• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5205 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۲ ارديبهشت

نگاهي به زندگي و زمانه سنايي غزنوي به مناسبت انتشار كتاب «از شرع و شعر»

حكمت حكيم

عظيم محمودآبادي

حكيم سنايي غزنوي در زمره حكيماني از ايران‌زمين قرار دارد كه تاثيرِ او در آثار پسينيانش نيز مشهود است. او از جمله بزرگاني است كه بزرگ‌پروري كرده و سروده‌هايش در نسل‌هاي بعد و بعدتر نيز از الهام‌بخشي بالايي برخوردار بوده است. 
شايد پيش از هر چيز ذكر اين نكته لازم باشد كه گرچه سنايي و نظاير او در تاريخ ادب و فرهنگ ايراني - اسلامي، «شاعر» خوانده مي‌شوند، اما واژه «شاعر» نبايد ما را بفريبد و از وجه انديشه‌اي اين بزرگان غافل شويم. 
لذا بزرگاني نظير حكيم ابوالقاسم فردوسي، سنايي غزنوي، مولانا جلا‌الدين رومي، خيام نيشابوري، سعدي شيرازي، حافظ و ... در واقع متفكران و انديشمنداني بوده‌اند كه افكار و آراي خود را با زبان شعر بيان كرده‌اند؛ حكمت‌ها و انديشه‌هايي كه به گفته شيخ اجل: «به پرويزن معرفت بيخته / به شهد عبارت برآميخته»(1).
آري امثال سنايي غزنوي، سعدي شيرازي و... سخنان خود را ابتدا با پرويزن و غربالِ انديشه و تفكر صاف كرده‌اند و از صافي عقلانيت عبور داده‌اند و از پسِ آن به شهد عبارت برآميخته و آن حكمت را با شيريني و حلاوت بيان خود آميخته ساخته‌اند.

تاثيرپذيرفتگان از سنايي
حال حكيم سنايي از قضا در شمار آن حكمايي است كه خود الهام‌بخش بزرگان ديگر بوده است. اگر قرار باشد فهرستي از جمله متاثران از او در تاريخ فرهنگ و ادب پارسي تهيه شود، حتما سياهه بلندبالايي خواهد بود و ما اينجا به همان مقدار كه يوهانس دبروين(2) در اثر پژوهشي‌اش درباره وي آورده است، بسنده مي‌كنيم: «اگر به حوزه گسترده نفوذ سنايي بنگريم، اين تاثير را بر شاعران و نويسندگاني با گرايش‌هاي بسيار گوناگون خواهيم يافت. از جمله مي‌توان اينان را نام برد: شاعران شيعي به نام قوامي رازي، واعظي سنّي مانند برهان‌الدين محقق ترمذي، صوفياني از فرقِ مختلف همچون نجم‌الدين دايه (رازي) [صاحب كتاب «مرصادالعباد»]، روزبهان بقلي شيرازي و حتي شيخ اشراق شهاب‌الدين سهروردي. علاقه اين افراد به سنايي تنها به دليل درون‌مايه‌هاي اخلاقي شعرهاي او نبود، بلكه اصولا از آن جهت بود كه از قالب‌هاي جديدي براي بيان انديشه‌هاي مذهبي به دست داده بود كه اين شاعران و نويسندگان مي‌توانستند در نوشته‌هاي خود از آنها بهره‌مند شوند».(3) 
هم او است كه عقبه بهره‌گيران از سنايي را تا عصر و روزگارِ خودِ وي پيش مي‌برد و شخصيت‌هايي چون احمد غزالي، عين‌القضات همداني، رشيد‌الدين ميبدي (صاحب تفسير عرفاني قرآن به نام «كشف‌الاسرار») رااز جمله نشستگان بر خوانِ حكمت وي مي‌داند. (4) 
اما در اين ميان بوده‌اند حكما و شاعراني كه در عين تاثير‌پذيري از سنايي، آن را با صداي بلند بيان كرده‌اند و بر خود در اين كار باليده‌اند كه از آن جمله مي‌توان به انوري در خراسان، جمال‌الدين محمد عبدالرزاق و فرزندش كمال‌الدين اسماعيل در اصفهان، ابوعلا گنجوي، خاقاني و تا حدودي حكيم نظامي گنجوي اشاره كرد.(5) 
البته به اين فهرست حتما بايد عطار نيشابوري و جلال‌الدين رومي را نيز افزود. 
چنانكه مولانا با فروتني بسيار بر جايگاه تربيتي عطار و سنايي به‌طور توامان تاكيد مي‌كند و با بيان سخناني، خود را حاوي «سرّ سنايي» مي‌خواند و مي‌نويسد: «هر كه به سخنان عطار مشغول شود و از سخنان حكيم مستفيد شود و به فهمِ اسرارِ آن كلام رسد و هر كه سخنان سنايي را به جد تمام مطالعه كند بر سِرّ سنايي سخنان ما واقف شود».(6) 
مولانا، الهي‌نامه سنايي را رسما عصاره قرآن مي‌داند و مي‌گويد: «... صورت قرآن بر مثالِ ما است و اين معاني روغن و زبده آن» است.(7) 
البته بر اساس برخي روايت‌ها ظاهرا تاثير سنايي بر مولانا بيش از اينها بوده تا جايي كه يوهانس دِ بروين از قول مثنوي‌خوانِ بقعه مولوي در قونيه آورده است كه اساسا سبب تاليف مثنوي معنوي، آن بود كه روزي حسام‌الدين چلبي «بر بعضي ياران اطلاع يافت كه به رغبت تمام و عشق عظيم، الهي‌نامه حكيم را به جد مطالعه مي‌كنند و آن شيوه معاني غريب ايشان را عجيب مي‌نمود. از مولانا خواست به طرز الهي‌نامه حكيم و اما به وزن منطق‌الطير عطار اثري بسرايد».(8) 

كهن‌ترين روايت از سنايي
چنانكه كهن‌ترين روايت درباره سنايي كه تاكنون شناخته شده است، از قضا متعلق به عطار است كه در «مصيبت‌نامه» خود آورده است: «در رهي مي‌شد سنايي بي‌قرار / ديد كنّاسي شده مشغول كار / سوي ديگر چون نظر افكند باز / يك موذن ديد در بانگ نماز». 
نكته‌اي كه عطار از سنايي آورده همان عارضه جوامع ديني است كه در احاديث پيامبر اسلام (ص) نيز نسبت به آن تذكار فراوان داده شده است. اما آنچه عطار مي‌گويد ناظر به داستاني است كه دو نفر با ظاهري متفاوت هريك مشغول كاري بودند كه حكيم به آنها برمي‌خورد. هر دو براي قوُتِ روزانه خود مي‌كوشيدند با اين تفاوت كه كنّاس، صادقانه به انجام وظيفه پست خود مشغول بود، حال آنكه موذن، غرّه بود كه كردار پرهيزكاران دارد! «ريا» كه سنايي، موذن را به ابتلاي آن ملامت مي‌كند، در تصوف اسلامي گناهي بزرگ دانسته مي‌شود كه با باورهاي ملامتيه همسويي دارد. اين همان آفت جوامع ديني است كه سنايي با اهتمام و حساسيتي ويژه درصدد بيان پيامدهاي تلخ و ويرانگرش بوده است. او بر همين اساس خوارشماري غرور متشرعان را آغاز كرد و پس از بيش از دو سده، پژواك آن را مي‌توان به واضح‌ترين بيان در زبانِ لسان‌الغيب ديد. (9) 
تاثيرپذيري ملك‌الشعراي بهار از سنايي
از قدما و متقدمان كه بگذريم اما افكار متاخران و اشعار شاعران معاصر نيز بي‌نصيب و بهره از حكيم سنايي نبوده است. چنانكه ملك‌الشعراي بهار (1330-1265) - به عنوان واپسين شاعر بزرگ شعر كلاسيك فارسي - نيز به‌طور جدي تحت‌تاثير سنايي قرار داشته است. چنانكه از وي نقل شده در رويايي، سنايي را در خواب ديد و در پي آن به سرودن «كارنامه زندان» روي مي‌آورد. (10) كارنامه زندان؛ اثري كه در برگيرنده تاملات شاعر در زندانِ پهلوي اول است. 

مفهوم‌سازي‌هاي سنايي
از اينها گذشته در آثار سنايي برخي واژگان را مي‌توان يافت كه هرچند قرن‌ها است در متون ادبي و عرفاني ما به مفاهيم شناخته‌شده و مهم تبديل شده‌اند اما نخستين‌بار او بوده كه اين كلمات را با بار معنايي ويژه‌اي به كار برده كه پس از او در بزرگ‌ترين آثار ما تكرار و تضمين شده است. از آن جمله بايد به «خرابات» اشاره كرد كه خوانندگان محترم به وسعت كاربرد اين واژه و پژواك و انعكاس آن در متون عرفاني و ادبي پارسي واقفند. چنانكه زكرياي قزويني در «آثارالبلاد» خويش آورده است كه سنايي، حكيمي عارف و شاعري بود كه دنيا را خوار مي‌شمرد، در ويرانه‌ها مي‌زيست و پا برهنه به گشت‌وگذار مي‌پرداخت. اين روايت بيانگر مرحله‌اي از تنگدستي خودخواسته‌اي است كه شيوه زندگي سنايي بر آن استوار شده بود و بر پرهيز شاعر از تعلقات مادي و دنيوي دلالت دارد. هم او آورده است كه سنايي در خرابات اقامت گزيده بود؛ مكاني كه غالبا در قلندرياتِ شاعر از آن نام برده شده است. «خرابات»؛ ماوايي بود كه در آن دراويش احساس آرامش مي‌كردند و سنايي با انتقال اين مفهوم به آثار خود، آن را به يكي از عناصر اصلي تصويري در غزل فارسي تبديل كرد و همچنان نيز به صورت يكي از مهم‌ترين اصطلاحات رمزي صوفيانه بر جاي مانده است. همچنين ناگفته نماند كه در بُعدِ علمي، اين واژه معادلِ «ميخانه» است كه در آن دست زدن به هركارِ ناشايستي، شايسته بود.(11) 

سنايي و تهمت نامسلماني به او
احتمالا بر همين اساس و البته دلايل ديگر بوده كه سنايي نيز نظير ديگر عرفا و حكماي بزرگ گاه از تهمت بي‌ديني و نامسلماني به دور نبوده و تضمين آيات قرآني و قافيه كردن آنها در اشعارش، موجب رنجش خاطر بسياري از متشرعان ظاهربين شده است. حتي نقل كرده‌اند قانعي طوسي (ملك‌الشعراي دربار سلجوقيان در قونيه) به مولانا جلال‌الدين رومي مي‌گفت كه به اين سبب سنايي را مسلمان نمي‌دانم! مولوي برآشفته مي‌شود و پاسخ مي‌دهد: «خمش كن! چه جاي مسلماني كه اگر مسلماني عظمتِ او را ديدي كلاه از سرش نيفتادي؛ مسلمان تويي و هزاران همچون تو؟ او از كونين مسلم بود». (12) 

اوضاع و احوال سياسي – اجتماعي ايران در دوران سنايي
اما در مورد دوران زندگي سنايي بايد گفت در نخستين روزهاي زندگي‌ وي، حكومت غزنويان شكوه و جلال پيشينش را از دست داده بود و تمام سرزمين‌ها در آسياي مركزي و ايران كنوني كه پيش از آن زير سيطره محمود غزنوي قرار داشت از مدت‌ها پيش در سلطه سلجوقيان جاي گرفته بود. 
دگرگوني اوضاع حكومت بر زندگي فرهنگي جامعه آن روزگار تاثيرگذار بود؛ روزهاي شكوهمند دربار غزنوي كه حضور بزرگ‌ترين سرايندگان پارسي‌گوي و برخي از بزرگ‌ترين انديشمندان روزگار، آن را مي‌آراست ديگر هرگز بازنگشت. جدايي خراسان با آن سنت‌هاي فرهنگي غني خود، غزنين را در موقعيتي منزوي‌تر از پيش قرار داده بود. در اين دوران غزنين شهري كه سنايي اهل آن بود، در مقايسه با شهرهاي باختري‌تر ايران به شهري ايالتي تبديل شده بود كه بالندگي علمي از آن رخت بربست. گواه اين ركود فرهنگي كاهش شديد آثار منثور نگاشته در غزنين در واپسين سال‌هاي سده پنجم هجري است. اين وضعيت با شكوفايي علوم اسلامي در پرتو حاكميت سلجوقيان به‌شدت متضاد است. حتي لشكركشي‌هاي غزنويان به هندوستان در سال‌هاي متاخرتر را تاريخ‌نگاران آن روزگار به ثبت نرسانده‌اند. تقريبا تمام آنچه درباره اين جنگ‌ها مي‌دانيم بايد از ماخذ نادرست آثار شاعران درباري كه به تجليل از پيروزي‌هاي سلاطين ممدوح خود ادامه مي‌دادند گرد آمده باشند. در حقيقت شاعري تنها شاخه فعاليت ادبي‌اي بود كه توانست در پايان دوره غزنوي رونق داشته باشد؛ هرچند حتي شاعري نيز مجبور بود براي بازيافتن اهميت پيشين خود سخت بكوشد. 

اندرزي بودن شعر سنايي
سنايي، شخصيت نسبتا پر تحولي داشته است و آن شخصيت عرفاني كه ما امروز مي‌شناسيم، در واقع سويه تحول و تعالي‌يافته‌اش است كه در واپسين دوره زندگي‌اش شكل گرفت. او اوايل صرفا با اشعار خود به مدح سلاطين مي‌پرداخت و در دوره‌اي ديگر به هجوسرايي روي آورد. اما در مراحل بعدتر قدم در راه عرفان گذاشت و عالي‌ترين تجارب عرفاني را با بليغ‌ترين بيان ادبي ادا كرد. 
سنايي را برخي «معلم‌ زاده» ناميده‌اند. (13) پدر او – بنا بر روايت «كارنامه بلخ»- نامش «آدم» بوده است و براساس بسياري از اشعار شاعر، سنايي نيز همين نام را براي تخلص خود به كار مي‌برده است: «پدري از نژاد كرام / از بزرگي كه هست آدم نام».
تربيت او تحت نظارت پدري معلم‌وار از «نژادي كرام»، سنايي را نهايتا تبديل به شاعري اندرزي كرد. اندرزي كه البته رنگ آموزه‌هاي اسلامي و قرآني پررنگي دارد؛ اين ويژگي عموم آثار سنايي است و حتي اثري چون «حديقه‌الحقيقه» نيز از آن مستثني نيست. حديقه كه گاه «دايره‌المعارف تصوف» خوانده مي‌شود در اصل شعري اندرزي است كه براي هدايت مردمان سروده شده و جنبه‌ درس‌نامه‌اي آن بسيار اندك است. 

«حديقه» در نظر سراينده‌اش
شايد به سبب همين ويژگي بوده كه «حديقه‌اش» را خود «قرآن پارسي» مي‌خوانده است. لذا بي‌رودربايستي و لكنت‌ زبان، حكيمان و سخن‌شناسان را تعظيم‌كنندگان اثر خود مي‌يابد و ريشخندكنندگان آن را جاهل و نادان: «اين سخن را مطالعت فرماي / نيك و بد در جواب بازنماي / جاهلان جمله ناپسند كنند/ وز سر جهل ريشخند كنند / وانكه باشد سخن‌شناس و حكيم / همچو قرآن نهد و را تعظيم / يافت اين بيت‌هاي جزل فصيح / بر همه شعر شاعران ترجيح /‌گر كند طعني اندرين نادان / گو بكن نيست بهتر از قرآن». (14) 
اندرزي بودن شعر سنايي از جمله ويژگي‌هاي آثار او است كه از قضا خيلي به كار ما ساكنان زمين و زمانه مدرن مي‌آيد. چراكه ما حتما بيش از گذشتگان به اين زبان - به تعبير حافظ - «نصيحتي كنمت بشنو و بهانه مگير» محتاجيم. اندرزگويي البته در آثار ساير بزرگان فرهنگ و ادب ما جايگاه شايسته‌اي دارد كه از آن جمله شايد سعدي شيرازي در صدر قرار داشته باشد. اما چنانكه اشاره شد از مهم‌ترين ويژگي‌هاي شعر سنايي نيز برخورداري‌اش از اين خصيصه نيكو است. خصيصه‌اي كه طنين آن بعد از قريب به هزار سال مي‌تواند جان‌هايي را تكان دهد و وجدان‌هايي را بجنباند و نفوسي را اصلاح كند؛ نفوسي كه البته از داشتن گوش‌هايي شنوا بهره‌مندند كه به تعبير مولاي متقيان اميرالمومنين(ع)، معيار سنجش شنوايي گوشِ آدمي، همانا شنوا بودن آن در برابر پند است و اندرز: «ألا إِنّ أبْصر الْأبْصارِ ما نفذ فِي الْخيْرِ طرْفُهُ ألا إِنّ أسْمع الْأسْماعِ ما وعي التّذْكِير و قبِلهُ؛ آگاه باشيد كه شنواترين گوش‌ها گوشي است كه پند را فراگيرد و قبول نمايد».(15) 
تعلقات ديني پررنگ سنايي، عالمان ديني و فقها را در چشم او محترم مي‌داشت اما با اين وجود از پاره‌اي از آنها كه دين و دكان به هم آميخته بودند و به نوعي از انواع ريا مبتلا بودند، بي‌پرده سخن مي‌گفت. در مقابل اين روحانيانِ زيرك و اهل پايتخت كه سنايي از آنان با احترام زيادي سخن مي‌راند، روحانيانِ پايين‌ مقام‌ترِ برون‌شهري نيز بودند كه از آنان به صورت «ريش‌گاوانِ روستا» به تحقير ياد مي‌كند. سنايي با مبالغه‌اي هجوآميز آنها را به سوءاستفاده از دانش مذهبي براي منافع شخصي و نيز فساد و تاريك‌انديشي متهم مي‌كند: «همه در علم سامري‌وارند / از برون موسي از درون مارند / از پي مال و جاه بي‌فردا / همه يوسف فروش نابينا / پرده در همچو راز غمازان / بي‌نمازان بيهده تازان / بهره علم تو نيابد كس / زانكه از علم نام داري و بس». (16) 

مذهب سنايي
نصر‌الدين ابورشيد عبدالجليل قزويني رازي، در كتاب «النقض» (نوشته حدود 560 هجري قمري) در پاسخي كه از جانب جامعه شيعي ري به رديه يكي از سنيان متعصب دارد، نام سنايي را در ميان «شعراي شيعي» آورده است و با ذكر بيتي از «حديقه» كه حاكي از اخلاصِ سنايي به اميرالمومنين (ع) است درصدد تقويت ادعاي خود است. 
قاضي نورالله شوشتري (متوفي 1091 هجري قمري) نيز دعوي شيعه بودن سنايي و بسياري از ديگر عارفان و شاعران دوران پيش از صفويه را با تاكيد فراوان بيان كرده است. او با دلايل برگرفته از آثار سنايي و ديگر روايت‌ها (به ويژه نامه سنايي به سلطان سنجر، حاوي پند شاعر به حاكم در مورد اختيار كردنِ مذهب شيعي يا سني به عنوان مذهب رسمي) بر آن است كه در تبعيت وي از اهل بيت پيامبر (ص) جاي ترديد نيست. او همچنين مدعي است كه تبعيت سنايي از معتقدات مذهبي سني صرفا از سر تقيه بوده است.
اين روايت البته براي يوهانس دِ بروين محل ترديد جدي است. نويسنده كتاب «از شرع و شعر» هرچند معتقد است شواهد محكمي نشان مي‌دهد كه سنايي سخت به حضرت امير(ع) و اهل بيت پيامبر(ص) دلبسته بوده اما از نظر او دلايل موجود در آثار سنايي كه نشانه طرفداري وي از آلِ‌‌علي(ع) است، بسنده نيست و در مجموع نمي‌توان وي را وابسته به جامعه شيعي تلقي كرد. (17) 
هرچند سخن يوهانس دِ بروين در مجموع مسموع و پذيرفتني است اما گاه در زندگي و آثار سنايي به نكاتي برمي‌خوريم كه مي‌تواند تقويت‌كننده نظر عبدالجليل قزويني رازي و قاضي شوشتري باشد. از آن جمله نامه‌اي است كه سنايي خطاب به سلطان نوشته است و در آن مي‌كوشد از خود در برابر خرده‌گيراني دفاع كند كه بر او به سبب نكوهيدن آل‌مروان و خلفاي اموي و از آن بالاتر، برتر دانستن جايگاه اميرالمومنين (ع) نسبت ديگر «خلفاي راشدين» خرده مي‌گرفتند. اگر صحت اين نامه تاييد شود و محتواي آن نشان‌دهنده اين باشد كه سنايي حضرت امير را بر سايرين، افضل مي‌دانسته است حتما مي‌تواند در احتمال تشيع او يا دست‌كم متشيع بودنش اهميت بالايي داشته باشد. هرچند در صحت اين نامه برخي پژوهشگران ترديد كرده‌اند اما از نظر دِ بروين نيز كه خود از مخالفان شيعه‌ پنداري سنايي است اما در مضمون كلي كه در نامه وجود دارد- مبني بر مذمت امويان و حتي نسبت دادن اين نكته به سنايي كه قائل به افضل بودن حضرت امير نسبت به سايرين بوده است- كمترين ترديدي وجود ندارد. (18) 

شيفتگي سنايي نسبت به اهل بيت پيامبر(ص) 
از اينها كه بگذريم در آثار وي انصافا ابياتي وجود دارد كه شيفتگي پررنگ و شيعه‌واري نسبت به ساحت اهل بيت طهارت وجود دارد و از آن مهم‌تر اعلام برائتي است كه به تصريح از دشمنان ايشان بيان مي‌دارد: «چار يار گزيده اهل ثنا / بر تن و جان‌شان ز بنده دعا / مرتضي و بتول و دو پسرش / وانكه سوگند من بود به سرش / نخورم غم‌گر آل‌بوسفيان / نشوند از حديث من شادان / چون ز من شد خداي من خشنود / مصطفي را روان ز من آسود / آل او را به جان خريدارم / وز بدي‌خواه آل بيزارم / دوستدار رسول و آلِ ويم / زانكه پيوسته در نوال ويم /‌گر بد است اين عقيده و مذهب / هم بر اين بد بداريم يا رب / من ز بهر خود اين گزيدستم / كاندرين ره نجات ديدستم / باد بر مصطفي درود و سلام / ابدالدهر صدهزاران عام / صدهزاران ثنا چو آب زلال / از رهي باد بر محمد و آل». (19) 
علاوه بر اينها سنايي نسبت به برائت از دشمنان و قتله اهل‌بيت پيامبر (ص) آنقدر اهتمام داشته كه برخي سخنان وي گويي در تعريض به اظهارات «امام محمد غزالي» است. چنانكه غزالي در احياءعلوم‌الدين سخناني را در مورد مساله «لعن يزيد» بيان مي‌كند كه خلاصه‌اش اين است كه او لعنِ وي را جايز نمي‌شمارد! اما سنايي كه به نوعي معاصر غزالي بوده – هرچند جوان‌تر از او- انگار با تعريضي نسبت به گفته غزالي نه‌تنها لعن يزيد بلكه لعن پدرش معاويه، جدش ابوسفيان، جده‌اش هند و دوستداران و محبان وي را جايز مي‌داند و در بيان اين نكته كوچك‌ترين تقيه‌اي را نيز روا نمي‌دارد: «داستان پسر هند مگر نشنيدي / كه از او بر سر اولاد پيمبر چه رسيد / پدر او لب و دندان پيمبر بشكست / مادر او جگر عمّ پيمبر بمكيد / خود به ناحق حق داماد پيمبر بگرفت / پسر او سر فرزند پيمبر ببريد / بر چنين قوم چرا لعنت و نفرين نكنيم / لعنه‌الله يزيدا و علي حب يزيد». (20) 
اين ميزان ارادت سنايي به خاندان عصمت و اعلام برائت صريحش از دشمنان اهل بيت، اگر حكايت از شيعه بودن يا حتي متشيع بودنش نداشته باشد، دست‌كم نشان‌دهنده سبك و سياق اهل سنت ايران است. اهل سنتي كه در محبت‌شان نسبت به خاندان پيامبر در ديگر بلاد جهان اسلام نظيري ندارد. اهل سنتي كه در ابراز ارادت و محبت به حضرت امير (ع) و اولاد طاهرش دست‌كمي از شيعيان ندارد. اهل سنتي كه تنها در ايران به بالندگي رسيده و نمايندگان تام و تمام آن را مي‌توان عطار نيشابوري، ملاي رومي، سعدي شيرازي و حافظ دانست. اهل سنتي كه برخي پژوهشگران به نيكويي آنان را «سني‌هاي دوازده امامي» ناميده‌اند. آري حكيم سنايي غزنوي را نيز بايد در شمار صوفياني دانست كه - به تعبير ليلي عشقي در كتاب «زماني ميان زمان‌ها» - نماينده تشيع بوده‌اند در دل تسنن!
سنايي غزنوي ابوالمجد مجدود بن آدم سنايي غزنوي يا حكيم سنايي (545–473 قمري)، از بزرگ‌ترين صوفيان و شاعران قصيده‌گو و مثنوي‌سراي زبان پارسي است كه در سده پنجم و ششم هجري مي‌زيسته است. برخي معتقدند كه سنايي شاعري است كه براي نخستين‌بار عرفان را به صورت جدي وارد شعر فارسي كرد. 
اين حكيم و شاعر نامي با تمام شهرت و اهميتي كه دارد چندان در جامعه امروز ما شناخته‌شده نيست. 
«از شرع و شعر» كتابي است نوشته يوهانس دِ بروين با ترجمه مهيار علوي مقدم و محمدجواد مهدوي كه به تازگي توسط انتشارات هرمس منتشر شده است و تا حدود زيادي مي‌تواند جبران‌كننده خلئي باشد كه براي شناختن شخصيت سترگي چون سنايي وجود دارد. اين كتاب مفصلا به تاثير متقابل دين و ادبيات در زندگي و آثار حكيم سنايي غزنوي پرداخته است.

فهرست ارجاعات؛ 
1- بوستان سعدي، تصحيح و توضيح غلامحسين يوسفي، انتشارات خورازمي، چاپ دوازدهم؛ 1396، باب اول، بخش29؛ حكايت مامون با كنيزك، ص70، بيت 927. 
2- يوهانس دِ بروين (Johannes de Bruijn) نويسنده كتاب «از شرع و شعر» و استاد بازنشسته دانشگاه ليدن در ادبيات فارسي است. او در ۱۲ ژوييه ۱۹۳۱ به دنيا آمد و زبان‌هاي فارسي، عربي و تركي را آموخته است. او گلستان سعدي و اشعار عمر خيام و گلچيني از اشعار كلاسيك فارسي را به زبان دانماركي ترجمه كرده و جزو نويسندگان دانشنامه اسلام و دانشنامه ايرانيكا است. او هم‌اكنون در ليدردروپ هلند زندگي مي‌كند . 
3- از شرع و شعر، يوهانس دِ بروين، ترجمه مهيار علوي مقدم و محمدجواد مهدوي، انتشارات ققنوس، چاپ اول؛ 1400، ص6.
4- همان، ص26. 
5- همان، ص27. 
6- همان، ص25. 
7- همان، ص25.
8- همان. 
9- همان، ص17. 
10- همان، ص32. 
11- همان، ص18. 
12- همان، ص31. 
13- همان، ص80.
14- سنايي غزنوي، حديقه‌الحقيقه و شريعه‌الطريقه، بخش 27، ابيات چهل‌وهشتم تا پنجاه‌ودوم. 
15- نهج‌البلاغه، خطبه 105، ترجمه سيدجعفر شهيدي، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ سي‌وسوم؛ 1394، ص97. 
16- سنايي غزنوي، حديقه‌الحقيقه و شريعه‌الطريقه، بخش 33؛ در صفت جاه‌‌جويان و زرطلبان و درويشان صورت گويد، ابيات چهل‌وسوم، چهل‌وششم، چهل‌وهفتم و پنجاه‌ويكم.
17- از شرع و شعر، يوهانس دِ بروين، ترجمه مهيار علوي مقدم و محمدجواد مهدوي، انتشارات ققنوس، چاپ اول؛ 1400، ص28و29. 
18- همان، ص158.
19- سنايي غزنوي، حديقه‌الحقيقه و شريعه‌الطريقه، بخش 27، ابيات سي‌ام، سي‌ويكم، سي‌ودوم، سي‌وسوم، سي‌وششم، سي‌وهفتم، سي‌وهشتم، سي‌ونهم، شصت‌وچهارم و شصت‌وپنجم. 
20- سنايي غزنوي، ديوان اشعار، قصايد و قطعات، شماره 85. 


      اندرزي بودن شعر سنايي از جمله ويژگي‌هاي آثار او است كه از قضا خيلي به كار ما ساكنان زمين و زمانه مدرن مي‌آيد. چراكه ما حتما بيش از گذشتگان به اين زبان -به تعبير حافظ- «نصيحتي كنمت بشنو و بهانه مگير» محتاجيم. اندرزگويي البته در آثار ساير بزرگان فرهنگ و ادب ما جايگاه شايسته‌اي دارد كه از آن جمله شايد سعدي شيرازي در صدر قرار داشته باشد. اما چنانكه اشاره شد از مهم‌ترين ويژگي‌هاي شعر سنايي نيز برخورداري‌اش از اين خصيصه نيكو است؛ خصيصه‌اي كه طنين آن بعد از قريب به هزار سال مي‌تواند جان‌هايي را تكان دهد و وجدان‌هايي را بجنباند و نفوسي را اصلاح كند.
      در آثار وي انصافا ابياتي وجود دارد كه شيفتگي پررنگ و شيعه‌واري نسبت به ساحت اهل بيت طهارت وجود دارد و از آن مهم‌تر اعلام برائتي است كه به تصريح از دشمنان ايشان بيان مي‌دارد: «چار يار گزيده اهل ثنا / بر تن و جان‌شان ز بنده دعا / مرتضي و بتول و دو پسرش / وانكه سوگند من بود به سرش / نخورم غم‌گر آل‌بوسفيان / نشوند از حديث من شادان / چون ز من شد خداي من خشنود / مصطفي را روان ز من آسود / آل او را به جان خريدارم / وز بدي‌خواه آل بيزارم / دوستدار رسول و آلِ ويم / زانكه پيوسته در نوال ويم /‌گر بد است اين عقيده و مذهب / هم بر اين بد بداريم يا رب / من ز بهر خود اين گزيدستم / كاندرين ره نجات ديدستم / باد بر مصطفي درود و سلام / ابدالدهر صدهزاران عام / صدهزاران ثنا چو آب زلال / از رهي باد بر محمد و آل».
      ميزان ارادت سنايي به خاندان عصمت و اعلام برائت صريحش از دشمنان اهل بيت، اگر حكايت از شيعه بودن يا حتي متشيع بودنش نداشته باشد، دست‌كم نشان‌دهنده سبك و سياق اهل سنت ايران است. اهل سنتي كه در محبت‌شان نسبت به خاندان پيامبر در ديگر بلاد جهان اسلام نظيري ندارد. اهل سنتي كه در ابراز ارادت و محبت به حضرت امير (ع) و اولاد طاهرش دست‌كمي از شيعيان ندارد. اهل سنتي كه تنها در ايران به بالندگي رسيده و نمايندگان تام و تمام آن را مي‌توان عطار نيشابوري، ملاي رومي، سعدي شيرازي و حافظ دانست. اهل سنتي كه برخي پژوهشگران به نيكويي آنان را «سني‌هاي دوازده امامي» ناميده‌اند. آري حكيم سنايي غزنوي را نيز بايد در شمار صوفياني دانست كه  - به تعبير ليلي عشقي در كتاب «زماني ميان زمان‌ها» - نماينده تشيع بوده‌اند در دل تسنن!
      ملك‌الشعراي بهار نيز به‌طور جدي تحت‌تاثير سنايي قرار داشته است. چنانكه از وي نقل شده در رويايي، سنايي را در خواب ديد و در پي آن به سرودن «كارنامه زندان» روي مي‌آورد. كارنامه زندان؛ اثري كه در برگيرنده تاملات شاعر در زندانِ پهلوي اول است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
کارتون
کارتون