشت.
    شيخ مفيد راهي را رفت كه راه ائمه معصومين بود و آنها همواره مشوّق عقل و به‌كارگيري آن در امور مربوط به فهم و ايمان بودند و آنچه از آن برحذر مي‌داشتند، انحراف از مسير هدايت امام بود، وگرنه عقل اتفاقا به شناخت بهتر اين مسير و نيز شناخت بهتر خداوند بسيار كمك مي‌كرد. يعني عقل در بسط نصّ نوعي طريقيت داشت و به فهم بهتر آن كمك مي‌كرد و مهم‌تر اينكه، خداوند متعال بارها در قرآن به عقل و تامل دعوت كرده و پذيرش صرف و تقليد را مجاز نمي‌دانست.
     شيخ مفيد دشمن حديث نبود و چه بسا او خود نيز حديث‌پژوه بود، اما نكته مهم اين است كه او حديث تنها را در مباحث ديني كافي نمي‌دانست و حضور و رجوع به عقل را ضروري و لازم مي‌دانست. يعني ادله عقلي لازم است و اِخبار از حديث صرف آنقدر ظرفيت ندارد كه بتواند پاسخگوي همه شبهات باشد.
     شيخ مفيد در ذيل جريان‌هاي نوگراي بعد از عصر غيبت قرار گرفت و لذا از حملات تند اِخباريون مصون نماند و چون به روش‌هاي اعتزاليون از اهل سنّت نيز گاها تمسك داشت، به گرايش‌هاي اعتزالي متهم شد، اما تفكيك او از مكتب اعتزال كه عقلي صرف بود، كار سختي نيست و شيخ مفيد جمع بين عقل و نقل بود نه طرفدار عقل تنها.
     گفته شده كه شيخ مفيد در اين باب نقدهاي تندي به شيخ صدوق استادش داشته و از تاكيد صرف او بر ظواهر احاديث آزرده‌دل بود و آن را برنمي‌تابيد. شيخ مفيد اصول دين را نه اعتقادي بلكه اكتسابي و عقلي مي‌دانست و مفاد قرآن و سنّت را نيز با عقل در ستيز نمي‌ديد، بلكه عقل آن مفاد را مي‌شناسد و قادر است بفهمد و مستدل يا تاويل كند.
     آنقدر كه قم به قلعه تنهايي براي دفاع از تشيع حديث‌گرا مبدل شده بود و به نظر تنوع و تفرّد و تفرّق متفكران آن بسيار كمتر از بغداد بود، اما كلان‌شهر بغداد به قدر كافي براي شيعيان بزرگ بود و آنها با اغيار و ديگران بيشتر برخورد داشتند. آنها تنها نبودند و ديگران همواره در معرض‌شان بودند و همه افكار و باورهاي‌شان در معرض ديد و بنابراين در معرض شبهه و نقد بود.
     شيعيان در شلوغي و تضارب آراي گوناگون بغداد، پوياتر شده و خود را در مقام پاسخگو، بيشتر درك كردند و اين ادراك اجتماعي و اعتقادي، انديشه آنان را نيز پروا بخشيد و اكنون پاي امر ديگري در ميان بود. بنابراين دسته دوم شيعيان تلاش كردند و شايد به قولي مجبور شدند كه از نص‌گرايي فراتر روند و افق‌هاي بالاتري را ببينند تا بتوانند امر دين را حفظ كنند.
     مهم‌ترين تاثير شيخ مفيد تدوين علم اصول بود كه دقيقا فراروي از حديث‌پژوهي صرف در فقه و اعتقادات ديني بود. اهل حديث در اصل دين را به حديث و روايت تحويل (reduce) كردند و مرزهاي دين و حديث همسان بود و اِخبار از روايات و احاديث، ملاك و مرجع دين و اعتقادات آن شده بود. اما شيخ مفيد به عنوان شاگرد يكي از مهم‌ترين فقهاي زمان خود كه به مكتب حديثي تعلق داشت، يعني شيخ صدوق (381-305ق)، دين‌پژوهي گسترده‌اي را با تاليف حدودا دويست اثر ارزشمند در حوزه حديث و فقه و كلام به راه انداخت و في‌الواقع نشان داد كه نمي‌توان با حديث خالي، تصويري روشن از گزاره‌هاي ديني و سامانه اعتقادي مسلماني يا همان شيعي ارايه داد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
کارتون
کارتون