يادداشتي بر نمايش «دكتر نون زنش را بيشتر از مصدق
دوست دارد» به كارگرداني هادي مرزبان
نون درآوردن از اسم مصدق
امير فرضاللهي
چند سالي بود كه ميخواست اين نمايش را به روي صحنه ببرد؛ نوشته شهرام رحيميان. دكتر نون زنش را از مصدق بيشتر دوست دارد از وقتي كرونا آمد چند بار گروه بازيگران و عوامل اجراييش عوض شدند. حاشيههاي زيادي بهپا شد به خصوص با درددلهاي قابل توجه بازيگرش. تقريبا به اين نتيجه رسيده بوديم كه احتمال زياد كار جديد مرزبان كار خوبي نيست اما به اين بسنده نكرديم و در روز جهاني تئاتر [هفتم فروردين] به ديدن آن در سالن اصلي تئاتر شهر رفتيم، چيزي كه ديديم و شنيديم بسيار كمتر شبيه تئاتر بود با بليت صد هزار توماني و سالن چهارصد و پنجاه نفره سالن اصلي. بيشتر ديديم كه اين آدم از اسم مصدق دارد پول درميآورد. از آنجا كه بيشتر كارهاي مرزبان را در سهدهه اخير ديدهام قطعا ميتوانم بگويم كه اين ضعيفترين كاري است كه هادي مرزبان روي صحنه برده است. حامد كميلي كه نقش دكتر نون را بازي ميكرد از آنجا كه بيان تئاتري ندارد و تجربهاي در تئاتر نياموخته صدايش به مخاطب نميرسد و يا به زحمت صدايش ميرسد و اساسا بيانش مناسب تئاتر نشده است. در بازي زبان بدن نيز كميلي نقش دكتر نون را به سان مفلوكها و بيچارههاي خيابانگرد و دستانش را به حالت معلولهاي جسمي حركتي در سراسر نمايش درآورده و بسيار مشخص است كه مطالعه و تعريفي از اين شخصيت كه يار مصدق بوده است ندارد؛ اين درست كه دكتر نون گرايشش به مرده متحرك بودن بيشتر از آرمانخواهي است اما اين دليل نميشود كه حامد كميلي اين شخصيت را به حقيرترين وضع ممكن اجرا كند. او ميتوانست اجراي پرصلابتي از يك شخصيت متزلزل داشته باشد و اين بازي بسيار ضعيف را در معرض نمايش قرار ندهد. ايستادن و حركتش بر صحنه تمثال معتادان است و شايد راهكار مرزبان يا كميلي براي جلوهگر شدن شخصيت ضعيف دكتر نون. اما به كميلي و مرزبان يادآور ميشويم كه بيست و پنج سال پيش حسن پورشيرازي تيپ يك معتاد را در نمايش دندون طلا در حاليكه نقش اول، دوم و يا سوم آن كار نبود آنچنان خوب و ممتاز بازي كرد كه بازي برخي بازيگران برجسته آن كار تحت تاثير بازي پورشيرازي قرار گرفت و هكذا... بازي بهنام تشكر نيز در نقش دكتر مصدق به هيچ وجه در خور شأن اين شخصيت تاريخي نيست. البته كه بهنام تشكر به واسطه خاستگاه تئاترياش اصول بازي در صحنه را ميداند اما بازياش در نمايش هادي مرزبان به واسطه نقشهاي بسيار زيادي كه گونه كمدي در سينما و تلويزيون ايفا كرده؛ زير سايه اين نقشها قرار ميگيرد و كاريكاتوري بر اين شخصيت خيرخواه تاريخ ايران محسوب ميشود، چراكه از بازي كردن در نقشهاي جدي و پرصلابت فاصله گرفته و بهتر است به همان پول درآوردنش در آن گونه نقشها ادامه دهد.
در طراحي صحنه اين كار بهسان ديگر كارهاي مرزبان مخاطب در معرض يك دكور پلهاي نيم طبقه قرار دارد كه هميشه به واسطه نوشتههاي زندهياد اكبر رادي در نمايشهاي هادي مرزبان توجيه اقناعكننده بود. اما اينكه در اين كار چرا بايد طراحي صحنه شبيه آن آثار باشد به هيچ وجه قابل باور و قبول نيست و به نظر ميرسد مرزبان خواسته با كمترين هزينه اين كار را روي صحنه ببرد و يا اين كارش نيز تداعيكننده كارهاي قبلياش براي مخاطبش باشد كه تصورها، باور و اجراي غلطي است و كار با كار به لحاظ ماهيتي فرق دارد و ميبايست با توجه به موضوع و ساختار و بافتار ماهيت آثار؛ طراحي صحنه متناسب شكل بگيرد. شخصيتهاي فرعي در اين نمايش بسيار اغراق شده در بازي و طراحي گريم و لباسند؛ به ديگر سخن يا لاتند يا سليطه و مردم عادي كوي و برزن در اين نمايش ديده نميشوند و اين هم يكي از پندارهاي غلط مرزبان در اين كار بسيار ضعيفش است. ميزانسن اصلا در اين نمايش معني ندارد و هويت نمييابد. ايست يا حركت بازيگران اصلي و فرعي هرگز دليل اقناعي براي مخاطب ندارد و به نظر ميرسد حاشيههاي ايجاد شده و شتابزدگي در تمرين براي رسيدن به اجرا مهمترين عامل اين ميزانسن تماما غلط و باري به هر جهت است. درنهايت ميتوان به يقين گفت اين كار ضعيفترين كار هادي مرزبان روي صحنه به عنوان كارگردان در تمام عمرش است و كجسليقگي در انتخاب بازيگران و اجراي صحنهاي آنچنان در اين كار زياد است كه ما را به يقين ميرساند كه اين بار با بليت صد هزار توماني فقط براي پول درآوردن آماده شده و به هيچ وجه ارزش ديدن ندارد.