• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5188 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۸ فروردين

كاش اسمش را پرسيده بودم!

رامين جهان‌پور

 توي ميدان هفت‌تير، وقتي جلوي پرايد نشستم، جز من مسافر ديگري نبود. اولين چيزي كه توجهم را جلب كرد صداي موزيك خواننده‌اي بود كه توي ماشين پيچيده بود: ستاره‌هاي سربي /فانوسك‌هاي خاموش / من و هجوم گريه /از ياد تو فراموش...
سن و سالش بالاي هفتاد سال نشان مي‌داد. كلاه باراتايي قديمي و رنگ و رو رفته‌اي به‌سر داشت و بدن لاغرش را با كاپشن ساده‌اي پوشانده بود. برايم كمي عجيب بود كه اين پيرمرد با آن سن و سال طرفدار آهنگي باشد كه بيشتر جوان‌ها و نوجوان‌هاي امروزي به آن گوش مي‌كنند. با خودم فكر كردم اين راننده بايد الان به آهنگ‌هاي بديع‌زاده و بنان و... گوش كند. اين فكر بي‌دليل به ذهنم نيامد، چون تا به حال هر چه راننده پير به پستم خورده بيشتر آهنگ‌هاي سنتي و فولكلور گوش مي‌كردند. يك لحظه هم از ذهنم گذشت كه شايد پيرمرد به خاطر اينكه رضايت مسافران نسل جوانش را جلب كند اين آهنگ را گذاشته، اما وقتي ديدم دارد با خواننده ضبط همخواني و لب‌خواني مي‌كند مطمئن شدم كه بايد از طرفدارهاي موسيقي پاپ باشد.
آهنگ كه تمام شد بلافاصله موزيك بي‌كلام ترانه معروف «زمستون» اثر زنده‌ياد افشين مقدم شروع شد. حالا صداي گيتار برقي مي‌آمد كه به زيبايي آهنگ معروف زمستون را مي‌نواخت. به راننده گفتم: 
«اين آهنگت منو برد به ۲۰ سال پيش. من اين آلبومو توي نوار كاست گوش كردم. دقيقا بعد از تمام شدن اين ترانه، ته نوار، اين آهنگ بي‌كلام پخش مي‌شد.» با شنيدن حرفم لبخندي بر گوشه لبش نشست و گفت: «جدي مي‌گي؟ منم خيلي اين آهنگو دوس دارم.» گفتم: «اين ورژن جديد آهنگ زمستونه كه آهنگسازش از سازهاي جديد استفاده كرده.» گفت: «دقيقا. اجراي جديده. اورجينال اين آهنگ در دهه 1350 در استوديو بل ساخته شد كه توي همين خيابان تخت طاووس بود.» بعد كمي فكر كرد و گفت: «آهنگسازش دوست من بود. وقتي آهنگ زمستونو براي خدابيامرز افشين مقدم مي‌ساخت من يكي از گيتاريست‌هاي گروهش بودم. ...اون الان امريكاست اما من تهرانو رها نكردم....» صحبت‌هاي پيرمرد تازه گل اندا خته بود كه رسيديم به پل كريمخان و من بايد پياده مي‌شدم. وقتي پياده شدم حس عجيبي به من دست داد. موزيسيني كه در سطح شهر مسافر جابه‌جا مي‌كرد. وقتي ماشين پرايد ناله‌كنان ‌دور شد با خودم گفتم: «كاش مسيرم طولاني‌تر بود وحداقل اسمشو مي‌پرسيدم...»

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون