• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۹ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5212 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۳۱ ارديبهشت

گفت‌وگوي «اعتماد» با فاطمه معتمدآريا به مناسبت نقش‌آفريني در فيلم «مجبوريم»

سينما مي‌تواند حال مردم را خوب كند اما...

فيلم جديد رضا درميشيان، مخاطب را به تفكر وامي‌دارد

تينا جلالي 

«مجبوريم» تازه‌ترين ساخته رضا درميشيان، داستان تكان‌دهنده، تلخ و دردناكي دارد. موضوع اين فيلم درباره حق انتخاب به فرزندآوري زنان كارتن‌خواب است و عواقب و چالش‌هاي آن را مورد بررسي قرار مي‌دهد. فيلمساز با طرح موضوع، هوشمندانه به ذهن مخاطب خود تلنگر مي‌زند و او را با ماجرا درگير و اين پرسش را مطرح مي‌كند كه آيا مي‌توان به زنان كارتن‌خواب حق انتخاب بارداري داد؟ زناني كه نه در پي وجه مادرانگي و رسيدن به آنچه «عشق به فرزند» مي‌خوانيم بلكه صرفا براي فروش نوزاد، رنج بارداري را متحمل مي‌شوند و مي‌زايند. فاطمه معتمد آريا در «مجبوريم» نقش دكتر پندار را ايفا مي‌كند. در فيلم جديد درميشيان نقش‌آفريني با صلابتي از او مي‌بينيم در نقش پزشكي كه مخالف حق بارداري زنان‌كارتن‌خواب است و بر اساس نظر شخصي خود و نه قانون اقدام مي‌كند. او نقش شخصيتِ جسوري را بازي مي‌كند و در گفت‌وگو با «اعتماد» گفته نمي‌داند خودش در دنياي واقعي جسارت دكتر پندار را دارد يا نه! به بهانه حضور فاطمه معتمدآريا در فيلم «مجبوريم» با او گفت‌وگو كرديم. گفت‌وگويي از تجربه ايفاي نقش شخصيت دكتر پندار در فيلم «مجبوريم» آغاز مي‌شود و به سبب مضمون و محتواي فيلم با مسائل اجتماعي ادامه پيدا مي‌كند.

   شما از بازيگراني هستيد كه در كارنامه‌تان ايفاي نقش شخصيت‌هاي مختلف و پيچيده‌اي ديده مي‌شود. با اين حال خانم دكتر پندار فيلم «مجبوريم» هم يكي از شخصيت‌هاي خاص كارنامه شماست؛ نقشي كه فراز و فرودهاي زيادي دارد. به نظر مي‌رسد نقش نسبتا از خود واقعي شما دور بوده و بايد اين فاصله را پر مي‌كرديد. اين‌طور نيست؟
حتما همين‌طور است. واقعيتش را بخواهيد هر نقشي كه بر عهده مي‌گيرم و بازي مي‌كنم با خود واقعي من فاصله زيادي دارد. ممكن است بعضي شخصيت‌ها را تاييد كنم بعضي‌ها را نه. براي اينكه معتقدم آدم‌ها وجوه مختلفي دارند. به بعضي از وجوه آنها مي‌توانم نزديك شوم، به بعضي از وجوه نه. آنها را در خود مي‌بينم و در پاره‌اي موارد هم روبروي شخصيت‌ها قرار مي‌گيرم؛ اما آن وجهي كه در همه كاراكترهايي كه بازي كردم كاملا پيدا و مشخص است، اين است كه با من فاصله زيادي دارند؛ با اين حال وجوه انساني مشتركي با آنها دارم.
   سوال را از اين جهت پرسيدم كه شايد تمايلات قلبي شما با گل بهار رضوان با بازي پرديس احمديه و احقاق حقوق زنان كارتن‌خواب همسو باشد. يعني به آنها حق انتخاب بدهيد.
قطعا تمايلات قلبي من احقاق حقوق زنان كارتن‌خواب، گل بهار و شخصيت‌هايي مانند اوست اما خانم دكتر پندار هم با گل بهار تمايلات قلبي دارد. آن سكانسي را كه دكتر پندار با وكيل صحبت مي‌كند به ياد بياوريم. مي‌گويد بيست سال كه من كف خيابان كمك‌شان مي‌كردم تو كجا بودي؟ موقعي كه هيچي نبودند و نمي‌دانستند اسمشان را چي بگذارند؟ يعني انگار دكتر پندار از مرز احقاق حقوق گذشته است. وجهي هم كه راجع به آن مي‌توان حرف زد اما قضاوتي نكرد اين است كه او قانون انساني را رعايت مي‌كند و نه قانون مدون جاري را. پندار، دكتر خوب، متعهد و دلسوزي است كه حقوق انساني را كه همان قانون انساني است به درستي رعايت مي‌كند. مي‌گويد من حق كسي را نگرفتم؛ فقط جلوي بهره‌كشي را گرفتم؛ اما اينكه آيا همه مردم اين اجازه را دارند كه مطابق تشخيص شخصي خود قانون وضع كنند و به آن عمل كنند، بحث ديگري است.
   نكته‌اي كه وجود دارد اين است كه وقتي به زندگي پر فراز و نشيب آدم‌هاي كارتن خواب نگاه مي‌كنيم، از جنبه منطقي با دكتر پندار هم‌عقيده مي‌شويم و چه بسا به او حق هم مي‌دهيم. آنجايي كه دكتر به وكيل مي‌گويد «قانون درد را مي‌فهمد؟» وكيل هم كم مي‌آورد و از اتاق دكتر خارج مي‌شود.
كاملا موافقم. مخاطب با تماشاي فيلم «مجبوريم »بر سر دوراهي اجراي قانون مدون و اجراي قانون انساني قرار مي‌گيرد. چون قانون مدون لزوما منطبق بر ملاحظات انساني نيست.
   روايت و قصه «مجبوريم» مخاطب را به تفكر دعوت مي‌كند؛ اينكه حق را به خانم‌هاي كارتن خواب بايد داد تا با تمام مشكلاتي كه دارند خودشان انتخاب كنند كه بچه‌دار بشوند يا نشوند؛ يا اينكه به دكتر پندار حق داد كه مخالف بچه‌دار شدنِ زنان كارتن است. اين مساله ذهن مخاطب را درگير مي‌كند.
شايد «مجبوريم» از معدود فيلم‌هايي است كه بخشي از داوري و نه قضاوت را بر عهده مردم و تماشاگر مي‌گذارد و فيلمساز جانب كسي را در فيلم نمي‌گيرد. يعني به مخاطب مي‌گويد عملكرد دكتر پندار را قبول داري يا وكيل را؟ در واقع فيلم «مجبوريم» با تعريف قصه گل بهار، تماشاگر را به چالش و فكر دعوت مي‌كند و به او مي‌گويد كه دقت كن فيلم چه موضوعي را مطرح مي‌كند و دراين معضل، خودت را جاي كدام شخصيت فيلم مي‌گذاشتي و چه تصميمي مي‌گرفتي؟ شايد جالب باشد بدانيد كه در نمايش‌هاي خارجي فيلم «مجبوريم» 90 درصد كساني كه فيلم را مي‌ديدند به ما مي‌گفتند اگر ما بوديم همان كاري را مي‌كرديم كه دكتر پندار مي‌كرد. چنين ديدگاهي از سوي مردم دنيا براي من جالب بود. جداي از قانون‌ستيزي متوجه شدم مردم به زندگي بهتر و نگاه برتر به زندگي اجتماعي اهميت مي‌دهند.
   حالا بياييم خانم معتمدآريا را جاي شخصيت‌هاي فيلم بگذاريم. عقيده شخصي شما با دكتر پندار است يا وكيل؟
...تصميم‌گيري خيلي سخت است. با اينكه به حقوق انساني و حقوق فردي در جامعه اعتقاد دارم اما نمي‌دانم آيا مي‌توانستم درايت دكتر پندار را داشته باشم يا خير؟ البته خوشحالم كه او اين تصميم را گرفته اما نمي‌دانم آيا خودم به شخصه جسارت چنين حركتي را دارم كه جاي شخص ديگري تصميم بگيرم يا نه ؟ واقعا نمي‌دانم.
   در مورد چگونگي شكل‌گيري زندگي كارتن خوابي نظرات جامعه‌شناختي زيادي وجود دارد اما آنچه كه اهميت دارد اين است كه برچسب كارتن‌خوابي به نوعي تحقير اين افراد است؛ حال فرض كنيد بخواهيم قدرت تصميم‌گيري را هم از آنها بگيريم.
ببينيد! موضوع اعتياد و كارتن‌خوابي مساله جهان امروز ماست و معتقدم فقط به ايران مربوط نمي‌شود. بخش عظيمي از شكل‌گيري اين مشكل به بي‌بضاعتي و فقر و ناتواني و بي‌درايتي دولت‌ها در كنترل سلامت زندگي وابسته است كه فحشا و نابساماني و فروپاشي خانواده را به همراه دارد. كارتن‌خوابي صرفا از سر فقر نيست اما بخش زيادي از آن وابسته به فقر مطلق است و در مرحله بعد اعتياد. اعتياد گاهي از ضعف خانواده پديد مي‌آيد و نابساماني و فروپاشي ناشي از آن جنبه‌هاي ارثي هم دارد. اين هم مهم است كه جامعه با فرد معتاد چگونه برخورد مي‌كند و آيا از اشخاصي كه نياز به حمايت اجتماعي در جامعه دارند، حمايت مي‌كند يا خير؟ آيا فرد معتاد پذيرش حمايت را دارد يا خير؟ همه اينها مي‌توانند دلايل شكل‌گيري كارتن‌خوابي باشد. بايد توجه داشت كه بسياري از كارتن‌خواب‌ها از خانواده‌هاي تحصيل‌كرده، متمول و داراي موقعيت خوب اجتماعي هستند كه پس از اعتياد از طرف خانواده طرد مي‌شوند؛ معتقدم بيماري اعتياد مغزها را ضايع و قدرت تصميم‌گيري را سلب مي‌كند. طوري كه شخص به هيچ چيز نمي‌تواند پايبند باشد. اگر دولت‌ها و مسوولان حراست از سلامت جامعه قدرت سالم‌سازي جامعه را نداشته باشند يا گاهي خودشان عامل و پرورش‌دهنده فضاي اعتياد باشند، به جاي كنترل اعتياد در جامعه، به انتشار آن كمك مي‌كنند. تا وقتي هم فرد معتاد به درجه‌اي از آگاهي براي ترك و سالم‌سازي خودش نرسيده باشد، همواره در معرض اين نابساماني قرار دارد. 
   از چگونگي پذيرش شما براي نقش دكتر پندار در فيلم «مجبوريم» صحبت كنيم. رضا درميشيان فيلمسازي است با دغدغه اجتماعي و فيلم‌هايش اين را گواهي مي‌دهند. همكاري شما با او چگونه شكل‌گرفت؟ چه چيز شما را به ايفاي نقش در اين فيلم جذب كرد؟
واقعيتش را بخواهيد سناريو براي من اهميت داشت. وقتي آقاي درميشيان فيلم‌نامه را به من داد گفت تمايل داري كدام يك از شخصيت‌ها را بازي كني؟ البته خودش گفت كه براي من در اين فيلم به دكتر پندار فكر كرده و وقتي خودم فيلمنامه را خواندم نقش دكتر پندار مرا جذب كرد. درباره فيلم نامه با هم همفكري زيادي داشتيم. بخش‌هايي از فيلم‌نامه تغيير كرد اما قسمت‌هايي هم همانطور كه نوشته شده بود اجرا شد. درميشيان در طول ساخت فيلم براي رسيدن به خواسته‌هايش با حساسيت بسيار زيادي كار مي‌كرد و همچنين تلاش زيادي مي‌كرد كه از اعتقاداتش در فيلم نزول نكند.
   براي نزديك شدن به شخصيت دكتر پندار و به اصطلاح قالب‌گيري نقش چه كرديد؟
از نظر من دكتر پندار يك جامعه كوچك است. براي حركت كردن‌ها، براي ترديدها، براي از دست دادن‌ها و براي قانون‌مندي‌اش. دكتر پندار دكتر زنان است؛ هم قدرت آفرينش دارد و هم گاهي همه‌چيز را ازدست مي‌دهد. در جامعه، آفرينش حالش را خوب مي‌كند اما وقتي بي‌عدالتي را در جامعه مي‌بيند آفرينش‌ها هم نمي‌تواند حالش راخوب كند. من فكر مي‌كنم دكتر پندار هم مثل جامعه امروز ما حالش بد است.
    كارنامه شما را اين اواخر كه تورق مي‌كرديم گزيده و كم كار شده‌ايد چرا؟
هميشه گزيده‌كار بوده‌ام اما حالا كم‌كار شده‌ام. چون سينماي فرهنگي ما كم‌كار شده است. سينماي متفكر ما كم كار شده است. در تمام دوران كاري‌ام همواره دوست داشتم نقش‌هايي را قبول كنم كه با آنها دچار چالش باشم و به نتيجه خاص برسم. اين اواخر سناريوهايي را كه مي‌خوانم يا به درد من نمي‌خورد يا دوست‌شان ندارم. بعضي از فيلم‌نامه‌ها اصول صحيحي براي نوشتن ندارند. سهل‌پنداري در سناريو‌نويسي باب شده و اين تصميم را براي حضور در پروژه‌ها برايم سخت مي‌كند و اين سوال برايم به وجود مي‌آيد كه سينماي ايران به كجا رسيده است؟ معتقدم بخشي از انگ بي‌هويتي سينماي ما همين توجه نكردن به سناريوي فيلم‌هاست. كم‌كاري من در سينما به علت پيدا نكردن سناريوي منسجم و خوب است كه نكته قابل طرحي ندارند. معضلي كه متاسفانه در سينماي امروز ايران وجود دارد، اين است كه به محض موفقيت يك فيلم كه موردعلاقه مردم هم قرار مي‌گيرد، تمام سينماي ايران به كپي كردن آن فيلم و آن نقش و آن نوع سينما مي‌پردازند. در سال‌هاي گذشته سناريوهايي براي من فرستاده شده كه با فحش‌هاي چاله ميداني آكنده است و تا پايان فيلم شخصيت‌ها زد و خورد و بگومگو دارند. اصولا طرح چنين مباحثي در يك فيلم براي مردم يك بارجالب است و نه بيشتر. فقط كافي است دختر و پسري در كافي شاپ با هم حرف‌هاي قشنگ بزنند و مردم خوش‌شان بيايد؛ از آن به بعد سناريوها به دختر و پسر در كافي شاپ ختم مي‌شود! انگار كه همه زندگي يك جامعه دراين بخش خلاصه شده است.
   اين روزها حال سينما را چگونه مي‌بينيد؟
حال سينما دو بخش دارد؛ حال آدم‌هايش و حال خودش. به نظرم حال آدم‌هاي سينما را بد كردند و همين باعث شده حال سينما بد شود. همچنين به نظرم وجهي از بيرون بر سينما تحميل مي‌شود كه اصلا ربطي به سينما ندارد كه آن، وجه سياسي و دولتي است كه سفارش كار مي‌دهد و اصلا به سينماي ما مربوط نيست. حالا اين سينماي سفارشي، مي‌تواند تجاري، جنگي، عاشقانه يا حتي شاعرانه يا هر چيز ديگري باشد؛ فرمول سياسي دولتي هم هيچ ايرادي ندارد و اين هم بخشي از يك سينماست اما آنچه اهميت دارد اين است كه غالب شدن مطلق اين نوع سينما ديگر جايي براي تنوع در سينما نمي‌گذارد و قدرت نفس كشيدن را از سينماي طبيعي مي‌گيرد.
   نمي شود با فاطمه معتمدآريا صحبت كرد اما از شرايط اجتماعي حرف نزد. نظر شما درباره شرايط اجتماعي ما و ارتباطش با سينماي ايران چيست؟ 
در يك جامعه هشتاد و چند ميليوني انسان‌هايي زندگي مي‌كنند كه حق حيات طبيعي دارند؛ ولي هيچ چيز نمي‌تواند خوشحال‌شان كند. انسان درگير  نيازهاي اوليه كه نمي‌تواند فيلم ببيند، اگر هم فيلم ببيند جايي كه شرايط زندگي خودش را در تضاد با فيلم ببيند، حسرت مي‌خورد حرص مي‌خورد و شايد ناسزا بگويد. من معتقدم عنصري به نام سينما در هر جاي جهان به قلب‌هاي انسان‌ها چسبيده است. هركسي به اندازه خودش از سينما بهره مي‌برد. سينما هم براي مردم آن سرزمين جايي ندارد و از بين مي‌رود. من فكر مي‌كنم اين روزها فقط اوضاع سينما بد نيست بلكه زندگي ما حالش خوب نيست. جامعه ما و آدم‌هاي آن حالشان بد است و اين به همه آسيب مي‌زند. مي‌دانيد نگران چه آدم‌هايي هستم؟ آن كسي كه تا كمر داخل سطل آشغال خم مي‌شود بالاخره براي خودش چيزي پيدا مي‌كند اما آدم‌هاي آبرودار و محترمي كه سال‌هاي سال براي اين مملكت زحمت كشيدند اما الان براي گذران زندگي دچار بحران هستند، غمگينم مي‌كند. با اين همه معتقدم فقط سينما حالش بد نيست؛ سينما هم مثل جامعه ما حالش بد است. سينما مي‌تواند و بايد حال مردم را خوب كند اما همانطور كه گفتم به نظرم سينما هم مثل جامعه امروز ما حالش بد است.


  سهل‌پنداري در سناريو‌نويسي باب شده و اين تصميم را براي حضور در پروژه‌ها برايم سخت مي‌كند و اين سوال برايم به وجود مي‌آيد كه سينماي ايران به كجا رسيده است؟
    در يك جامعه هشتاد و چند ميليوني انسان‌هايي زندگي مي‌كنند كه حق حيات طبيعي دارند ولي هيچ چيز نمي‌تواند خوشحال‌شان كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون